جمعه , ۳۰ ام آذر ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۸:۴۷ بعد از ظهر به وقت تهران

تصمیم عاشقانه یک زن

دیگر تحمل آن وضعیت را نداشتم، روزگار سختی را می گذراندم و از این که همسرم برای ترک اعتیاد امروز و فردا می کرد خیلی زجر می کشیدم تا این که روزی آخرین تصمیم خودم را گرفتم و …

پیش‌نویس خودکار

این ها بخشی از اظهارات زن ۲۷ ساله ای است که برای اعلام شکایت از یک مزاحم تلفنی وارد کلانتری شده بود و درحالی که بیان می کرد فردی قصد دارد با این مزاحمت های تلفنی سوء ظنی بین من و همسرم ایجاد کند و این گونه زندگی ام را به نابودی بکشاند، درباره قصه تلخ و شیرین زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: ۱۵ ساله بودم که «یحیی» به خواستگاری ام آمد، او جوانی ۲۰ ساله بود و پس از ترک تحصیل در امور کشاورزی به پدرش کمک می کرد. آن زمان در یکی از روستاهای شهرستان درگز زندگی می کردیم و من گاهی «یحیی» را داخل روستا می دیدم. او چهره بشاشی داشت و هیچ گاه به ذهنم خطور نمی کرد که احتمال دارد به مواد مخدر آلوده باشد. پدر و مادرم یحیی را جوانی مسئولیت پذیر می دانستند به همین دلیل با اصرار خانواده ام پای سفره عقد نشستم و با یحیی ازدواج کردم اما خیلی زود ماجرای اعتیاد همسرم لو رفت به طوری که گویی آسمان روی سرم خراب شد. همسرم می گفت شب هایی که برای آبیاری مزارع به زمین های کشاورزی می رفت، مقداری مواد مخدر از یکی از خرده فروشان مواد مخدر تهیه می کرد تا با مصرف آن انرژی بیشتری برای کارکردن داشته باشد یا هنگام آبیاری مزرعه گندم و جو خوابش نبرد. اما آرام آرام به خاطر لذتی که مصرف مواد برایش ایجاد کرده، در دام مواد افیونی گرفتار شده است و … از آن زمان به بعد روزهای سختی را می گذراندم و درآمد کارگری همسرم صرف تامین هزینه های اعتیادش می شد و من مجبور بودم بیشتر اوقات را به خانه پدرم بروم زیرا نمی توانستم غذایی در خانه تهیه کنم، این بود که روزی تصمیم گرفتم همسرم را از روستا به مشهد بیاورم، شاید در این شهر بزرگ زندگی و سرنوشتم تغییر کند و این گونه همسرم را از میان خانواده اش بیرون بکشم چون همه آن ها درگیر اعتیاد بودند. وقتی به مشهد مهاجرت کردیم باردار بودم اما برای تامین مخارج زندگی باید کاری انجام می دادم به همین دلیل با کمک یکی از همسایه ها به بسته بندی سبزیجات و پاک کردن آن ها در منزل مشغول شدم. از سوی دیگر یک سال به همسرم فرصت دادم تا اعتیادش را کنار بگذارد وگرنه از او طلاق می گیرم. اما یحیی به بهانه این که قرار است اعتیادش را ترک کند، شب را تا صبح به عنوان آخرین بار مواد مصرف می کرد تا به قول خودش آرزو به دل نماند.ولی روز بعد به محض این که خمیازه می کشید دوباره بساطش را پهن می کرد ،این بود که دل به دریا زدم و خودم او را در خانه بستری کردم. بسیاری از آشنایان و دوستانم مرا ترغیب به طلاق می کردند و می گفتند مگر یک زن چقدر تحمل دارد؟ تو زنی زیبا و جوان هستی و بعد از طلاق هم می توانی با فردی سالم ازدواج کنی! اما من همسرم را دوست داشتم و با خودم می اندیشیدم یک بار ازدواج کرده ام و قرار نیست به خاطر هر مشکلی در زندگی طلاق بگیرم و باید چاره ای برای حل آن مشکل پیدا کنم، خلاصه این گونه بود که به مراقبت از همسرم پرداختم و حتی با خوردن نان بیاتی که از همسایه ها می گرفتم زندگی را می گذراندم زیرا کسی را در مشهد نداشتم و درآمدم نیز صرف اموری مانند اجاره خانه یا هزینه های درمان می شد. در این شرایط پسر دو ساله ام دچار سوء تغذیه شد به طوری که او را در بیمارستان بستری کردم، روزهای سختی را می گذراندم اما همه تلاشم را به کار بردم تا همسرم را از مواد مخدر، دوستان معتاد و خرده فروشان مواد مخدر دور نگه دارم. چند ماه بعد زمانی که احساس کردم وضعیت روحی و روانی همسرم بهتر شده است، با راهنمایی یکی از همسایه ها شغلی در یک رستوران بزرگ و معروف شهر برای همسرم فراهم کردم و موضوع را با کارفرمایش درمیان گذاشتم. او هم که انسانی بزرگوار و خیراندیش بود، دست همسرم را گرفت و کاملا مواظب بود تا به دنبال مصرف مواد نرود. سه ماه بعد نیز همسرم را بیمه کرد و زندگی من سروسامان گرفت. امروز هشت سال از آن زمان می گذرد و من در کنار همسر و دو فرزندم خدا را شکر می کنم. با این حال، مدتی است که یک فرد از خدا بی خبر با مزاحمت های تلفنی اش قصد دارد زندگی شیرینم را به هم بریزد و سوءظنی بین من و همسرم ایجاد کند تا به نیت شومش برسد و …
شایان ذکر است پرونده شکایت این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرهنگ عابدی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) مورد بررسی های قضایی و اجتماعی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *