زنی که سالیان سال است با گرگ ها زندگی می کند، اطلاعات جالبی را دباره این حیوانات در اختیار دیگران قرار داده است، حیوانات مرموزی که در جهان باعث مرگ بسیری می شوند.
در دو هفته گذشته، شایعات مبنی بر حمله گرگ به کودکان زنجانی بار دیگر موج کینهورزی به حیاتوحش را برافروخت. بار دیگر گرگها، خونآشامهایی با عطش سیریناپذیر برای حمله به انسان شدند در حالی که تاکنون سند موثقی دال بر شناسایی مقصر اصلی ارائه نشده است. امروز میخواهیم با شما درباره گرگها صحبت کنیم، درباره مجرمانی که کوچکترین حق دفاع ندارند و در صورت بروز کوچکترین اتفاق از این دست در مظان اتهام قرار میگیرند.
در این مقاله از زنی به نام تونیا کارلونی (Tonya Carloni) خواهیم گفت، یک زن معمولی که با گرگها زندگی میکند تا از آنها حفاظت کند. کارلونی یک پناهگاه را به نام «پناهگاه کوهستانی گرگها» در ایالت کالیفرنیای آمریکا میگرداند و در آن از افرادی که میخواهند گرگها را از نزدیک بشناسند، پذیرایی میکند. این پناهگاه یکی از معدود مکانهایی است که در آن میتوان به گرگها نزدیک شد.
تجربه ارتباط نزدیک با گرگها
آدام پوپسکیو (Adam Popescu) نویسنده مشهور بخش زمین خبرگزاری بیبیسی برای تهیه یک گزارش خبری به این پناهگاه رفته و تجربه خود را اینطور بیان میکند: «خیلی سخت است که بتوانید خصلت گوشتخواری گرگها را فراموش کنید و به قفس آنها وارد شوید. گرگها دقیقاً همان اندازه که شما برای شناختشان کنجکاوید، کنجکاو هستند.
وقتی وارد قلمرو آنها میشوید، به سرعت هیجانزده میشوند و دایرهوار به دور شما میگردند حتی شاید تصور کنید که عصبی هستند. زمانی که من به همراه تونیا کارلونی وارد قفس گرگها شدیم، نخست شاهد این هیجانها و تعقیب و گریزها و بازیها بودم تا اینکه گرگ آلفا (غالب) روند آشنایی را تغییر داد. اینجا بود که تونیا کارلونی به من گفت: آدام یک روحیه ذاتی در تو هست که آنها احساس کردهاند. لابد شما هم در داستانها خواندهاید که زوزه گرگ، نمادی شیطانی و علامت خطر است.
من بخاطر دارم که لحظه حضورمان در قفس آنها با غروب آفتاب مصادف شد و به ناگاه کلیه اعضاء گروه شروع به زوزه کشیدن کردند. آوازی در اوج نظم که مدت مدیدی ما را در جای خود میخکوب کرد و به ناگاه گرگ غالب (آلفا) به سمت من بازگشت، چشمهای خارقالعادهاش میدرخشید و اینجا بود که تونیا به من گفت: آدام آنها تو را به عنوان برادرشان پذیرفتهاند.»
پوپسکیو ادامه میدهد: «بسیاری از همسایگان تونیا با او رابطه چندان گرمی ندارند به هر حال او از موجوداتی نگهداری میکند که نظر غالب افراد نسبت به آنها دوستانه نیست. تونیا میگوید که هیچکدام از گرگهایی که در این پناهگاه هستند، نمیتوانند شکارچی باشند در عین حال به هیچوجه هم نمیتوان گفت که حیوان خانگی هستند، آنها تنها حیوانات مصدوم و آسیبدیدهای هستند که نجات پیدا کرده و به این مکان آورده شدهاند و دیگر هم توان بازگشت به طبیعت را ندارند. آنها نمیتوانند برای بقا بجنگند یا حتی شکار کنند. گرگهایی که در این پناهگاه هستند اغلب گرگهای نژاد خالص نیستند، بسیاری از آنها دوررگه هستند و درصدهایی از خون کایوتها و یا حتی سگها در آنها جریان دارد.»
وضعیت گرگها در ایران
واقعیت این است که وضعیت گرگها در ایران هم مشخص نیست. بسیاری از آنها مورد سوء استفاده انسانها قرار میگیرند، بعضیها توسط دامداران بشدت زخمی میشوند، برای بعضی دیگر طعمههای مسموم گذاشته میشود و حتی تولههای آنها بصورت غیرمجاز خرید و فروش میشوند. روایت دردناک برای گرگها ظاهراً همه جا یکی است. گرگها به داشتن قلمروهای وسیع شهرت دارند، آمارها وسعت قلمرو گرگها را در حد ۱۰۰۰ مایل مربع (۲۵۸۹.۹۹ کیلومترمربع) اعلام کردهاند. اما برای گرگهایی که مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، اغلب تنها دو راه وجود دارد: مرگ یا اسارت ابدی.
داستان تلخ گرگها کی آغاز شد؟
تونیا کارلونی در مصاحبه خود با بخش زمین بیبیسی اینطور میگوید: «گرگها زمانی گستردهترین پراکنش را نسبت به هر پستاندار خشکیزی دیگر در جهان داشتند اما مرگ احشام پایانی بر این داستان بود. ما میدانیم که تنها در آمریکای شمالی گرگها بالغ بر ۲ میلیون فرد بودهاند اما در حال حاضر تقریباً محو شدهاند و علت آنهم کشتار بیسابقه توسط انسانهاست. دپارتمان حیاتوحش آمریکا تا امروز میلیاردها دلار صرف اطلاعرسانی در این زمینه کرده، اما داستان ترس و بیاعتمادی مردم به گرگها همچنان ادامه دارد.
