اما آنچه به تازگی سر و صدای زیادی بپا کرده است خاطرات روزانه مربوط آن زمان است که به تازگی انتشار یافته است. این خاطرات وضعیت اسفبار شهر ۲ میلیونی لنینگراد را در طی دوران اشغال نشان میدهد.
یکی از به ثبت رساندگان این خاطرات ” الکساندر میرونوا”، معلم تاریخی بود که در آن زمان در لنینگراد حضر داشت. وی با محاصره شهر و بدلیل بسته شدن مدارس در سال ۱۹۴۱ در یک یتیم خانه مشغول به کار شد. وظیفه وی سرکشی به تمام شهر و جستجوی کودکانی بود که بعد از حملات روزانه هواپیماهای آلمانی زنده میماندند.. مشاهدات وی، یک کابوس واقعی بشمار میرود.
وی در یک آپارتمان در حالی با التماس دو دختر جوان برای غذا مواجه میشود که جنازه مادر آنها به مدت دو روز روی یک صندلی قرار داشت. وی در آپارتمان دیگری در حالی با دختر ۱۱ ساله دیگری روبرو میشود که جسد مادرش در آشپزخانه روی زمین افتاده بود.
این تنها دو نمونه از تمام مشاهدات وی بود. هواپیمای آلمانی انبار غذا و آذوقه را نابود کرده بودند و همه مردم به علت قحطی و نبود غذا در معرض خطر مرگ قرار داشتند. در حالی که برخی بخاطر فداکاری و سخاوت برخی دیگر زنده مانده بودند، عدهای نیز به خاطر قتل و آدم خواری توانسته بودند زنده بمانند. وضعیت شهر چنان بود که اجساد مردگانی که روی هم انباشته شده بود تپهای را ایجاد کرده بود. آدم خواری در تمام شهر لنینگراد تبدیل به امری رایج شده بود.
اکنون ۷۳ سال بعد از شکست محاصره و آزاد شدن لنینگراد، تجربه شومی که بر مردم این شهر گذشته است به لطف این خاطرات ثبت شده دوباره بازگو شده است.