بدون شک علی نصیریان یکی از ستون های سینما، تلویزیون و تئاتر ماست؛ بازیگری خوش اخلاق، بدون حاشیه و محبوب که در همه دوران کاری اش، این خصلت را داشته و نماید یک بازیگر با ویژگی های مثبت کاری، اخلاقی و روحی است.
هفته نامه همشهری جوان – نیمه بهمن تولد یکی از بزرگ ترین بازیگران ایران است. علی نصیریان که با نقش های ماندگار بسیاری در خاطراتمان حک شده است.
بدون شک علی نصیریان یکی از ستون های سینما، تلویزیون و تئاتر ماست؛ بازیگری خوش اخلاق، بدون حاشیه و محبوب که در همه دوران کاری اش، این خصلت را داشته و نماید یک بازیگر با ویژگی های مثبت کاری، اخلاقی و روحی است. این بازیگر هشتاد و دو ساله از جوانی تا حالا، هیچ حاشیه و مسئله خاصی نداشته و همین از او شخصیتی خاص و مورد احترام ساخته است. در این مطلب نگاهی به ابعاد مختلف زندگی او داشته ایم و گفت و گویی هم با همسرش انجام داده ایم تا برایمان بگوید نصیریان از نزدیک چگونه است.
نصیریان تئاتری
به تئاتر احترام بگذاریم
سال ۱۳۲۹ بود و علی نصیریان ۱۶ سال بیشتر نداشت. به دبیرستان پیرنیا می رفت و با جمشید لایق، بهمن فرسی، اسماعیل داورفر، فریدون فرخزاد و مهدی فتحی همکلاس بود. همین جمع کوچک تصمیم گرفتند به کارگرداین بهمن فرسی و با بازی نصیریان یکی از کمدی های لاله زار را در مدرسه اجرا کنند. کم کم دوستی بین جمشید و علی به خاطر علاقه ای که هر دو به ادبیات و نمایش داشتند ریشه دارتر شد.
شب ها محوطه جلوی دادگستری ارگ تبدیل به میدان تمرینشان شد. همزمان با دبیرستان، پای نصیریان به جامعه باربد باز شد و زیر نظر اسماعیل مهرتاش، رفیع حالتی و آل آقا، ادبیات و نمایش آموخت. همان جا با موسیقی هم آشنا شد. از کودکی به او گفته بودند صدای خوبی دارد و او هم مدام در جمع دوستان و اقوام تصنیف های روز را خوانده بود.
سال ۱۳۳۰ که به تئاتر سعدی رفت از حسنی خیرخواه و حسین ناصحی بازیگری و موسیقی یاد گرفت. تئاتر سعدی به خاطر کودتا ۲۸ مرداد تعطیل شد و پای نصیریان به مدرسه هنرپیشگی تئاتر ایران باز شد. این هنرستان طبق برنامه و الگوی درسی کنسرواتوار هنر دراماتیک پاریس اداره می شد. همین جا بود که با فهمیه راستکار، حسین کسبیان، جعفر والی و عباس جوانمرد آشنا شد.
آشنایی با شاهین سرکیسان که یک هنرمند ارمنی عاشق تئاتر بود، تاثیر زیادی روی زندگی نصیریان گذاشت. سرکیسیان اولین معرف تئاتر غرب در ایران بود و کسی بود که اولین بار شیوه احساسی و الهامی استانیسلاوسکی را مطرح کرد.
سال ۱۳۳۷ تلویزیون ایران راه اندازی شد. دو سال بعد نصیریان سرپرستی گروه شش نفره ای را عهده دار شد که قرار بود برای اجرای زنده تئاتر به تلویزیون بروند. تئاترهای زیادی را برای تلویزیون کارگردانی و اجرا کرد و بین مردم به عنوان یک چهره هنری شناخته شد. همان سال ها با عزت الله انتظامی هم آشنا شد و این دوستی تا ۶۰ سال تداوم یافت.
نصیریان توانست رویکرد بدبینانه مردم نسبت به تئاترهای مبتذل را تغییر دهد و مردم را با تئاتر آشتی داد. او علاوه بر اجرای بیش از ۵۰ تئاتر تلویزیونی، در تئاتر سنگلج هم روی صحنه می رفت. سال ۱۳۴۷ در سی و چهارسالگی در نقش مش اسلام فیلم گاو، به عنوان اولین بار وارد فضای حرفه ای سینما شد. همان زمان سرپرست گروه تئاتر مردم شد و همراه گروهش به شهرستان ها سفر کرد. گاهی به عنوان دبیر یا سخنران فعالیت می کرد. نصیریان بعد از انقلاب جزء معدود کسانی بود که ماند و به صورت خودجوش به کارش ادامه داد. این قدر به تئاتر معتقد بود و آن را امری مقدس می شمرد که هرگز نتوانست از بازیگری فاصله بگیرد.
نصیریان نویسنده
مردی که قلمش تئاتری بود
شاید خیلی ها ندانند که بخش بزرگی از دنیای علی نصیریان قبل از بازیگرشدن وجه نویسندگی اوست. اولین تجربه نوشتاری اش در همان سال های نوجوانی در مدرسه پیرنیا اتفاق افتاد. نمایشنامه اشتباه را از روی سوءتفاهم آلبر کامو نوشت و اجرا کرد. آثار هدایت را دوست داشت و اولین اثر حرفه ای و ماندگارش را به نام افعی طلایی از روی آثار همین نویسنده به نام داش آکل تحریر کرد.
در خلال سال های دهه ۳۰ که به خانه سرکیسیان رفت و آمد می کرد با دکتر جهانبگلو و آل احمد آشنا شد. آن ها ایده تئاتر ایرانی را مطرح کردند و نصیریان هم آن را روی هوا گرفت. تا آن وقت تئاتر ایرانی به مفهوم واقعی رواج نداشت و آنچه بود سراسر ابتذال و هجو بود. به همین خاطر تصمیم گرفت آثار هدایت را دراماتیزه و اجرا کند. موفق هم شد.
نصیریان معتقد بود تئاتر ایران با کمبود متن مواجه است و ترجیح می داد جای این که نقش هملت را بازی کند، در لباس یک ایرانی، نقش نقال، معرکه گیر، سیاه، کارمند دفتری را بازی کند. به همین خاطر بود که کار نوشتن را به طور جدی دنبال کرد. معمولا برای خلق شخصیت هایش از محیط اطراف الهام می گرفت و فضای نمایش هایش، قهوه خانه، کوچه، زیرزمین یا خانه های روستایی بودند. قهرمان های داستان های نصیریان معمولا از افراد پایین دست و فقیر جامعه بودند اما در همگی عناصر صداقت و درستکاری موج می زد.
زنان قصه های نصیریان بیشتر زنان دردکشیده و مظلوم بودند که مورد سوءاستفاده قرار گرفته بودند. هرچه بود از شیوه های سنتی ایران که خودش شاهد آن ها بوده در نوشتارش استفاده می کرد و شیوه ابداعی خودش بود. به خاطر همین می شود گفت نصیریان اولین نمایشنامه نویسی است که با تکیه بر ادبیات شفاهی از اشعار تصنیف ها و سنت های عامیانه در نمایش هایش استفاده کرده است.
نصیریان با نمایشنامه هایی که در دهه ۴۰ برای تلویزیون نوشت و آن ها را کارگردانی و بازی کرد، مردم را با مفهوم نمایش ایرانی آشنا کرد. به مردم فهماند تئاتر با آنچه در لاله زار در قالب شعبده بازی و آواز مردم را سرگرم می کند، فاصله دارد. او نمایشنامه های زیادی نوشته که بعضی هایشان این ها هستند؛ افعی طلایی (۱۳۳۵)، بلبل سرگشته (۱۳۳۶)، سیاه (۱۳۴۰)، هالو (۱۳۴۲)، رویا (۱۳۴۲)، نگار (۱۳۴۳)، پهلوان کچل (۱۳۴۴)، لونه شغال (۱۳۴۸)، بنگاه تئاتر ال (۱۳۵۳)، سلطان و سیاه (۱۳۷۸)، بازیگر و زنش (۱۳۸۳)، آدم خوابش می گیره (۱۳۸۳)، کتاب تماشاخانه (۱۳۸۳).
نصیریان کارمند
سکاندار تئاتر در میانه انقلاب
سال ۱۳۵۵ نصیریان به سمت ریاست اداره تئاتر منصوب شد. مهم ترین دلایل انتخاب او، فعالیت مستمر در تئاتر، آشنایی اش با گروه های تئاتری، شناخت مسائل و مشکلات تئاتر، داشتن نگاه کارشناسانه و از همه مهم تر محبوبیت اش بین مردم و هنرمندان بود. انتخاب او یکی از بهترین اتفاقات ممکن در آن سال ها بود که هنرمندان در وضعیت نابسامان جامعه دست و پا می زدند. نصیریان در همان یک سال تا انقلاب تصمیمات درستی برای هنرمندان گرفت؛ مثل افزایش حقوق هنرمندان اداره تئاتر، اعطای درجه ارزشیابی لیسانس و فوق لیسانس و دکترا به هنرمندان، اعطای بورس تحصیلی و اعزام هنرمندان به خارج از کشور برای تحصیل، حمایت از اجرای گروه های آزاد، استخدام دانشجویان تئاتر برای تدریس و راه اندازی نشریات هفتگی و دوهفته نامه های تخصصی تئاتر.
همان موقع شورایی برای بازخوانی و نقد نمایشنامه ها تشکیل داد و دو سالن نمایش کوچک را هم راه اندازی کرد. از همه چیز مهم تر شهرستان ها را که تقریبا به باد فراموشی سپرده شده بود، احیا کرد و گسترش داد. هدف عمده نصیریان این بود که اخلاق و فکر سالم را وارد فضای تئاتر کند و به همین خاطر بسیار مورد اذیت و آزار واقع شد. نصیریان تا سال ۵۸ به مدت دو سال و نیم در همین سمت ماند و اقدامات شایانی برای تئاتر ایران انجام داد.
نصیریان سینمایی و تلویزیونی
سیمرغ درحسرت نصیریان
کمتر کسی است که به بازی نصیریان ایمان نداشته باشد. تعداد نقش های ماندگار این هنرمند توانمند از تعداد انگشتان دست بیشتر است و با این حال در کمال تعجب هنوز سیمرغ روی شانه هایش ننشسته است. همین پارسال بود که حسن فتحی در خلال سریال شهرزاد، لقب عالیجناب بازیگری ایران را به او داد و گفت الحق بزرگ آقایی برازنده ایشان است. کمتر کسی است که استدلال های قاضی شارح در سربداران را به یاد نداشته باشد. چشمان پرمحبت ابوالفتح هزاردستان را باسر برهنه و عینک ته استکانی اش ندیده باشد.
میرزا نوروز کفش های میرزانوروز که با لباس مندرس در بیابان های قزوین از کفش های مندرس و پاره اش می گریزد. حاج یونس فتوحی میوه ممنوعه که برای عشق هستی ۷۰ سال عبادت را به باد داد و قدسی همچنان به پایش ایستاده بود. دایی غفور بوی پیراهن یوسف که پاهایش تاب ایستادن در کنار اتوبوس اسرا را نداشت و عکس به دست از خود بیخود شده بود. بزرگ آقای سریال شهرزاد هم که دیگر ختم کلام بازیگری اوست.
نصیریان از آن دست بازیگرانی است که تاریخ مصرف ندارد و هرچه بر عمر بازیگری اش اضافه می شود توانمندی و اصالتش بیشتر به چشم می آید. با وجود این کارنامه پررنگ و لعاب، می شود به این نتیجه رسید که شاید سیمرغ در حسرت آقای بازیگران ایران باشد!
مینو بیات، همسر علی نصیریان از ۵۷ سال زندگی مشترک با او می گوید
از اول گفت عاشق تئاترم
تابستان سال ۳۸ با هم ازدواج کردند. مینو بیات که دو سال از نصیریان بزرگ تر است از همان سال ها حامی همسرش شد. پارسال خانم بیات مدتی به علت سکته مغزی بستری بود وبه لطف خدا امسال این قدری بهبود یافته که توانست در سالروز تولد همسرش اندکی درباره زندگی مشترکش با نصیریان، گفت و گو کند. اول می خواستیم با خود نصیریان گپ و گفتی داشته باشیم ولی در یکی از شهرهای شمالی، مشغول ضبط کاری بود و موبیال هم همراه خودش نبرده است. این شد که با همسر او که اندک احوال مساعدی داشت، گفت و گویی کوتاه انجام دادیم.
«من قبل از این که با علی نصیریان ازدواج کنم، دختر خانه بودم و تا آن زمان پایم را در تئاتر نگذاشته بودم و اصلا نمی دانستم تئاتر چیست. من با آقای نصیریان فامیل دور بودم و اصلا ایشان را نمی شناختم تا این که یکی از اقوام، ما را به هم معرفی کرد. یکی رور به اتفاق مادرم به تئاتر رفتیم. برای من روز عجیبی بود، چون ما آن زمان خیلی محدود بودیم و از آن دخترها نبودیم که سرمان را بیندازیم و جایی برویم.
از طرف آقای نصیریان به ما بلیت داده بودند. مادرم زحمت کشید و ما را به تئاتر برد. خیلی اسم تئاتر یادم نمی آید ولی این را می دانم که تئاتر درباره امیرکبیر بود و ایشان نقش سیاهی لشکر را داشتند. آن جا بود که ایشان را دیدم. بعدها وقتی به دیدنم آمدند، بیشتر درباره تئاتر حرف زدند و گفتند که من بسیار به تئاتر علاقه مندم و عشق اولم تئاتر است و تا جایی که بتوانم می خواهم در تئاتر کار کنم. من این را پذیرفتم.
اگر اشتباه نکنم ما با هم در تابستان سال ۳۸ ازدواج کردیم. اتفاقا بعد از ازدواج مان من به تئاتر علاقه مند شدم و به پیشنهاد علی قرار شد وارد کار تئاتر شوم. اما همان موقع بچه دار شدیم و ایشان به من گفت بچه داری با تئاتر جور در نمی آید یا باید وارد تئاتر شوی یا باید در خانه بنشینی و بچه را بزرگ کنی. به نظر من بچه بزرگ کردن کار باارزش تری است. من هم پذیرفتم و به این ترتیب ما صاحب سه فرزند پسر به نام های برمک، بابک و باربد شدیم.
برمک خیلی زود با یک خانم ژاپنی ازدواج کرد و صاحب دو دختر به نام های میه و اما شد اما بابک سال ها بعد از برمک ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نام های داوود و یوسف شد. باربد بعد از ۲۸ سال از آمریکا برگشته و با یکی از اقوام ازدواج کرده و قصد دارد همین جا در ایران بماند. راستش هر سه فرزند ما به آمریکا رفتند و همان جا زندگی کردند. من و آقای نصیریان هیچ وقت بچه ها را مجبور نکردیم که شغل و رشته تحصیلی و محل زندگی شان را طبق سلیقه ما انتخاب کنند. دوست داشتیم آزاد باشند.
درست است که به هنر علاقه مندند و گاه گاهی سه تار می نوازند اما هیچ کدام به تئاتر و بازیگری علاقه مند نشدند. شاید به این خاطر باشد که ما بیشتر اوقات تنها بودیم؛ چه زمانی که من جوان بودم و بچه ها کوچک بودند، چه حالا که شکسته و بیمار شده ام و بچه ها کنارم نیستند.
آقای نصیریان این قدر عاشق بازیگری است که وقتی سر کار است، یادش می رود زن و زندگی هم دارد و من همیشه از دستش شاکی هستم و اعتراض می کنم اما این به این معنی نیست که با ایشان بداخلاقی کنم. من برای شغلش همیشه احترام قائل بوده ام و هستم، چون ایشان به قدری صداقت داشت که از اول هم گفته بود عشق من تئاتر و بازیگری است. معتقدم زندگی با علی نصیریان سرار خاطره و پر از لحظات خوب و خوش و فراموش نشدنی است!»