جمعه , ۳۰ ام آذر ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۸:۴۹ بعد از ظهر به وقت تهران

جزییات قتل عام خانوادگی در برج سپید؛ حسادتی که خون به پا کرد

مرد جوان که در اقدامی هولناک پسر خاله‌اش را به‌همراه همسر و دختر کوچک آنها به قتل رسانده بود، پس از ۱۲ ساعت بازجویی انگیزه خود را از این جنایت حسادت عنوان کرد.

جزییات قتل عام خانوادگی در برج سپید؛ حسادتی که خون به پا کرد

مرد جوان که بشدت درمانده و پریشان حال بود صبح دیروز وقتی در شعبه هفتم دادسرای جنایی تهران مقابل بازپرس عباس بخشوده نشست بی‌مقدمه گفت: «آقای قاضی! لطفاً مرا اعدام کنید.» میلاد که صبح یکشنبه در طبقه هفتم برج سپید در غرب پایتخت پسرخاله ۴۰ ساله‌اش را به همراه همسر ۳۷ ساله و دختر ۶ ساله آنها کشته است ساعتی بعد از سوی پلیس بازداشت شد اما منکر ارتکاب قتل‌ها بود تا اینکه پس از حدود ۱۲ ساعت تحقیق از سوی کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به سرپرستی سرهنگ مسلمی، لب به اعتراف گشود. او در تحقیقات مدعی شد که حسادت باعث شده که دست به قتل‌های ناخواسته بزند و از آنچه کرده بشدت پشیمان و در انتظار قصاص است. با اعتراف متهم وی برای بررسی وضعیت روحی و سلامت روانی اش به پزشکی قانونی معرفی شد.

 

گفت‌و‌گو با متهم

چرا دست به قتل زدی؟
باور کنید با برنامه و قصد قبلی این کار را نکردم. حسادت کورم کرده بود نمی‌خواستم زن و بچه‌اش را به قتل برسانم. اما الان من یک بچه را کشته ام، چطوری می‌توانم خودم را ببخشم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
قرار بود آن روز صبح با کوروش برای سند زدن یک ملک به دفترخانه برویم. من بیماری «‌ام‌اس» دارم آمپولم را تزریق کردم و به کوروش گفتم ساعت ۸ صبح آماده باشد تا با هم برویم. ساعت ۱۰ دقیقه به ۸ پشت در خانه او بودم. با دست دو ضربه کوچک به در زدم. انگار کوروش پشت در بود، سریع در را باز کرد. همان‌طور که داشت پاشنه‌های کفشش را بالا می‌کشید شروع به حرف زدن کرد و گفت می‌خواهد املاک موروثی اش را بفروشد و یک خانه در جردن و یک خودروی لکسوس بخرد و از آن برج برود و دیگر برای خودش کار کند. من همیشه به کوروش حسادت می‌کردم، او وضع مالی خوبی داشت و ثروتش بیش از ۲۰ میلیارد تومان بود. یک هفته قبل تلویزیونی به مبلغ ۶۰ میلیون تومان خریده بود. همسرم هم مدام مرا سرزنش می‌کرد که چرا تو مثل پسر خاله ات پول نداری.
مگر وضع مالی تو بد است؟
نه. ولی کوروش به غیر از آپارتمان‌هایی که در این برج داشت یک خانه کلنگی و چند آپارتمان دیگر هم بعد از مرگ مادرش به او و خواهر و برادرش ارث رسیده بود. پول اجاره خانه‌ها و حتی پول ودیعه‌ای که مستأجرها داده بودند نیز دست کوروش بود. اما مادر من هنوز زنده بود و پول‌های ارثیه پدری اش دست او بود. من هر وقت می‌خواستم پول بگیرم باید به سراغ مادرم می‌رفتم اما کوروش نیازی به این کار نداشت.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
با کوروش به‌سمت آسانسور رفتیم و در یک لحظه انگار تمام کینه و حسادتی که به کوروش داشتم مرا کور کرد چاقویی را که در کیفم بود بیرون آوردم و به گردن او ضربه زدم. نمی‌دانم من در را باز کردم یا کوروش، اما هر دوی‌مان به داخل آپارتمان کوروش افتادیم. به او چند ضربه زدم و در همین هنگام دخترش وارد پذیرایی شد. بچه گریه می‌کرد، نمی‌دانم بچه را چطوری کشتم؛ صدای همسرش از سمت اتاق خواب می‌آمد، او را هم با چاقو به قتل رساندم و از آپارتمان خارج شدم.
بعد چه کردی؟
به سرایدار گفتم که خون جلوی در ریخته است برو تمیزش کن. بعد به پارکینگ رفتم و آنجا را ترک کردم. ماشینم را در منطقه آریاشهر متوقف کردم و تصمیم گرفتم مقداری پول بردارم و به کردان بروم. در همین هنگام برادرم زنگ زدم و گفت ماجرای کوروش را شنیده ای. خودم را به ندانستن زدم، بعد دایی‌ام زنگ زد و از من خواست برگردم.
چرا به محل برگشتی؟
با خودم گفتم کسی مرا ندیده است. چطوری می‌توانند ثابت کنند که قاتل من هستم. خودم را به بی‌اطلاعی زدم و به خانه برگشتم.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *