زمستان امسال بود که سریال طولانی «برف بیصدا میبارد» از قاب تلویزیون مهمان خانههای مردم شد و رفته رفته با نزدیک شدن به قسمتهای میانی مخاطبان بیشتری نیز پیدا کرد تاجایی که پس از توقف در قسمت ۶۸ مخاطبان منتظر پخش هر چه سریعتر ادامه مجموعه بودند. ساخته پوریا آذربایجانی از آن دسته سریالهاییست که مخاطب تلویزیون بدش نمیآید ساعتی را در کنار خانواده به تماشایش بنشیند.
۱۴ تیرماه سال جاری بود که پخش سریال از سر گرفته شد. قطعا متفاوتترین کارکتر سریال هم «حبیب جعفرزاده» با بازی پوریا شکیبایی بود. او نشان داد که رگههایی از هنر پدر را به درستی به ارث برده و نوع بازیاش شاید در سطح بالاتری قرار داشت به گونهای که مخاطبان بازخورد مناسبی به پرداخت این نقش داشتند.
حالا «برف بیصدا میبارد»، در پنج شنبه هفتهای که گذشت، پس از ۱۰۰ قسمت به پایان رسید و ادامه قصه آن به فصل دوم موکول شد. با توجه به تعداد قسمتهای زیاد سریال انتظار میرفت این مجموعه در فصل اول و زمان گذشته به سرانجام مشخص و کاملی برسد، اما چنین اتفاقی نیفتاد و «برف…» نتوانست پایانبندی درست و منطقی داشته باشد. پایان این مجموعه چه ایرادهایی داشت و چرا موفق نشد مخاطب را راضی کند؟
در همین ارتباط، روزنامه خراسان در مطلبی با عنوان «پایان بیسرانجام قصهای طولانی» به قلم مائده کاشیان به نقاط ضعف این مجموعه مخصوصا در ۳۲ قسمت انتهایی پرداخته است.
یک داستان خانوادگی
قصه سریال از زمان جنگ تحمیلی آغاز شد و ماجرای کینه شخصیتی به نام «حبیب» از پدر یک خانواده ثروتمند را روایت کرد. سریال ، قصه نو و تازهای نداشت، اما قصه خانوادگی آن و حال و هوای کلی قصه باعث شد مخاطب آن را پس نزند. طرح موضوعاتی مانند حفظ حرمت بزرگ تر در خانواده، اهمیت حمایت اعضای خانواده از یکدیگر و تاکید روی این مسائل نیز از نقاط قوت سریال بود. بازی خوب بازیگران «برف…» مانند الیکا عبدالرزاقی، پوریا شکیبایی و پانتهآ سیروس نیز جزو امتیازهای این مجموعه بود.
درجا زدن قصهای کشدار و کم اتفاق
«برف بیصدا میبارد» ضربه اصلی را از روایت کُند و کم اتفاق قصه خورد. پیش رفتن همه نقشههای «حبیب» طبق برنامهریزی، تلاشهای ناکام «احمد» برای رو کردن دست او، لج و لجبازی «سیمین» با خانوادهاش، طرفداری از «حبیب»، اتفاقات ثابت و تکراری قصه بودند و سریال دچار دور باطل شده بود. درجا زدن سریال به خصوص در اواسط قصه برای مخاطب خستهکننده شد و واکنشهای منفی تماشاگران را برانگیخت. پیش نرفتن قصه و روند کشدار آن نشان میداد، قصه «برف…» ظرفیت ۱۰۰ قسمت را ندارد، ماجراهای فرعی مانند بازگشت «سعید» از اسارت و اختلاف بر سر زمینهای رفسنجان نیز هیجان خاصی به داستان تزریق نمیکرد.
اتفاقات غیرمنطقی
در پایان قصه بالاخره گره اصلی باز شد و اتفاقی که همه منتظرش بودند یعنی رو شدن دست «حبیب» برای «سیمین» رخ داد و سریال در چند قسمت به این موضوع پرداخت، اما با رضایت «سیمین» و آزاد شدن «حبیب» از زندان، دوباره قصه سر خانه اول برگشت و مخاطب را ناامید کرد. پیش از این دیدیم که «سیمین» کاملا اعتمادش را به «حبیب» از دست داده بود و پشیمان شده بود، اما امیدش به سازش با او و تحت تاثیر صحبتهای او قرار گرفتن، غیرمنطقی بود. دستگیری «حبیب» به جرم قتل غیرعمدی که دو سال قبل رخ داده بود نیز سرسری اتفاق افتاد و سوالاتی را برای تماشاگر بیپاسخ گذاشت.
این داستان ادامه دارد!
هرچند که در پایان سریال جمله «ادامه دارد» روی صفحه نقش بست، اما چه قرار باشد فصل دومی ساخته شود، چه این اتفاق نیفتد، در هر صورت قصه پس از ۱۰۰ قسمت باید به یک سرانجام کامل و نقطه قابل قبولی برسد. در اخبار مربوط به این مجموعه اعلام شده بود که «برف…» قرار است در ۲۵۰ قسمت ساخته شود و مرحوم بهبهانینیا ۷۰ قسمت از فصل دوم را که در زمان حال میگذرد نوشته، اما با توجه به کیفیت سریال در فصل اول و میزان مخاطبان آن که به ۴۰ درصد نیز نرسیده است، تولید فصل دوم و طی ۱۰۰ یا ۱۵۰ قسمت توجیهی ندارد.
روزنامه جام جم نیز گفتگویی با پوریا شکیبایی داشته که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید:
شاید بخشی از کسانی که شما را در نقش حبیبکیانی سریال «برف بیصدا میبارد» دیدهاند از سابقه تئاتریتان و این که حضور روی صحنه تئاتر چه آوردههای بسیاری برایتان داشت، بیاطلاع باشند. میخواهم ابتدا از آنچه از صحنه تئاتر با خود جلوی دوربین این سریال تلویزیونی آوردید، بگویید.
من زمانی که بعد از مهاجرتی ۸ساله به ایران برگشتم بی آن که به کسی چیزی بگویم یا این نکته را در مصاحبهای مطرح کنم، براساس آنچه پدرم به من گفته بود، به سوی بازیگری در تئاتر سوق پیدا کردم. پدرم همیشه میگفت بازیگری از تئاتر شروع میشود و من پیش از آن که روی صحنه بروم، تصمیم به حضور در کلاسهای اساتید این حوزه داشتم و حتی برخی از آنها میتوانند شهادت بدهند که من با آنها تماس گرفتم و میخواستم نزدشان تلمذ کنم، کاری که هنوز هم که هنوز است مایل به انجامدادنش هستم و تاکید میکنم گمان نکنید چون مدت زمانی از آن گذشته است فکر میکنم دیگر نیازی به انجامش ندارم.
با تاکید بر این که هنوز خیلی چیزها را نمیدانم و خردهپا هستم و در سالیان سالی که پیش رو دارم خواهم آموخت اما آن چیزهایی را هم که میدانم، تمام و کمال از تئاتر است؛ زلالترین چشمه عرصه بازیگری که خلوصش را در جان شما هم خواهد نشاند و آن قدر میسابدتان، آن قدر صیقلتان میدهد، آن قدر تمام ناصافیها و تیزیها و کجیهایتان را از شما میگیرد که در نهایت این عنایت به شما خواهد شد که تبدیل به بازیگری شوید که نقشی را چنان ایفا کنید که مقبول تماشاگر بیفتد و این اتفاق از نظر من جز با روی صحنه تئاتر رفتن رخ نخواهد داد یا دستکم در قاموس من، جز این نیست و گمان میکنم هر بازیگری هم که این تجربه را از سر نگذرانده است، یک روز برخواهد گشت و بودن روی صحنه تئاتر را تجربه خواهد کرد. بنابراین در یک کلام، من، پوریا شکیبایی، هرچه دارم از تئاتر دارم و در کنار آن از بسیار دیدن؛ چرا که من بیشمار فیلم میبینم و در کنار آن، خواندن هم بسیار به یاریام آمده است.
فاصله حبیب کیانی با شما و درواقع فاصله فضیلتهای اخلاقی شما تا رذیلتهای اخلاقی این کاراکتر، آنقدر است که مسیری طولانی را برای رسیدن به او پیمودهاید. این فاصله چگونه پرشد؟
با سختی بسیار زیاد. من خیلی از کارهای حبیب را نه میپسندم و نه میپذیرم. شاید برایتان جالب باشد که بشنوید من، آدمی هستم که در کل از ازل و از بُن، همواره در زندگی محبت دیدهام. در خانواده ما، میان پدرم و مادرم، همواره عشقی بوده که بهجرات میتوانم بگویم زمانی در سینما زبانزد بوده است و هیچگاه نمیتوانم این میزان بیرحمی و رذیلت اخلاقی را در وجود کسی بپذیرم. چراکه در زندگیام بیش از هر چیز فضیلت اخلاقی دیدهام و برای رسیدن به توانایی نشان دادن این رذیلتها، تلاش بسیار کرده و روزها و شبهای عجیبی را گذراندهام. پوریا آذربایجانی، کارگردان «برف بیصدا میبارد» میتواند شهادت دهد که من چه لحظات و روزهایی را با حال بد در پشت صحنه این سریال گذراندم. هرچند به هرحال گذشت و من توانستم این بُعد پنهانی از وجودم را به لطف حبیب کیانی زندگی کنم. هماکنون راضیام از اینکه آن رذیلت اخلاقی را هم زندگی کردم و بر تجربه زیستهام افزوده شد، هرچند به جرات میتوانم بگویم جایی که او بود، جای خوبی نبود و رفتن به آنجا را به هیچکس توصیه نمیکنم. درواقع تحمل زجری را که او میکشید، برای هیچکس نمیخواهم.
نظر کاربران چیست؟
«محمود» معتقد است:
سریال برف بی صدا می بارد با روح و روان مخاطب بازی میکنه. امیدوارم بار آخر پخشش باشه و به هیچ وجه از هیچ شبکه ای تکرار نشه! فیلم ساختین یا سوهان روح؟؟؟
کاربری به نام «جوانمرد» نوشت:
میگفتن نزدیک دویست و خورده ای قسمته. به نظرتون نارضایتی مردم رو شنیدن و خلاصهش کردن؟
پ.ن: خدا رو شکر فصل نخستش هم تموم شد.
«قرنی» به تمجید از شکیبایی پرداخته:
وقتی مطلع شدم پوریا شکیبایی تنها یادگار خسرو خان شکیبایی برای کاراکتر حبیب انتخاب شده، اصلا فکر نمیکردم به این خوبی و کاریزماتیک از این نقش پر چالش بر آید.
«سادات» به شکلی متفاوت اما همسو با سایرین میگوید:
حبیبِ برف بی صدا میبارد تنها نکتهی قابل تحملش، اینه که پسر خسرو شکیباییه.
کاربری به نام «وهاب» از پایانبندی مبهم کار نوشته:
کسی اینجا هست که سریال برف بی صدا میبارد شبکه ۳ رو دیده باشه و متوجه شده باشه تو قسمت آخر این فیلم دقیقا چی شد؟
به اینکه این همه وقت بگذاری وهیچی دستگیرت نشه دولت اینطوری وقت مردم را تلف میکنه اینم خودش یک سیاست است
یعنی تو عمر تاریخ تلویزیون سریالی از این مزخرف تر نه دیدم و نه میبینم . تو کل عمرم نه احمقی مثل سیمین دیدم و نه میبینم و از همه مهمتر آدم گوشت تلخی مثل پسر شکیبایی که بدترین نقش رو هم بهش دادن . وای نسرین زن احمد، وای وای از لوس شدن و لوس حرف زدنش . وای از دست سهیلا که عاشق چه کسایی میشد . وای وای از شایسته ایرانی که چه عشوه هایی می اومد غش خنده بود. . آنقدر از سریالش بدم می اومد که نمیدیدمش فقط سوال میکردم آخرش کیانی رو گرفتن یا نه؟ وقتی سیمین رضایت داد آزادش کردن، کلا خیلی مستفیض از . خیلی