می دانم این حرف و سخن، کلیشه ای و تکراری است. می دانم که می دانید بارها و بارها در گفت و گوهای رسمی و غیر رسمی، در رسانه ها، شبکه های اجتماعی و… بیان شده،نقل شده،بحث شده.
این ها را می دانم اما معتقدم یک سری حرف ها هر چند تکراری، هرچند کلیشه ای اما جنسشان کهنه شدنی نیست. برچسب تکراری بودن و کلیشه ای بودن دارند اما در واقعیت چنین نیستند.
سیامند رحمان از دو جهت برایمان قهرمان بود.او معلول بود و با وجود این مشکل اما چنان تلاش کرد که به رکوردی افسانه ای در جهان دست یافت.
مرحوم سیامند رحمان با قهرمانی های پیاپی اش در بزرگترین میدان های ورزشی جهان، هم نام کشورمان را به صورت شایسته مطرح می کرد و هم برای سایر معلولان الگوی خوبی بود؛عزیزانی که شاید فکر می کنند معلولیت برایشان محدودیت است و خودشان را در خانه هایشان حبس می کنند. هیچ فعالیت اجتماعی ندارند و از شادابی و روحیه خوبی هم برخوردار نیستند.
سیامند رحمان برای این عزیزان الگو بود و البته که هنوز هم هست و خواهد بود. حالا می رسم به مقدمه مطلب و آن حرف کلیشه ای تکراری که عرض کردم جنسشان کهنه شدنی نیست.این حرف را با سوالی مطرح می کنم.
مرحوم سیامند رحمان با آن همه افتخار جهانی و المپیکی،با آن ماجرای الگو بودن و… از لحاظ مالی چقدر آورده نصیبش شد و چقدر در آسایش زندگی کرد و چقدر به حق واقعی خود رسید؟ می خواهم او را با یکی از فوتبالیست معمولی شاغل در یک تیم لیگ برتری فوتبال مقایسه کنم، بازیکنانی که برای یک فصل، بی حساب و کتاب پول می گیرند. نه مثل مرحوم رحمان الگو هستند. نه یک صدم که چه عرض کنم یک هزارم سیامند افتخار جهانی دارند. تازه بعضی وقت ها مایه آبروریزی هم هستند.
به نظر شما مرحوم سیامند رحمان در ورزش کشورمان به حق واقعی خود رسید؟ البته که نرسید.
نکته: من تنها به یک چیز اعتقاد دارم: قدرت اراده انسان./ژوزف استالین