یکشنبه , ۲ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۱۳ بعد از ظهر به وقت تهران

بی گناهم!

روی صندلی پشت در اتاق بازپرس جنایی نشسته و مدام گریه می‌کند.

 

  اخبارحوادث,خبرهای حوادث,حوادث روز

روی صندلی پشت در اتاق بازپرس جنایی نشسته و مدام گریه می‌کند.

به  گزارش جام جم ؛ می‌خواهد پسرش را ببیند، پسری که حاصل ازدواج ناموفقش بوده است. می‌گوید ۴۰ سال دارد اما چین و چروک روی صورتش، خلاف این موضوع را نشان می‌دهد و سن و سالش را بیش از ۵۰ می‌توان حدس زد.

 

مینا، یکی از متهمان قتل مرد دلار فروشی است که چند سال قبل در منطقه بهارستان تهران به قتل رسید. مینا، در گفت‌وگو با خبرنگار تپش از نقش خود در جنایت می‌گوید.

 

در قتل چه نقشی داشتی؟

من بی‌گناهم، در جنایت نقشی نداشتم. تنها کاری که کردم این بود که زنگ خانه مقتول را به صدا درآوردم. همین که مقتول در خانه را باز کرد، مصطفی که پشت سر من ایستاده بود وارد خانه شد و به‌دنبال او همدست دیگرش، من حتی وارد خانه نشدم. قرارمان قتل نبود، آنها می‌خواستند سرقت کنند که این اتفاق افتاد.

 

پیشنهاد خرید آش نذری از سمت تو بود؟

نه، تمام این نقشه‌ها را مصطفی کشید. تنها کاری که در این ماجرا من انجام دادم این بود که زنگ خانه او را به صدا درآوردم و وقتی او دید من زن هستم اعتماد کرد و آیفون در را زد.

 

مقتول را چطور شناسایی کردی؟

مقتول را نمی‌شناختم، مصطفی او را معرفی کرد.

 

با مصطفی چطوری آشنا شدی؟

بعد از این‌که از همسرم جدا شدم، مسئولیت زندگی به گردن من بود و مجبور شدم که کار کنم. در بنگاه معاملات ملکی کار پیدا کردم و مشغول شدم و مصطفی نیز در بنگاه کار می‌کرد. همکار بودن ما باعث شد تا باهم آشنا شویم و بعد از مدتی هم او ماجرا را برایم تعریف کرد و از من خواست تا برای نقشه سرقت با آنها همکاری کنم.

 

از سرقت چقدر گیرتان آمد؟

هیچی.

 

گفتی زمان قتل داخل خانه نبودی، کجا بودی؟

بیرون منتظر ماندم. یادم نمی‌آید ولی یک‌بار یا زنگ زدم یا پیامک دادم به مصطفی که چرا نمی‌آید. حدود ۱۰ دقیقه بعد آنها آمدند و سوار خودروی مصطفی شدیم و مرا نزدیکی خانه مان پیاده کردند.

 

چه زمانی از قتل با خبر شدی؟

همان روزی که بازداشت شدم، فکرش را هم نمی‌کردم که پیرمرد کشته شده باشد.

 

مصطفی هم در این مورد به تو چیزی نگفت؟

بعد از آن ماجرا دیگر مصطفی را ندیدم و از او خبری نداشتم. ما فقط تا اجرای نقشه مصطفی با هم همراه بودیم و بعد از آن دیگر از هم خبر نداشتیم.

 

فکر می‌کردی که راز سرقت فاش شود و دستگیر شوید؟

ابتدا احتمال می‌دادم که دستگیر شویم، اما وقتی دیدم کسی سراغ ما نیامد مطمئن شدم شناسایی نشده‌ایم. فکر نمی‌کردم پیرمرد کشته شده باشد و موضوع جدی شود. ما هم چیز زیادی سرقت نکرده بودیم.

 

می‌دانی چه مجازاتی در انتظارت است؟

زندان، اما نمی‌دانم چه مدت.

 

پشیمانی؟

معلوم است. من بعد از سرقت پشیمان شدم. پول باد آورده را خیلی زود از دست می‌دهی و ترس دستگیری تمام وجودت را می‌گیرد. البته من در ماجرا نقشی نداشتم و همراه آنها تا محل سرقت رفتم. وارد خانه هم نشدم. حالا به خاطر همین همراهی خودم را گرفتار کرده‌ام.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *