چهارشنبه , ۵ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۸:۲۵ قبل از ظهر به وقت تهران

خلاصه قسمت بیست و دوم ماه عسل/ روایت‌ هایی از چمران، عمو جلیل و تحسین مسعود ده نمکی

مهمانان برنامه امروز ماه عسل دو موتور سوار بودند که متولد سال ۳۷ و ۳۹ بودند.

میزان : یکی از مهمانان گفت: اهل سلسبیل است و از ۹ سالگی عشق موتور بوده و سوار موتور برادرش می‌شد. عمو عباس مهمان دیگر برنامه گفت: اهل قیاسی در خیابان ۱۷ شهریور است. او از مخالفت خانواده اش با موتور و موتور سواری گفت و این که با پول آن زمان که هزارتومان بود یک موتور کوچک خرید. با حقوق کارش یک موتور قسطی خرید که بعد از پرداخت بخشی نتوانست قسطش را بدهد و صاحبش آن را پس گرفت. این روند ادامه داشت تا این که با شروع انقلاب موتور کراس خریداری می‌کند.

مهمان اهل سلسبیل گفت: مدام موتورم توقیف شد تا با موتور به جبهه رفتم. عمو عباس از برج میلاد کنونی به عنوان پیست و مکان موتورسواری در اوایل انقلاب گفت.

مهمان اهل سلسبیل گفت: روزی در حال موتورسواری در گیشا و برج میلاد دکتر چمران مقابلش را میگیرد و او را نصیحت به رفتن به جبهه با موتورش می‌کند. او که به دنبال رها شدن از موتور گیری‌ها بود تصمیم گرفت به خاطر موتورش به جبهه رود بنابراین با بسیاری از دوستان موتور سوارش به جبهه می‌روند، اما پس از مدتی که دوستانش در جبه به شهادت می‌رسند فضای جبهه او را زمین گیر خود می‌کند.

عمو عباس گفت: روزی محسن طالب زاده جلویش را میگیرد و او را نزد دکتر چمران می‌برد. دکتر چمران به او می‌گوید این کار‌ها که می‌کنی در جبهه می‌توانی در برابر موشک انجام دهی؟ گفت: بله. دکتر جواب داد شما به درد جبهه می‌خورید.

عمو عباس در ادامه گفت: عزیزجان تیکه کلام دکتر چمران بود که در خطاب به همه بیان میکرد و با آرامی حرف می‌زد. عمو عباس گفت: تصورمان این بود که جبهه خانه خاله است و دنبال عشق و حال و موتورسواری بودیم.

او گفت: وقتی وارد نخست وزیری شدم دیدم همه دوستان موتور سوار و بچه محل‌ها امده اند که به جبهه روند. وقتی سوار اتوبوس شدند یک شخص آمد و توصیه کرد که خانه خاله نمی‌روید و هر کسی می‌خواهد نیاید مشکلی نیست. اما گروه دوستان نشستند و راهی جبهه شدند.

 

وی ادامه داد در راه اتوبوس چپ کرد، اما اتفاقی برای کسی نیفتاد. یک طرف اتوبوس شیشه نداشت و افرادی که در آن سمت بودند سرمای زیادی را تحمل می‌کردند.

عمو عباس گفت: ده نمکی اخراجی‌ها را کاملا از روی واقعیت ساخته فقط کسانی که در اخراجی‌ها بازی می‌کردند انگشت کوچیک ما هم نمی‌شدند.

وقتی وارد جبهه شدند با موتورهایشان به اندازه‌ای حرکات نمایشی انجام دادند که صدام پیغام داد قهرمانان موتور سواری ایران که به اهواز امده اید بیایید که در پناه من هستید.

به این موتورسواران در ادامه مسئولیت زدن تانک‌ها را دادند و ان‌ها نیز در کنار موتورسواری ارپیچی هم می‌زدند. پس از مدتی کار شناسایی به ان‌ها داده شد.

در ادامه برنامه احسان علیخانی از کمک مردمی به آزادی زندانیان غیر عمد گفت و این که ۱۸ هزار نفر به این پویش کمک کرده اند و مبلغی معادل ۱۶ میلیارد تومان تا کنون از سوی مردم به این پویش واریز شده است.

یکی از مهمانان بعدی برنامه ماه عسل قهرمان مسابقات یاما‌ها در تهران بود و با دکتر چمران در بخش حفاظت فعالیت می‌کرد.

عمو رضا مهمان دیگری بود که در ۷ سالگی در موتورسازی و موتور سواری فعالیت می‌کرد. او از تعمیر ۸ موتور برای اعزام به جبهه گفت و این که خودش هم همراه موتور‌ها عازم جبهه شد.

مهمان دیگر برنامه عمو جلیل بود که به گفته دوستانش از قدرت بدنی بالایی برخوردار بود. در زمان جنگ خبر زخمی و شهادت عمو جلیل منتشر می‌شود و دوستان از این خبر روحیه خود را از دست دادند.

عمو عباس که به نمایندگی عمو جلیل صحبت می‌کرد از اچار فرانسه بودن عمو جلیل و بلد بودن منطقه جبهه بدون نقشه گفت. او ادامه می‌دهد که تانک در مصاف روبرو با ماشین عمو جلیل قرار می‌گیرد؛ و ترکش خمپاره به مغز او می‌خورد و دست و پای سمت راست بدنش فلج می‌شود. او را به عقب می‌برند، اما در همه جا پخش می‌شود که عمو جلیل به شهادت رسیده است.

جنازه به بیمارستان اهواز فرستاده می‌شود و با هواپیمایی که جنازه‌ها را به تهران می‌برد او را نیز می‌برند. در سردخانه بیمارستان بخار روی مشما مینشیند و متوجه می‌شوند او زنده است. به مدت شش ماه در بخش مراقبت‌های ویژه بستری می‌شود و کم کم بهبود پیدا می‌کند.

عمو جلیل قدرت تکلمش را به دلیل ترکش مغزش از دست داده است و با یک دست کارهایش را انجام می‌دهد و موتور سواری و موتورسازی می‌کند.

عمو عباس می‌گفت: جلوی چشممان تیر در مغز هم سنگری می‌خورد و خود ما هم چند بار تیر خوردیم که یکی دو بار آن اصلا ثبت نشده است.

احسان علیخانی در ادامه برنامه از عمو جلیل پرسید باز هم جنگ شود باز هم می‌روی؟ و او با اطمینان دستش را نشان داد یعنی با همین یک دست هم دوباره در جنگ شرکت می‌کنم.

مهمانان برنامه از مهربانی،خاکی بودن و ساده زیستی شهید چمران گفتند.

در پایان احسان علیخانی از مهمانان برنامه پرسید شما با این همه ترکش در بدن اگر جنگ شود باز هم می‌روی د. آن‌ها پاسخ دادند ما حتی از جیب خود نیز هزینه می‌کنیم کما این که تا کنون یک تومان هم برای مقاومت و دفاع دریافت نکرده ایم.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *