محمد ابراهیم زاده معروف به معلم فداکار بوشهری که با وقوع آتش سوزی در آزمایشگاه مدرسه فقط به فکر جان ۲۷ دانش آموزش بود و بعد از اتمام ماموریتش خودش در میان دود و آتش حبس میشود.
محمد ابراهیم زاده، معلم ۳۳ ساله دبستان شهید امیری شهرستان آب پخش، که ۲۷ دانش آموز خود را از آتش نجات داد و در آزمایشگاه حبس شد و از شدت دود بی هوش شد و به کما رفت اکنون پس از بهبودی برایمان از روز وقوع حادثه میگوید.
محمد میگوید: ساعت ۱۱:۳۰ (۳۰ مهرماه ۹۷) در آزمایشگاه دبستان شهید امیری آب پخش به متراژ ۱۵ متر با ۲۷ دانش آموزم مشغول آزمایش ایجاد دود با عود و چراغ الکلی بودیم. میزی که روی آن آزمایش انجام میدادیم وسط کلاس بود و میز بچهها در اطراف کلاس چیده شده بود؛ که ناگهان یکی از دانش آموزانم به چراغ الکلی خورد و این چراغ روی ماکتی از جنس یونولیت که کنار میز بود افتاد و سریع شعله ور شد و آتش به موکت کف کلاس هم سرایت کرد.
معلم فداکار بوشهری با وجود اینکه نمیتواند به راحتی سخن بگوید، ادامه میدهد: بلافاصله شروع کردم به بیرون بردن بچهها از کلاس و تمام تلاشم این بود که بچهها نترسند. ولی دانش آموز آخری لباسش به میز گیر کرد که بیرون آوردنش مقداری زمان برد. در این زمان دیگر دود تمام فضای آزمایشگاه را پر کرده بود، ولی نگران بودم و با خودم میگفتم اگر یکی از بچهها در آزمایشگاه باشد چه؟ چه به سر او میآمد؟ که دوباره برگشتم، ولی آنقدر دود فضا را پر کرده بود که هیچ جا را نمیدیدم به سمت پنچره رفتم و بازش کردم تا دود کمتر شود که دیگر هیچ چیز یادم نیست و وقتی چشمانم را دوباره باز کردم دیدم در بیمارستان هستم.
حبیب بنافی مدیر دبستان شهید امیری آبپخش با ما همراه میشود تا ادامه ماجرا (از زمانی که علی بی هوش میشود و در جریان ماجرا نیست) را توضیح میدهد: زمانی که آتش سوزی اتفاق افتاد، یکی از اولیا مدرسه متوجه شد و به دفتر مراجعه و ما را از این واقعه با خبر کرد. سریعا همگی پرسنل به آزمایشگاه رفتیم، ولی به علت اینکه در جریان بیرون آمدن بچهها از کلاس، میز پشت در افتاده بود، در باز نمیشد. همان موقع به علت رعد و برق سیستمهای مخابراتی هم با مشکل مواجه شده بود و نمیتوانستیم با آتش نشانی تماس بگیریم. خواستم از پنچره به داخل بروم که، چون حفاظ داشت موفق نشدم. همکاران در همین زمان به آتش نشانی مراجعه کردند و در همین فاصله همکاران شیشه بالای در آزمایشگاه را شکستند که باعث شد دود کمی سبک شده و درب کلاس کمی باز شود. یکی از خدمتکاران مدرسه را به داخل آزمایشگاه فرستادند، ولی نتوانست معلم را نجات دهد و سریع بیرون آمد و گفت: آقای ابراهیم زاده کف آزمایشگاه بی حرکت افتاده است. این واقعه از ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه تا حدود ۱۲:۱۵ دقیقه طول کشید که با کمک اولیا قبل از رسیدن نیروهای آتش نشانی توانستیم به داخل آزمایشگاه برویم و محمد را بیرون بیاوریم. سریعا محمد را بدون تنفس به درمانگاه آب پخش منتقل و بعد از احیا شدن به بیمارستان فرستاده شد.
ابراهیم زاده دوباره با ما همراه میشود و در ادامه میگوید: وقتی بی هوش بودم مدیران و بچهها به همراه خانواده هایشان نه فقط بچههای کلاس خودم بلکه بقیه کلاسها هم به عیادتم آمدند. اما بدلیل اینکه من در آی سی یو بودم نتوانسته بودند خودم را ببینند. زمانیکه به منزل آمدم اکثریت دانش آموزان مدرسه و خانواده هاشون به عیادتم آمدند.
در آتش سوزی فقط به فکر جان دانش آموزانم بودم/ بچهها به عیادتم میآمدند و میخواستند به مدرسه برگردم
محمد از وابستگی و بی قراری بچهها برای دیدنش میگوید و ادامه میدهد: بچه ها، چون فکر میکردند اتفاقی برایم افتاده و با توجه به اینکه دکتر تاکید کرده بود اصلا صحبت نکنم، خیلی نگرانم بودند به منزل آمدند و درخواست میکردند که به مدرسه بروم به همین دلیل بعد از چند روز به مدرسه رفتم با وجود اینکه معلم جایگزین داشتند.
در آتش سوزی فقط به فکر جان دانش آموزانم بودم/ بچهها به عیادتم میآمدند و میخواستند به مدرسه برگردم
بچهها از دیدنم بسیار خوشحال شدند و مدام از من میپرسیدند آقا حالتان خوب شده؟ روز اول نتوانستم به بچهها درس بدهم روز دوم وضعیت جسمیم بهتر بود. خدا را شکر الان وضعیت جسمانی من خوب هست فقط کمی مشکل تنفسی و گلو درد دارم که انشالله این هم برطرف میشود./میزان