دانش آموز ۷۶ ساله بروجردی از آرزوهای بسیار بزرگی که در سر دارد می گوید، از استرس هایی که در شب های امتحان دارد و از انگیزه هایی که سن و سال نمی شناسد می گوید!
تسنیم: یدالله نجفی متولد ۱۳۲۰ در شهرستان خرم دره استان زنجان است. وی که اکنون ۷۶ سال دارد از دوران جوانی به دلیل شرایط کاریاش ساکن شهر بروجرد شده است. وی تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش به پایان رسانده و پسازآن در سن ۱۹ سالگی جذب ارتش شده است. وی که بازنشسته ارتش است هماینک در سال سوم رشته علوم انسانی یکی از دبیرستانهای غیرانتفاعی بروجرد مشغول به تحصیل است.
وی دو فرزند دختر و دو فرزند پسر دارد که همگی تحصیلات دانشگاهی را پشت سر گذاشتهاند و در مشاغل مختلف فعالیت میکنند. به سراغ این پیرمرد باانگیزه میرویم تا علت علاقهاش به تحصیل در این سن و سال را جویا شویم. از لهجهاش پیداست هنوز اصالت ترکزبانیاش را پس از سالها سکونت در بروجرد حفظ کرده است، با همان لحن مهربان پدرانهاش و میهماننوازی گرم و صمیمانه ترکها پذیرای ما در منزلش میشود.
انگیزهای که سن و سال نمیشناسد
از انگیزهاش برای درس خواندن آنهم در این سن و سال میپرسم، میگوید: علاقه زیادی به درس خواندن و فهمیدن مطالب مختلف دارم چراکه همه فرزندان من تحصیلکرده هستند و تحصیلات آنها سبب رغبت من برای ادامه تحصیل و فراگیری دروس مختلف شده است.
دیدن پیرمردی آنهم با این سن و سال در یک دبیرستان بهطور حتم برای دانش آموزان و معلمان آن دبیرستان تعجببرانگیز است، اما خودش میگوید: وقتی برای ثبتنام به دبیرستان مراجعه کردم مدیران و معلمان آن مدرسه با دیدن من که قصد ادامه تحصیلدارم بسیار خوشحال شده و مرا تشویق کردند، دانش آموزان مدرسه هم همواره از دیدن من خوشحال میشوند.
در کلاسهای درس شرکت نمیکند و بهصورت غیرحضوری واحدهای درسی را خوانده و اگر اشکالی داشته باشد از مدیر مدرسهاش که بهخوبی از او یاد میکند، میپرسد و روزانه دو سهساعتی را به درس خواندن اختصاص میدهد. از درس ریاضی بهعنوان سختترین درس که بارها او را از تحصیل بازداشته یاد میکند اما حافظه قوی در یادگیری مطالب جغرافیا و عربی دارد و بهخوبی آنها را مطالعه میکند. با ذوق و شوق خاصی درس می خواند و به گفته خودش هیچ گاه از اینکه این راه را انتخاب کرده پشیمان و یا خسته نشده است.
حاج یدالله پس از ۲۰ سال خدمت در ارتش در سال ۵۹ به درخواست خودش بازنشسته میشود تا به سراغ شغل پدریاش یعنی کشاورزی رود برای همین قطعه زمینی را در نزدیکی پادگان برای کشاورزی خریداری میکند و از همان سالها رو به کار باغداری و کشاورزی میآورد و در لابهلای کار در فاصله سالهای ۷۲ تا ۷۶ موفق به دریافت گواهینامه سوم راهنماییاش میشود.
استرس شب امتحان
میگوید: درس را رها کرده بودم اما پسرم مرا تشویق کرد و مرا در مدرسهای برای ادامه تحصیل ثبتنام کرد و در سال ۹۳ تحصیلات خود را در مقطع دبیرستان آغاز کردم و قصد دارم پس از گرفتن مدرک دیپلم در دانشگاه شرکت کرده و در رشته حقوق تحصیل کنم تا بتوانم دفتر اسناد رسمی راهاندازی کنم.
وی درباره رشته تحصیلیاش اینچنین بیان میکند: اگر رشته علوم انسانی را انتخاب نمیکردم دوست داشتم رشته تجربی را ادامه دهم و درنهایت پزشک شوم اما این رشته هم سختیهای خودش را دارد.
از وی درباره انتظار کمک از معلمانش میپرسیم و در جواب میگوید: انتظار دارم آنها مرا راهنمایی کنند چون در کلاسهای درس شرکت نمیکنم و هر جا نیاز بود به من کمک کنند و ترجیح میدهم بهجای تقلبی کردن خودم از معلمان بخواهم به من کمک کنند.
کتاب عربی را که جلویش گذاشته ورق میزند و درحالیکه کلمات عربی را با خود تکرار میکند تا برای امتحانش آماده شود، میگوید: من هم مانند همه دانش آموزان شبهای امتحان استرس دارم بهخصوص زمانی که درسی را کمتر یاد گرفته باشم.
در آرزوی نمایندگی مجلس
از دوستیاش با دانش آموزان مدرسه میگوید و اینکه هدفش را برای آنها اینگونه توضیح داده: سال گذشته که در دبیرستان امتحان میدادم عدهای از دانش آموزان از من پرسیدند هدفت برای ادامه تحصیل چیست و من در پاسخ آنها گفتم کسب علم و دانش را بسیار دوست دارم و پسازآن دوست دارم در انتخابات شرکت کنم و نماینده مجلس و پسازآن رئیس مجلس شوم و هنگامیکه رئیس مجلس شدم بروجرد را به استان تبدیل نمایم.
جز کتابهای درسیاش قرآن و دیوان حافظ هم میخواند و گاه نیز برای رفع اشکالات درسیاش از فرزندانش کمک میگیرد.
