محمد بن سلمان، قاتل خاشقچی و زندانبان شاهزادگان متمول سعودی در هتل ریتزکارلتون و قاتل کودکان و زنان بی گناه یمنی که همه تخم مرغ هایش را در سبد رفاقت با دولت دونالد ترامپ ریخته بود، هیچ گاه روزگارش را چنین خوار تصور نمیکرد.
حالا آن که این شاهزاده سعودی را به چنین جایگاهی رسانده از کاخ سفید رفته و«MBS» سردرگم تر از قبل شده است.در پرونده یمن ،بن سلمان با قطع امید کامل از پیشبرد عملیات نظامی و با تغییر معادلات و ایجاد موازنه وحشت توسط انصارا…،خود را ناکام بزرگ این جنگ هفت ساله می داند. هدف ظاهری بن سلمان از این جنگ، بازگرداندن عبد ربه منصورهادی، رئیسجمهورمستعفی یمن به صنعا، پایتخت بود، اما هدف واقعی وی، نشان دادن تواناییهای فردی برای اثبات صلاحیت خود جهت رسیدن به کرسی پادشاهی عربستان سعودی بود. با گذشت هفت سال از این جنگ، نه هدف ظاهری تأمین شد و نه هدف واقعی. پایداری حکومت بشار اسد در سوریه و همگرایی بیشتر نیروهای شیعی در منطقه بهویژه در عراق نیز موازنه را به نفع محور مقاومت و به ضرر سعودی تغییر داد.فروش بخشی از سهام آرامکو در کنار افزایش مالیاتها و مصادره اموال شاهزادگان تبعاتی دارد که به نظر می رسد اکنون گریبان این شاهزاده خام را گرفته است .افزون بر این، مصالحه با قطر نیز اولین پسلرزه مهم ویران شدن کاخ آرزوهایش همزمان با پیروزی بایدن محسوب می شود.اما دومینوی ناکامی ها و تحقیرهای بن سلمان به همین جا ختم نمی شود.پس از آن که دولت جدید آمریکا همزمان با اعلام پایان حمایت نظامی از ائتلاف سعودی در جنگ یمن از قصد خود برای ارائه گزارش محرمانه قتل جمال خاشقچی به کنگره خبر داد، کاخ سفید در یک بی محلی آشکار به ولیعهد سعودی رسما اعلام کرد که بن سلمان را همتای خود نمیداند و روابط با ریاض را از طریق شاه عربستان پیگیری می کند.همزمانی اعلام پایان حمایت نظامی آمریکا از عربستان در تهاجم نظامی به یمن با خارج کردن پرونده قتل خاشقچی از اسناد طبقه بندی شده محرمانه می تواند به معنای آن باشد که دولت جدید آمریکا قصد دارد یکی از اضلاع ترامپیسم را از گردونه سیاست خارج کند .موضع جدید کاخ سفید نیز که تاییدی بر نادیده گرفتن کلی بنسلمان توسط واشنگتن و خودداری از تعامل با اوست.البته باید در نظر داشت که تفاوت نگرش سیاسی دموکراتها و جمهوریخواهان، در سیاستهای خاورمیانهای ازجمله شاخصههای همیشگی در سیاست خارجی آمریکا به شمار میرود. این سیاستها با ویژگیهای شخصی ترامپ در چهار سال گذشته بسیار پررنگتر و برجستهتر شده بود. لذا پیداست که بن سلمان علاوه بر نگرانیهایی که بدان اشاره شد، نگران اجرای سیاستهایی باشد که در دوران بایدن روند تحولات منطقه را به زیانش تغییر دهد و موقعیت متزلزل کنونی عربستان در منطقه را بازهم در معرض زیانها و کاستیهای بیشتر قرار دهد، کما این که تحرکات چند هفته اخیر بنسلمان و دیدارهای وی با مقامات مختلف سیاسی و رسانهای منعکسکننده این نگرانی شدید اوست. خلاصه آن که همراهی بن سلمان و بن زاید با ترامپ و نتانیاهو این چراغ سبز را به ولیعهد عربستان داده بود که در ازای باج دادن به دولت ترامپ و رژیم صهیونیستی علاوه بر این جنایت جنگی در یمن در داخل نیز مخالفان و رقبا را سرکوب کند.البته این به معنای آن نیست که دولت بایدن مخالف سیاست های قبلی آمریکا در منطقه عمل خواهد کرد بلکه به نظر می رسد حاکمان کاخ سفید یا تاریخ مصرف این مهره ها را تمام شده می دانند یا حضور آن ها را برای ظاهر اجرای این سیاست ها نامناسب .به نظر میرسد اگر این تحولات را در یک بسته مرتبط به هم ارزیابی کنیم می توانیم نتیجه گیری کنیم که دولت جدید آمریکا برای فرار از پیامدهای فاجعه انسانی در یمن،تغییر مهره ای سوخته و ژست حقوق بشری قصد دارد یکی دیگر از اضلاع ترامپیسم را قربانی کند .هر چند دولت آمریکا اعلام کرده عربستان به عنوان متحد این کشور باقی خواهد ماند اما با تحولات در حال وقوع این احتمال وجود دارد که این اتحاد با تسهیل به قدرت رساندن مهره دیگری در خاندان آل سعود ادامه پیدا کند ،مهره ای که همچون محمد بن نایف وزیر کشور و ولیعهد سابق از حمایت دموکرات ها برخوردار باشد.