در اتفاق نادری مقام معظم رهبری علناً اظهار نمودند که صلاح نمیدانند آقای احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شوند و آقای احمدینژاد هم رسماً تمکین خود به نظر رهبری را اعلام کرد،..
در اتفاق نادری رهبری علناً اظهار نمودند که صلاح نمیدانند آقای احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شوند و آقای احمدینژاد هم رسماً تمکین خود به نظر رهبری را اعلام کرد، ماجرایی که به بازی همه سر برد برای آقای احمدینژاد تبدیل شده است.
به گزارش اسپوتنیک، علیرغم انکار برنامهریزی برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری، ولی سفرهای استانی آقای احمدینژاد طی یک سال اخیر همه گویای آن بود که وی تصمیم دارد یک چالش جدی برای آقای روحانی و کاندیداهای دیگر که تمایل دارند وارد عرصه انتخابات شوند ایجاد کند و درواقع چنین چالشی هم به وجود آمده بود. و عملاً وی فعالترین کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری برای کنار زدن آقای روحانی بود. همین فعالیت زودرس انتخاباتی کافی بود تا شورای نگهبان این رفتار را مستمسک قرار دهد و وی را رد صلاحیت کند و نیازی هم به نظر رهبری در این مورد نبود.
اما مطرحشدن نظر رهبری و تبعیت احمدینژاد ازنظر وی شاید همان نتیجه رد صلاحیت شورای نگهبان را داشت، ولی بهجای ناکامی به یک برد برای احمدینژاد تبدیل شد.
چه آقای احمدینژاد را قبول داشته باشیم یا قبول نداشته باشیم باید بپذیریم قشر بزرگی از جامعه هنوز ایشان را قبول دارند، حال اینکه این قشر در حدی باشند که آقای احمدینژاد بتواند با حمایت آنها در انتخابات پیروز شود یا نه را انتخابات میتوانست تعیین کند. شاید اگر آقای احمدینژاد در انتخابات شرکت میکرد اصلاً نمیتوانست تعداد آرای لازم جهت رسیدن به ریاست جمهوری را کسب کند، شاید هم میتوانست، اما تمکین وی و همراهانش به نظر رهبری شائبه “جریان انحرافی” بودن آنها را از بین برد، چراکه طی چند روز اخیر شاهد آن بودیم که همه گروههای اجتماعی حامی آقای احمدینژاد بلافاصله پس از اظهارنظر رهبری عنوان خود را به “لبیک یا خامنهای” تبدیل کردند و نشان دادند که تابع نظر رهبری هستند، حتی اگر هم با میل باطنی آنها تلاقی نداشته باشد.
در ایران چیزی به نام احزاب وجود ندارد و فقط جریانهای سیاسی وجود دارند که اتباع آنها تا زمانی که منافعشان اقتضا کند از آن جریان حمایت میکنند و اگر منافعشان اقتضا نکند، از آن جریان حمایت نمیکنند و همین هم همیشه برای سران این جریانها دردسرساز بوده و ما در چندین نوبت پس از انقلاب شاهد سرپیچی اتباع آنها ازنظرت سران جریانات بودهایم.
رفتار احمدینژاد و یارانش نوعی انسجام تشکیلاتی را نشان میدهد که ندرتاً در ایران ما شاهد آن بودهایم و میتوان متصور بود که این تشکیلات که فعلاً نام حزب را بر خود ندارد (اما رفتار منسجم آن تابع نظرات رأس هرم است﴾ خواهد توانست در عرصه سیاسی خودنمایی کند. یکی از نکاتی که دائماً برخی مخالفین احمدینژاد علیه وی استفاده میکردند، خانهنشینی یازده روزه وی پسازاینکه رهبری دستور دادند آقای مشاعی بهعنوان معاون اول وی در دولت حضور نداشته باشند، بود. بسیاری این رفتار آقای احمدینژاد را سرپیچی از دستورات رهبری تلقی کردند.
نتیجه تبعیت آقای احمدینژاد ازنظر رهبری این بود که وی شائبه این اتهام را بتواند از پرونده خود پاک کند. واکنش جناحهای مختلف به این موضوع خود نیز جالب بود. میانه روها خوشحال هستند چون احساس میکنند یک رقیب جدی برای آقای روحانی از میدان حذف شده و پس از اینکه سردار سلیمانی، دکتر ظریف و سردار محسن رضایی اعلام کردند که تصمیمی برای حضور در انتخابات ندارند و تابهحال رقیب جدیای تصمیم خود برای حضور در انتخابات را علنی نکرده، میتوانند نفس راحت بکشند که آقای روحانی یکهتاز انتخابات آتی ریاست جمهوری خواهد بود، البته هنوز تکلیف آقای قالیباف روشن نیست و فعلاً تنها رقیب جدی باقیمانده در میدان قالیباف است. گو اینکه زمزمه اسامی افراد دیگری همچون آقایان ولایتی، باهنر، جلیلی، مطهری و… به گوش میرسد اما هیچکدام هنوز تحرکات انتخاباتی از خود نشان ندادهاند.
گذشته از این موارد برخی مانند دکتر محسن رضایی ممکن است با توجه به شرایط مختلف، نظر خود را تغییر دهند و در لحظه آخر اعلام کنند که تصمیم دارند در انتخابات شرکت کنند.
بااینکه بسیاری توقع داشتند اصلاحطلبان از این نظر رهبری بسیار خوشحال باشند، اما واکنشهای آنها نشانه از نوعی ترس و واهمه دارد. ترس و واهمه از اینکه ممکن است رهبری در مورد کاندیدا یا کاندیداهای احتمالی آنها برای این انتخابات یا انتخابات دیگر همنظر مساعد نداشته باشند و آنها نیز مجبور باشند همچون آقای احمدینژاد ازنظر رهبری تبعیت کنند. به این دلیل میتوان گفت رفتار احمدینژاد و یارانش بیشترین چالش را برای اصلاحطلبان به وجود آورده است و آنها ترجیح میدادند کاندیداهای سنگین وزنشان را وارد میدان انتخابات کنند تا شاید بتوانند یک وزنکشی سیاسی انجام دهند.
شاید این نظر رهبری، اصولگرایان را نیز به چالش کشیده باشد. اصلیترین مشکل اصولگرایان در انتخابات گذشته، شکسته شدن آرای آنها میان چندین کاندیدا بوده و تنها امید آنها برای موفقیت در انتخابات آتی وحدت آنها میباشد. تا زمانی که بحث حضور احمدینژاد در انتخابات مطرح بود یکی از اصلیترین مشکلات اصولگرایان اتحاد پشت سر یک کاندیدا بود، چراکه حضور احمدینژاد میتوانست دو دستگی یا چنددستگی در میان آنها به وجود آورد. حال که احمدینژاد در انتخابات شرکت نخواهد کرد اینان باید راحتتر بتوانند بر سر یک کاندیدای واحد به توافق برسند. به همین دلیل هم هست که برعکس اصلاحطلبان اصولگرایان بسیار خوشحال هستند.
با توجه به شرایط سه جناح اصلی موجود در صحنه سیاسی ایران میتوان گفت احمدینژاد در قبال همه اینان نیز برد کرده است. حال که احمدینژاد در انتخابات حضور ندارد، در صورت پیروزی آقای روحانی میتواند بگوید چون در انتخابات نبود آقای روحانی پیروز شد. درصورتیکه اصلاحطلبان به منویات رهبری تمکین نکنند آنها بهعنوان جریان منحرف از اصول نظام مطرح میشوند. درصورتیکه اصولگرایان نتوانند در انتخابات پیروز شوند میتوانند آنها را نیز به چالش بکشند که چون کاندیدای قدری ندارند شکست خوردهاند و اگر وی در انتخابات حضور داشت، شاید اصولگرایان پیروز میشدند.
با این شرایط هم میتوان گفت احمدینژاد در مقابل هر سه جریان نیز برد کرده. با توجه به اینکه احمدینژاد و یارانش بدون هیچ چون و چرایی ازنظرت رهبری تبعیت کردند، قطعاً فضا برای فعالیت آنها در عرصههای دیگر نیز باز خواهد شد و آنها خواهند توانست توجه خود را به انتخابات دیگر مانند انتخابات آتی شوراها و همچنین انتخابات بعدی مجلس شورای اسلامی متمرکز کنند و انسجام تشکیلاتی آنها نشان میدهد که آنها فرصت خوبی برای ورود به این عرصهها خواهند داشت.
گذشته از همه این مسائل، رهبری بنا به شرایط موجود داخلی و خارجی کشور و فقط در مورد این انتخابات ریاست جمهوری اظهار داشتند که صلاح نیست آقای احمدینژاد حضورداشته باشند و این بدین معنا نیست که همین نظر را برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری داشته باشند. همچنین رهبری در مورد اینکه یکی از حامیان احمدینژاد کاندیدای این انتخابات ریاست جمهوری شوند نیز نظر ندادهاند، پس میتوان گفت احمدینژاد در این مورد هم برد کرده و توانسته نظر رهبری را به سمت خود و جریانش بهعنوان یک جریان کاملاً وفادار به رهبری جلب کند.