از پوشیدن لباس ارتش تا آرزوی طلبگی
تحصیل را دیرهنگام شروع کرده اما از همان سنین کودکی در مکتب قرآن سواد خواندن و نوشتن را یاد میگیرد. از خاطرات تحصیلش در دوران شاهنشاهی اینچنین یاد میکند: « در سن ۱۲ سالگی برای اولین بار به مدرسه رفتم و چون سواد خواندن و نوشتن داشتم در عرض یک سال دوپایه تحصیلی را میخواندم.
ما در مدرسهای درس میخواندیم که پاتوق و بهنوعی قصر تابستانه فتحعلی شاه قاجار در خرم دره بود، در سال ۳۷ معلم ما مرحوم حسین نوری انشائی با موضوع سعی و کوشش به ما داد و من انشائی در سه صفحه نوشتم و این معلم سختگیر باوجوداینکه به کسی نمره ۲۰ نمیداد بعد از شنیدن انشای من نمره ۲۰ به من داد و به من توصیه کرد درس بخوان تا در آینده برای خودت کسی شوی، اما توصیهاش را فراموش کردم و پس از گذراندن کلاس اول راهنمایی به استخدام ارتش شاهنشاهی در تهران درآمدم.
در آن زمان به دلیل اینکه در ارتش شاهنشاهی اجازه درس خواندن به افراد در طبقه محروم جامعه را نمیدادند از درس خواندن بازماندم اما در همان زمان هم بهشدت علاقه به درس خواندن داشتم تا جایی که در سال ۴۱ به آموزشگاه زبان انگلیسی در تهران میرفتم اما نگذاشتند ادامه تحصیل دهم و بعد از بازنشستگی بهتدریج شروع به درس خواندن کردم.
پدرم کشاورز بود و آرزو داشت من در حوزه درس طلبگی بخوانم، آن روزها وقتی در پادگان تهران به ملاقات من آمد دست مرا گرفت و کشید و گفت بیا برویم این لباس چیست که بر تن کردهای میخواهی به اینها خدمت کنی، تو باید روحانی شوی و در حوزه درس بخوانی اما من به حرف پدرم گوش نکردم و کار در ارتش را ادامه دادم و توصیه معلمم را برای درس خواندن فراموش کردم.»
سخت ترشدن کتب درسی
بااینحال که خود فرصت ادامه تحصیل را نداشته اما همواره مشوق فرزندانش برای درس خواندن بوده و با وسواس خاصی وضعیت تحصیلی فرزندانش را پیگیری میکرد تا جایی که همه چهار فرزند وی توانستهاند مدارج دانشگاهی را طی کنند.
وی معتقد است کتابهای درسی در حال حاضر نسبت به گذشته سختتر شده است اما زیر لب شعری را زمزمه میکند که به ما بفهماند باوجود کهولت سنش هنوز هم میتواند درس بخواند:
« رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود…. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود»
از مدیران و معلمانی که مشوق او در طول سالهای تحصیلش بودهاند بهخوبی یاد میکند؛ مرحوم آقای جلیلی و حسین نوری مدیر و معلم دوران ابتدایی در خرم دره و آقای مقدسی مدیر دبیرستان افق روشن بروجرد که بسیار در امر تحصیل به وی کمک کرده و بهنوعی مشوقش بودهاند.
باغداری در کنار درس خواندن
هنوز هم به کشاورزی علاقهمنداست و لحظهای بیکار نمینشیند و باوجود سن و سالش در اوقات بیکاری ترجیح میدهد به باغ کوچکی که دریکی از مناطق بروجرد خریداری کرده، رسیدگی کند.
درس خواندن در این سن و سال حوصله و توان بالایی میخواهد همانطور که این پیرمرد باانگیزه دارد و به گفته خودش بسیاری از همسالانش دیگر حوصله حتی مطالعه کردن را ندارند چه رسد به درس و امتحان و مدرسه. برای همسالان و همقطارانش توصیههایی دارد ازجمله اینکه میگوید: عمرها کوتاه است و باید سطح آگاهی خود را افزایش دهیم و بهترین سرگرمی همین درس خواندن است.
دوست دارد همسرش نیز پا بهپای او درس بخواند و میگوید: وقتی باهم ازدواج کردیم او تا کلاس ششم درسخوانده و در تهران معلم بود و بعد از ازدواج کارش را کنار گذاشت و اگر تمایلی به درس خواندن داشته باشد مانع او نخواهم شد چراکه درس خواندنش اوج خوشحالی من است.
ازدواج
خانه گرم و صمیمی حاج یدالله نجفی بانویی دارد به نام سکینه خانم باربرسرشت، اصالتاً تهرانی است و در همان شهر نیز با حاج یدالله ازدواجکرده و پس از منتقل شدن همسرش به بروجرد همراه او به این شهر آمده است. تا کلاس ششم قدیم درسخوانده اما معلوم است سطح دانش و تواناییاش بالاتر از اینهاست.
لحن مهربان و گرم و صمیمیاش نشان میدهد برای ادامه تحصیل همسرش همهچیز را فراهم کرده، او نیز گهگداری اگر کار خانه و رسیدگی به امور فرزندان اجازه دهد کتابی خوانده و فال حافظی میگیرد و اوقات میگذراند. میگوید: حاج یدالله صبح خیلی زود قبل از اذان صبح برای درس خواندن بیدار میشود و انگیزه بسیاری برای ادامه تحصیل دارد.
حاج یدالله و همسرش را در کنار همه آرزوهایش برای ادامه تحصیل و رسیدن به مدارج دانشگاهی و کتاب و دفترهایش ترک میکنیم و برایش همه روزهای خوب آینده را آرزو میکنیم.