تاکنون بیش از ۲۰۰۰۰ نفر از کشورهای مختلف برای حمایت از طیف وسیعی از گروههای تروریستی نظیر داعش، به سوریه و عراق آمدهاند. بیش از ۲۰۰۰ نفر از این افراد را شهروندان اروپا و بخش عمده ایی نیز از کشورهای عربی تشکیل می دهند. این افراد نه تنها به دامنه درگیری ها در سوریه و عراق افزوده اند، بلکه گستره تهدید را از مرزهای جنوب غرب آسیا فراتر برده و خطر را متوجه بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی کرده اند.
با هجوم شوروی به افغانستان و اشغال نظامی این کشور، اولین جرقه های حرکت های جهادی بر مبنای جذب مسلمانان از سراسر نقاط جهان بر اساس اصل هجرت، در این کشور اشغال شده زده شد. گروه های مختلفی در افغانستان فعال شدند که توانستند با ایجاد شاخه های تبلیغی، برخی از جوانان از کشورهای مسلمان را به منظور شرکت در جهاد اسلامی بر ضد اشغالگران کمونیست به افغانستان بکشانند. گرچه با عقب نشینی شوروی از افغانستان، ادامه فعالیت این گروه ها و این افراد دچار بحران هویتی شد، اما سنگ بنایی که در افغانستان گذاشته شد، ظرفیتی را آزاد کرد که تا آن روز از بسیاری از معادلات پنهان مانده بود. مدلی که در افغانستان بروز یافت، توانست برخی از مسلمانان را متقاعد سازد که برای دفاع از مسلمانان دیگر کشورها، اقدام به مهاجرت و شرکت در جهاد کنند. این افراد پس از پیوستن به گروه های جهادی، تحت آموزش های عقیدتی و نظامی فشرده قرار می گرفتند. این افراد پس از طی این دوره ها، با راهیابی به تیم های عملیاتی، آموخته های خود را در میدان نبرد به صورت عملی می آزمودند. پس از بازگشت این افراد به کشور محل سکونت خود، این افراد تبدیل به نیروهای رزمی و جنگاوری شده بودند که به تنهایی می توانستند، اقدام به انجام عملیات زده و یا حتی دست به تاسیس گروهی همسو با عقیده خود بزند.
به نظر میرسد، درگیریهای سوریه و عراق، این مدل را برای بسیاری از شرایط متناسب کرده است. داعش با استفاده گسترده از رسانه های اجتماعی تا کنون توانسته است علاوه بر اینکه بسیاری از جوانان را به سوی خود جذب کرده و از آنها برای مبارزه در صفوف مقدم نبرد استفاده کند، همچنین بسیاری را نیز به تفکرات خود نزدیک کرده و به عبارتی هوادرانی را در سایر کشورها برای خود جذب کند. با نگاهی کوتاه به نوع درگیری ها و تعدد بازیگران و همچنین تحولات میدانی، در می یابیم که این درگیری ها به احتمال بسیار زیاد ادامه دار باشد. بهطور ویژه که در این درگیریها، از مجموع درگیریهای افغانستان و عراق (پس از ۲۰۰۳)، سومالی، یمن و دیگر درگیریها، تعداد بیشتری از اتباع خارجی خارج از منطقه درگیری، در آن درگیر شدهاند؛ بنابراین اگر حتی درصد کمی از این افراد در موقع بازگشت از این درگیری ها، اقدام به انجام عملیات در کشورهای خود کنند، خطر قابلتوجه خواهد بود.
حضور اتباع خارجی همچنین درگیری ها را نیز تشدید میکند. حضور این افراد با افزایش تعداد و کمیت نیروهای تروریستی، بر توان آنها میافزایند. علاوه بر این، گرچه این افراد غیر بومی تنها بخشی کمی از نیروها را تشکیل میدهند، اما آمار نشان می دهد که تعداد زیادی از بمبگذاران انتحاری از بین همین افراد اقدام به انجام این نوع عملیات ها می کنند. تکیه گروه های تروریستی بر جنگ قومی و مذهبی در عراق و سوریه، باعث می تواند باعث افزایش شکاف مذهبی در این منطقه شده و تهدیدی جدی برای روند وحدت اسلامی که محور مقاومت تلاش بسیاری برای تبلیغ آن در سطح منطقه کرده است، به شمار می آید. این افراد را در می توان در دو گروه اتباع کشورهای غربی و اتباع کشورهای عربی تقسیم کرد.
چرایی بزرگنمایی تروریست ها در غرب
تهدید تروریستی متوجه اروپا، واقعی است؛ این احتمال وجود دارد که حداقل برخی از هزاران اتباع اروپایی و آمریکایی که از این کشورها برای مبارزه رفتهاند، در بازگشت خود سعی در اجرای عملیات تروریستی داشته باشند و بهمرورزمان تعدادی از آنها با موفقیت روبرو شوند.
اما بحث اصلی این است که این تهدید تا چه میزان می تواند واقعی باشد. این سوال زمانی چالش جدی تری را متوجه ما می کند که بتوانیم به نقش سازمان های امنیتی اروپای و آمریکایی در هدایت برخی اتباع به پیوستن به گروه های تروریستی و حمایت های آشکار و پنهان آنها از این گروه ها پی ببریم.
برای آنکه بهتر به این بحث پی ببریم می توانیم به مثال هایی اشاره کرد. گرچه مدل افغانستان را به عنوان مدلی که توانست تعدادی از اتباع خارجی را از سایر کشورها برای جهاد به این کشور جذب کند، نام بردیم، اما پس از آن مدل های دیگر از جمله عراق و سومالی در این امر ناموفق بودند. نکته مهم این است که در تمامی این مثال ها، هشدارهای مشابهی تولید شد که برخی کشورها توانستند از این هشدارها در جهت بهره برداری از اغراض متعدد و مختلف خود بهره برداری کنند. از جمله بهره برداری که در بسیاری از کشورهای غربی به طور مشترک صورت گرفت، استفاده از تمامی این هشدارها در راستای ترویج اسلام هراسی بود.
نکته جالبی که در همین دوران می توان به آن اشاره کرد این است که در حملاتی که چندی پیش در فرانسه و نشریه شارلی هبدو انجام شد و یا در کپنهاگن رخ داد، افراد مجری هیچ ارتباطی با افرادی که در سوریه و یا عراق در جریان درگیری ها مشارکت کرده اند، نداشته است. این نشان می دهد که آنطور که برخی رسانه های غربی تبلیغ می کنند، خطری از جانب تروریست های عضو رسمی داعش برای غرب هنوز به طور جدی این کشورها را تهدید نمی کند. بسیاری از نیروهایی که از کشورهای غربی به عراق و سوریه رفته اند، در بازگشت از این کشورها توسط سیستم های امنیتی کشور خود شناسایی شده و بازداشت می شوند و یا تحت مراقبت شدید قرار می گیرند، اینها همه در حالی است که این افراد اگر بتوانند از معرکه ها و درگیری های این مناطق جان سالم به در ببرند به این مرحله می رسند. از طرف دیگر درگیری های داخلی بین گروه های تروریستی در داخل مناطق تحت تصرف این گروه ها، سبب سرخوردگی بسیاری از اتباع خارجی شده است که با رویای پیوستن به امارت اسلامی به این گروه ها پیوسته اند. تمام این عوامل باعث می شود که فردی که از کشورهای غربی به این گروه ها پیوسته است، در هنگام بازگشت از این مناطق، نتواند تهدیدی جدی برای امنیت کشور خود به شمار آید. یافته های متعدد نیز نشان از این حقیقت دارد که بسیاری از افرادی که موفق به انجام عملیات های خرابکارانه در این کشورها شده اند، افرادی بوده اند که تا کنون هیچ ارتباطی با گروه های تروریستی نداشته اند و تنها به اسم آنان دست به انجام عملیات هایی در سطح پایین زده اند. این افراد در سیستم های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای غربی با نام « گرگ تنها» شناخته می شوند. امروزه این افراد مهمترین تهدید امنیتی برای کشورهای غربی محسوب می شوند.
با ذکر این مقدمه بار دیگر چالش ابتدائی را مطرح میکنیم که با این وجود چرا رسانه های کشورهای غربی به طور گسترده اقدام به بزرگنمایی تهدید تروریستی علیه اروپا می کنند؟ بنظر می رسد بار دیگر پروژه اسلام هراسی این بار با تمرکز بر گروه های تروریستی بویژه داعش در دستور کار رسانه های غربی قرار گرفته است.
