جوان ۳۰ساله ای که مدعی است در حالت مستی، یکی از دوستان پارک نشین خود را در منطقه قاسم آباد مشهد به قتل رسانده است، زوایای پنهان جنایت در پارک گلها را در حضور قاضی ویژه قتل عمد تشریح کرد.
به گزارش اختصاصی خراسان، متهم این پرونده جنایی که به «پدرام» معروف است در حالی که بعد از پنج سال زندگی مخفیانه و با تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده بود یک بار دیگر زیر درختان بی شاخ و برگ پارک گلها قرار گرفت تا جزئیات و چگونگی قتل دوستش را زیر همین درختان پاییزی تشریح کند. او که آثار ندامت و پشیمانی در چهره اش موج می زد و از غرور و خودنمایی آن روزها، فقط اشک و بغض برایش باقی مانده بود با دستور قاضی دکتر حسن زرقانی مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد و آماده پاسخ گویی به سوالات تخصصی مقام قضایی شد. گزارش خراسان حاکی است در آغاز بازسازی صحنه قتل، ابتدا سرهنگ وحید حمیدفر( افسر پرونده) به تشریح ماجرای پنج سال ردیابی های اطلاعاتی پرداخت و خلاصه ای از محتویات پرونده و اقاریر متهم در مراحل اولیه بازجویی را بازگو کرد. سپس «محمد – ج» معروف به پدرام با معرفی کامل خود و پس از تفهیم مواد قانونی از سوی قاضی ویژه قتل عمد که مواظب اظهارات خود باشد و حقیقت ماجرا را بیان کند، با بغضی در گلو گفت: من و مقتول هم محله ای بودیم و از سال ها قبل با یکدیگر معاشرت داشتیم به گونه ای که پاتوق ما و تعدادی دیگر از دوستانمان در همین پارک گلها بود. این جا دور هم می نشستیم و از هر دری سخن می گفتیم. ولی من به خاطر یک سری مسائل اجتماعی و کمبودهای عاطفی به خلافکاری روی آوردم درحالی که قبل از آن در رشته ورزشی بوکس فعالیت داشتم و مقام های قهرمانی نیز به دست آوردم. با این حال مصرف مشروبات الکلی را نوعی خود بزرگ بینی می دانستم و بیشتر اوقات مشروب می نوشیدم تا این که روز حادثه نیز به همراه یکی از دوستانم به نام «م- هـ» به فروشگاه لباس یکی از دوستانم در بولوار امامت مشهد رفتیم و در آن جا باز هم مشروب نوشیدیم. بعد از آن من و دوستم سوار پراید شدیم و به پاتوقمان در پارک گلها آمدیم. تعدادی از دوستانمان دور هم نشسته بودند و با هم گفت و گو می کردند. من هم که حالت طبیعی نداشتم از همان نفر اول شروع به متلک گویی کردم و با آن ها به طور مصنوعی درگیر می شدم تا این که به احمد رسیدم. او هم در رشته های رزمی ورزش می کرد و قوی تر از من بود به همین دلیل هم نتوانست توهین های مرا تحمل کند! در این لحظه بود که از جایش بلند شد و ما با هم گلاویز شدیم. او مرا روی آسفالت انداخت و روی سینه ام نشست. من که احساس ضعف می کردم ناگهان کاردی را از کمرم بیرون کشیدم و ضربه ای به قفسه سینه اش زدم وقتی دیدم دستم خیس شد و او روی زمین افتاد تازه فهمیدم که چه غلطی کرده ام!