پانزدهمین قسمت از برنامه ماه عسل با اجرای احسان علیخانی به سرگذشت جوانی به اسم ابوالفضل پرداخت، از زندگی سخت وی در کودکی تا پیشرفت کاری و تاسیس کارخانه.
میهمان پانزدهمین قسمت ماه عسل از شرایط سخت کاری و دشواری های زندگی خود سخن گفت.
میهمان پانزدهمین قسمت ماه عسل در پاسخ به سوال احسان علیخانی بیان کرد علت علاقه وی به همسرش سخت کوشی و اعتماد دوطرفه بود.
میهمان پانزدهمین قسمت برنامه ماه عسل از نگرانی خود از پاسخ منفی خانواده همسرش در روز خواستگاری گفت.
برنامه امشب ماه عسل با حضور فرد موفقی به نام ابوالفضل خاندانی و با اجرای احسان علیخانی روی آنتن شبکه سه سیما رفت.
ابوالفضل خاندانی در این برنامه به مشکلات بسیار زیادی که در زندگی خود از دوران کودکی تا جوانی تحملی کرده اشاره کرد.
مهمان ماه امشب ماه عسل در ابتدای صحبتهای خود به این موضوع پرداخت که وقتی کودک بود در روستا زندگی میکردند و اوضاع مالی مناسبی نداشتند و در آن زمان موضوع رایج بین روستاییان این بود که در مقابل کار کردن به افراد گندم و یا کالاهایی نظیر آن پرداخت میکردند .
خاندانی در ادامه صحبتهای خود گفت: به یاد دارم در شرایطی که یک خانواده ۹ نفره بودیم پدرم کاری نداشت و بیکار بود به همین دلیل مشکلات ما نسبت به سایر خانواده چند برابر بود چرا که هم سرپرست خانوار شغلی نداشت و هم این که تعداد بچههای خانواده زیاد بود.
این فرد در ادامه صحبتهایش به این موضوع اشاره کرد که در آن دوران برای رفتن به مدرسه مشکل زیادی داشت و به دلیل این که لباس و هم چنین کیف مدرسه به تعداد بچهها در خانواده اشان وجود نداشت ابوالفضل همیشه صبر میکرد تا برادرش از مدرسه بازگردد و او از کیف و وسایل برادرش استفاده کند.
ابوالفضل خاندانی همچنین به این موضوع اشاره کرد که در مواردی حتی مجبور شد برای پیدا کردن وسایل مورد نیازش سطلهای زباله را جستجو کند.
ابوالفضل خاندانی در آن دوران برای به دست آوردن پول حتی همراه با تعدادی از بچههای روستا به کارگری میرفتند به گونهای که در روزها و ساعتهای مشخصی یک وانت میآمد و تعدادی از بچهها را برای کارگری کردن اجاره میکرد.
مهمان امشب ماه عسل که ۳۲ سال سن دارد و برخواسته از روستای ریحان از اطراف خمین است در ادامه صحبتهای خود همچنین به این موضوع اشاره کرد که پس از مدتی برای کار کردن به تهران آمد و در این جا تلاش کرد تا با انجام دادن کارهای مختلف اوضاع مالی خود را ارتقا دهد و همچنین به خانوادهاش هم کمک کند.
ابوالفضل خاندانی در سن ۲۰ سالگی به همسرش علاقه مند میشود اما برای پیدا کردن شماره تلفن منزل آنها زحمت بسیاری میکشد و این گونه تصور میکرد که وقتی به خواستگار برود جواب رد میشنود اما او برخوردی بسیار عجیب و در عین حال معقول را از پدر همسر خود مشاهده میکند.
خلاصه پس از کش و قوسهای فروان و تصمیم گیری همسر ابوالفضل ازدواج آنها شکل میگیرد اما پس از ازدواج هم برای گذران زندگی خود دچار مشکل بودند .
ابوالفضل و همسرش در دورهای حتی بهعنوان نگهبان کارخانه به یک کارخانه میروند اما در یک شب که هوا بسیار سرد بود نخستین فرزند آنها بسیار دچار ضعف میشود و این زوج جوان که تجربهای از فرزند داری نداشتند بسیار دستپاچه میشوند.
در آن شب یک فردی که از آن مشغول عبور کردن بوده به ابوالفضل و همسرش کمک میکند و همسر ابوالفضل و فرزندش را به بیمارستان میرساند و این گونه فرزند او نجات پیدا میکند .
ابوالفضل پس از آن اتفاق نیز همچنان تلاش میکند تا وضعیت زندگی خود و خانوادهاش را ارتقا دهد و تلاشهای او باعث شد که او امروز صاحب کارخانه چاپ پرچم در مقیاسی بسیار وسیع باشد.
گزارش از بهاره کنجکاوفرد – خبرگزاری میزان