خطر اصلی در کمین کشورهای عربی
شاید بتوان این گونه ادعا کرد که بیشتر افرادی که برای جنگ از کشورهای عربی به سوریه رفتهاند از چند کشور بخصوص مانند عربستان، مراکش، تونس و لیبی هستند که از دیرباز به عنوان کانون پرورش گروه های جهادی سلفی مطرح بوده اند.
کشورهای جهان عرب، در مقایسه با اروپا، با خطر بیشتری از حملات تروریستی مواجه هستند.[۱] یکی از عواملی که توانسته به افزایش رادیکالیزاسیون گروه های سلفی بینجامد، وقوع انقلاب در برخی کشورهای عربی بود که در پی آن بسیاری از گروه های سلفی جهادی و تبلیغی بار دیگر فعال شده و به این مناطق عزیمت کردند. در پی این اقدام، موجی از جذب جوانان پرشور این کشورها توسط این گروه ها صورت پذیرفت که هرکدام داعیه دار تشکیل حکومت اسلامی و برپایی امارت اسلامی هستند.
با توجه به وضعیت آشفته برخی کشورهای عربی، بازگشت این افراد از مناطق درگیری در عراق و سوریه به کشور خود می تواند زمینه ساز بحرانی جدی باشد. برای پی بردن هرچه بهتر به این موضوع می توان به چند نکته اشاره کرد. یکی از عواملی که خظر بازگشت این افراد به غرب را کاهش داده است، وجود سرویس های اطلاعاتی و دستگاه های امنیتی است که با اشراف بر این افراد، زمینه بروز ناامنی را از بین برده و یا حداقل آن را کاهش می دهد. با نگاهی کوتاه به کشورهای عرب منطقه، می توان به راحتی به ضعف سازوکار اطلاعاتی و امنیتی برخی از این کشورها پی برد. برخی از کشورها مانند لبنان، هم اکنون نیز از وجود جریان های تکفیری در مناطق خود رنج می برند. برخی از کشورها نیز مانند مصر، توان و تمرکز دستگاه اطلاعاتی خود را در روی مسائل داخلی از جمله اخوان المسلمین و ناامنی های صحرای سینا متمرکز کرده اند. در عین حال برخی از این کشورهای عرب منطقه هم اکنون نیز از مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی رنج می برند که ساختار اجتماعی را دچار مشکل کرده و برخی ناامنی ها را در سطح کشورها بوجود آورده است؛ با این شرایط بازگشت افراد رادیکال از مناطق درگیری، می تواند شعله اعتراضات را افزایش داده و دامنه بحران را افزایش دهد. این افراد همچنین می توانند به فعال کردن گروه های معترض و حتی گروه های جهادی سلفی در کشور خود کمک شایانی نمایند.
اگر این بحران به صورتی که گفته شد، بروز کند خطر بزرگی که کشورهای عربی منطقه را تهدید خواهد کرد، وقوع جنگ های داخلی و ضعف و شکست دولت ملی در این کشورها خواهد بود. قطعا بروز چنین ناامنی و بحرانی، نه تنها کشورهای منطقه را با مشکل امنیتی مواجه خواهد کرد، بلکه دامنه بحران، به کشورهای اروپایی که نزدیکی بیشتری با منطقه جنوب غرب و غرب آسیا دارند، خواهد رسید.
کلام آخر
آنچه گفته شد، تحلیلی از داده های آماری و واقعیات میدانی در منطقه بود. تمام این رخدادها ما را به این نتیجه می رساند که در این منطقه یک قاعده کلی حکم فرماست؛ یا همه امنیت خواهند داشت، یا هیچ کس از امنیت برخوردار نخواهد بود. قطعا کشورهای منطقه و همچنین کشورهای اروپایی باید با ریزبینی بیشتری حوادث منطقه را دنبال کنند. پیروی از سیاست کشوری که با این منطقه هزاران کیلومتر فاصله داشته و هیچ یک از دغدغه های امنیتی کشورهای منطقه را ندارد، دور از عقل به نظر می رسد. گرچه به طور طبیعی هر بازیگر از انجام عملی مشخص، به دنبال سود خود خواهد بود، اما واقعیت منطقه اثبات کرده است که در این منطقه باید به دنبال امنیت جمعی بود تا بتوان امنیت را برای خود نیز به ارمغان آورد.