برنامه چهارشنبه شب «خندوانه» میزبان مهدی سلطانی بازیگر «کیمیا» بود.
برنامه چهارشنبه شب «خندوانه» طبق روال هرشب با نمایی از رامبد جوان و تماشاگران آغاز شد و پس از آن شاهد ورود نیما و استاد کهنمویی بودیم.
کهنمویی شوخیهایی در خصوص لباس و مد و طرح هایی که به تازگی در بازار عرضه می شود را بیان کرد و درخواست کرد سعی کنید لباس هایی که می پوشید، محتوا داشته باشد.
پس از آن آیتمی با حضور رضا و بیژن بنفشه خواه در شهر اصفهان پخش شد که مکانهای دیدنی آنجا را نشان می دادند.
در ادامه از یک بازیگر مودب و کسی که برای هر کار خود دلیل دارد، به روی صحنه دعوت شد و آن شخص مهدی سلطانی بود.
وی در ابتدا از سریال «شهرزاد» که حدود شش ماه زمان برده و شهریور ماه پارسال تمام شده است، گفت و اینکه تجربه های جدید و تنوع در این عرصه باعث می شود خودمان را تکمیل کنیم.
مهدی سلطانی متولد سال ١٣۵٠و پنج برادر دارد و فرزند اول خانواده است که دیگر برادان او در زمینه های غیر از هنر فعالیت می کنند.
در ادامه مهدی سطلانی برای مردم آواز خواند و گفت: این موضوع از سریال «مادرانه» و به پیشنهاد یک آهنگساز انجام شده است.
در آیتمی که در بین این برنامه پخش شد شهرام حقیقت دوست و حسن فتحی از شخصیت مهدی سلطانی گفتند.
در ادامه رامبد جوان از مهدی سلطانی خواست که به جای گوینده خبر یک خبر خوب را به مردم بدهد که وی گفت: بینندگان عزیز از این به بعد قرار نیست که در جهان جنگی رخ دهد.
وی ادامه داد:بسیاری از جرمهای سنگین جهان محصول خشم هستند. مثل قتل،٩٠درصد قتل ها و شکنجه ها وقتی ایجاد می شود که انسان خشم دارد و آنهای که کنترل میکنند، قاتل نمیشوند و افرادی که نمیتوانند قاتل میشوند. خشم یک رویداد و پدیده است و آن افراد در لحظه بیمار هستند و باید آن لحظه را درمان کرد.
در ادامه ی این صحبتها رامبد جوان از خشمهایی که در فضای مجازی به صورت ناسزا و الفاظ رکیک نشان داده میشود و چقدر وحشتناک است، گفت.
مهدی سلطانی از اهمیت کتاب خواندن و تاثیر آن بر روی فرهنگ انسانها گفت. او میگوید: به دلیل اینکه کتاب ثمرهی سالها تلاش یک انسان است و با خواندن آن میشود با تجربه ی چندین سالهی یک آدم آشنا شد.
پس از بازی پانتومیم جوان و سلطانی و اهدای لوح «خندوانه» به وی و خواندن شعر همراه با تماشاگران برنامه دیشب هم به پایان رسید.
دانلود اهنگ مهدی سلطانی
در این دنیا تک و تنها شدم من ، گیاهی در دل صحرا شدم من
چو مجنونی که از مردم گریزد ، شتابان در پی لیلا شدم من
چه بی اثر می خندم ، چه بی ثمر می گریم
به ناگاهی چرا رسوا شدم من ، چرا عاشق چرا شیدا شدم من
من آن بیراه چرا را میشناسد ، من آن شیرین ادا رو میشناسم
محبت بین ما کار خدا بود ، از این جا من خدا را می شناسم
♫♫♫
خوشا روزی که این دنیا سرآید ، قیامت با قیام محشر آید
بگیرم دامن عدل الهی ، بپرسم کام عاشق کی برآید
چه بی اثر می خندم ، چه بی ثمر می گریم
به ناگاهی چرا رسوا شدم من ، چرا عاشق چرا شیدا شدم من
من آن بیراه چرا را میشناسد ، من آن شیرین ادا رو میشناسم
محبت بین ما کار خدا بود ، از این جا من خدا را می شناسم
اون عکسی که برداشتید و لوگوی خودتون رو زدید، صاحب داره و شما حق حذف نام عکاس رو از زیر عکس نداشتید. لطفا به حقوق عکاسان احترام بگذارید.