ورود مهاجران اروپایی به آمریکا کاملاً به ضرر گرگها تمام شد. گرگها طوری در آمریکا قلع و قمع شدند که در سال ۱۹۴۰ تقریباً در غرب ایالات متحده دیگر هیچ نشانی از آنها وجود نداشت، البته گرگهای سایر نواحی این کشور هم تا همین اواخر سیر نزولی جمعیت را طی کردهاند. یکی از رایجترین روشها در آمریکا برای حذف گرگها، مسموم کردن طعمه و شکار آنها از طریق هواپیما بود.
حتی در شوروی سابق هم جمعیت گرگها در حدود ۷۰ درصد کاهش پیدا کرد. گرگها در قاره آسیا هم نادر هستند. گرگهای مکزیکی که رسماً در لیست اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (آییوسیان) در رده منقرض شده جای گرفتهاند البته با احتساب اینکه حدود ۱۴۰ فرد از آنها در اسارت نگهداری میشود.»
کارلونی در ادامه صحبتهای خود میگوید: «ما گرگهای زیادی را از مردمی میگیریم که تصور میکنند، گرگ میتواند اهلی شود، در حالی که اصلاً اینطور نیست. در طبیعت گرگها میتوانند تا دو هفته هم چیزی نخورند اما وقتی به هر علت وارد پناهگاههایی مانند پناهگاه ما میشوند، شرایط برای آنها سخت میشود. ما در سال گذشته متحمل هزینه بیمهای معادل ۳ میلیون دلار شدیم و به همه اینها هزینه آب، غذا و … را هم اضافه کنید.»
وی درباره اینکه چرا زندگی با گرگها را انتخاب کرده، میگوید: «من نژادم نصف سیسیلی و نصف آپاچی است. مادرم در دهه ۵۰ میلادی تصمیم گرفت که من را به یک خانواده سفیدپوست ثروتمند از اهالی بورلیهیلز بفروشد. اما پدربزرگم من را دزدید و به نیومکزیکو برد. من در دو دنیای مختلف بزرگ شدم. پدربزرگم یک محیطبان بود، او علاقه زیادی به گرگها داشت و همهچیز را درباره آنها به من یاد داد. وقتی به گذشته فکر میکنم، میبینم که علت علاقه من به گرگها این است که من با آنها بزرگ شدهام. من در سال ۱۹۸۵ این پناهگاه را تاسیس کردم و تصمیم دارم تا جایی که میتوانم برای بقای گرگها تلاش کنم.»
چرا بودن گرگها مهم است؟
مطالعاتی که زیستشناسان درباره اهمیت حضور گرگها در اقصی نقاط دنیا انجام دادهاند، نشان میدهد که حذف گرگها به نوعی یک فاجعه تمام عیار بوده و درست به همین دلیل طرحهای مختلف حفاظت از گرگها در دنیا آغاز بکار کردند.
چندین جمعیت از گرگها در اروپا از انقراض نجات پیدا کردهاند اما در آمریکای شمالی روند احیاء جمعیت به کندی پیش میرود. قانون در اکثر کشورها به دامداران اجازه میدهد که در صورت حمله گرگها به احشام آنها را از بین ببرند. حتی در معروفترین پارک ملی آمریکا، یلواستون نیز معرفی مجدد گرگها با واکنشهای جدی از جانب مردم محلی همراه بوده بنابراین چندان عجیب نیست که گرگها در ایران هم چندان محبوب نیستند.
اما گرگها سلامت یک اکوسیستم را تضمین میکنند. آنها معمولاً افراد پیر، جوان، ضعیف یا ناتوان گله را شکار میکنند و در اکثر موارد اگر مقاومتی از جانب طعمه ببینند، آن را رها میکنند. تنها در حدود ۸ درصد از حملههای گرگها موفقیتآمیز است. گرگها در طول روز به حدود ۲.۵ کیلو گوشت نیاز دارند اما اغلب اوقات گرسنه میمانند و تنها اگر بتوانند شکار موفق و خوبی داشته باشند، قادر هستند نزدیک به ۹ کیلوگرم گوشت را در یک وعده مصرف کنند. حمله گرگ به انسان خیلی نادر است. بعنوان مثال در آمریکای شمالی موارد غیرمستند زیادی از حملههای اثبات نشده گرگها گزارش شده است.
این یک واقعیت است که گرگها به دامها و احشام حمله میکنند چرا که آنها در اصل خویشاوندان نزدیک شکارهای طبیعیشان هستند منتهی دامها برخلاف خویشاوندان غیراهلی، توانایی دفاع از خود را ندارند. دامهای اهلی اغلب بزرگ، گوشتآلود و بسیار ترسو هستند و همین خصلتها برای گرگها کفایت میکند.
بارها دیده شده که گرگها در صورت مواجهه با انسان شکار خود را رها کرده و رفتهاند. مساله اینجاست که اگر گرگی در طبیعت نباشد، باید انتظار اتفاقات عجیب و غریب مانند بیماریهای ناشناخته در میان نشخوارکنندگان، همهگیری حتی در میان دامهای اهلی و سرریز جمعیتهای علفخواران را در زیستگاههایی که این روزها به شدت آسیبپذیر هستند؛ نیز داشت.
شاید مرگ گرگ زنجان برای خیلیها نشانهای از یک تلافی ساده باشد اما واقعیت این است که گرگها در غیاب گوشتخواران راس هرم غذایی مانند شیر، ببر و پلنگ نقشی بشدت حیاتی دارند و اگر بقای آنها امروز تامین نشود، بدونتردید در آینده باید شاهد فجایع زیستمحیطی بسیاری باشیم.