روزنامه اعتماد در گزارسی به وضعیت کولبرهای جوان در غرب کشور پرداخته است.
دراین گزارش آمده است:
محمد که از صحرا برگشت دل توی دلش نبود که باز هم میتواند «ژیکال» را ببیند یا نه. پیغام داده بودند که حال زنش خوب نیست. این بود که برادرش جای او ایستاد تا محمد به روستا برگردد. چوپان بود. ٨٠٠ راس گوسفند را ٩ ماه آزگار در کوه و صحرا میچراند. یک روز در ماه میتوانست پایین بیاید و خانوادهاش را ببیند. حالا ١۵ روز نشده آمده بود ببیند چه بر سر زنش آمده. پاییز بود و باران سیلآسا امان نمیداد. در خانه را که باز کرد مادرش سراسیمه دوید طرفش که اهالی او را بردهاند بیمارستان. ژیکال بعد از سه روز دلدرد و تب و لرز شدید وقتی به بیمارستان پیرانشهر رسیده بود دکترها گفته بودند آپاندیسش پاره شده و باید عمل شود. آفتاب دیگر پشت کوههای کلالین پایین رفته بود. باد سردی که از قله کوه بلند شده بود محکم توی صورتش خورد. «دست خالی که نمیشود. ماندم تا با پول بروم.» این را مادر محمد گفته بود. معلوم نبود قطرههای باران بود یا اشک؛ اما قطره قطره از روی گونهاش سر میخوردند پایین… .
داستان کولبری محمد از همینجا شروع شد. درست از همان لحظهای که این جیب و آن جیب کرده و دیده بود که لنگ یک و نیم میلیون تومان بیمارستان است. ناچار سراغ «هورامان» رفته بود؛ یکی از واسطههای میان کولبران و صاحب بارها. کسی که به ازای هر کولبر با کارت کولبری ١٠ هزارتومان و برای کولبران غیرقانونی ٢۵ هزارتومان از صاحب بار میگیرد تا با آنها بار او را از مرز رد کند. مثلا ٢٠٠ هزار تومان برای بیست کولبر مجوزدار. این طوری نه کولبران رنگ صاحب بار را میبینند و نه صاحب بار آفتاب و مهتاب را. بار که به مقصد رسید صاحب بار بارش را میگیرد و کولبران هم پولشان را؛ بدون آنکه هیچوقت همدیگر را دیده باشند. واسطه هم که سود خودش را میبرد. این وسط کسی که سرش بیکلاه میماند کولبر است به خصوص آنها که کارت کولبری ندارند.
هورامان با کلی اما و اگر پول را به محمد داده بود؛ اما همانجا برایش روشن کرد که در ازای آن باید کولبری کند. توضیح داد که بسته به وزن هر بار بین ٧٠ تا ١۵٠ هزار تومان گیرش میآید. هورامان گفت: «کاک محمد تو قد بلند و چهارشانهای؛ جوانی زورت زیاد است. حتما میتوانی ٢٠٠ کیلو بار را هم برداری. اما من برای شروع بار ٣۵ کیلویی به تو میدهم. یک روز هم در راهی… .»
هر کلمهای که از دهان هورامان به صورت محمد پرتاب میشد خاطرات برادرش را در ذهنش زنده میکرد. ٩ سال پیش وقتی که هنوز دانشآموز بود میخواست کولبری کند که با شلیک مرزبانها به ته دره پرت شده بود. آنقدر دره عمیق بود و صعبالعبور که حتی از خیر جنازهاش هم گذشته بودند. برادرش ١۵ سال بیشتر نداشت که جوانمرگ شد. محمد در مخمصه بدی افتاده بود. آنقدر میدانست که ٣۵ کیلو بار و یک روز راه، یعنی بار غیرقانونی؛ یعنی احتمال شلیک مرزبانها، احتمال انفجار مینهای کمین کرده از دوران جنگ، یعنی احتمال معلولیت یا مرگ.
بیشتر مردم روستای کلالین مثل همه روستاهای اطراف پیرانشهر و سردشت به چم و خم کولبری واردند. ٨٠ درصد آنها کارشان فقط کولبری است. حالا یا با مجوز یا بدون آن. اگر کارت کولبری داشته باشند بار سنگینتری را در مسافت کوتاهتری حدود ۵٠٠ متر حمل میکنند. وزن بارها معمولا ١٠٠ تا ١۵٠ کیلو است. بعضیها ٢٠٠ کیلو هم برمیدارند. برای حمل صد کیلو بار حدود ٧٠ هزار تومان به هر کولبر میدهند. در منطقه پیرانشهر و سردشت نزدیک به ۴ هزار کارت کولبری صادر شده و برای همین به هر کولبر معمولا هفتهای دو بار نوبت کولبری میرسد. این یعنی ماهی حدود ۵٠٠ هزار تومان درآمد!
اوضاع کولبران بدون مجوز هم از این بهتر نیست. مثلا برای ٣۵ کیلو باری که محمد باید حمل میکرد ٧٠ هزار تومان گیرش میآمد. درست است که بارهای غیرقانونی مثل سیگار، جارو برقی، دستکش و… سبکتر هستند اما کولبر باید مسافت بیشتری طی کند. معمولا ٣٠ تا ۴٠ کیلومتر. آن هم مسیرهای سخت کوهستانی که تازه اگر شانس بیاورند و گیر ماموران مرزبانی یا مینهای تخریب نشده زمان جنگ نیفتند و حمله گرگها و سقوط ناگهانی بهمن به آنها امان بدهد بعد از حدود ٢٠ تا ٣٠ ساعت پیادهروی به مقصد میرسند. کولبریهای غیرمجاز را بیشتر دانشآموزان دبیرستانی انجام میدهند. زورشان کمتر است اما در عوض فرزترند. سر پربادتری هم دارند. تابستان که میشود پیچ و خمهای کوهستانی مرز در قرق آنهاست.
محمد با خودش دو دو تا چهارتا کرد. چارهای نبود. یک قران هم نداشت. پول را گرفت و مادرش را در بیمارستان گذاشت و خودش ساعت ۴ بعدازظهر به همراه سی نفر دیگر راه افتاد. بارشان پوشاک قاچاق بود. بعد از ١٨ ساعت پیادهروی ١٢ ظهر روز بعد رسیدند. حالا یک سال و نیم از آن روز گذشته. محمد بدهیاش را داده اما به خاطر کولبریهای وقت و بیوقت کار چوپانی را (که برای ٩ ماه کار شبانهروزی در کوه و صحرا ٩ میلیون درآمد داشت)، از دست داده است. فقط کولبری میکند و گه گاه اگر شانس بیاورد میتواند کار ساختمانی هم انجام دهد.
«زوران» شیار در هم پیچیده کوههای «کهنه لاهیجان» را نشان میدهد. یکی از همان مسیرهای غیرقانونی کولبری که حالا در مه و برف گم شده است. جثه درشتی دارد اما ١٧ سالش بیشتر نیست. دانشآموز است و چون سربازی نرفته کارت کولبری هم ندارد. اغلب اگر بار سیگار در کار باشد داوطلب حملش میشود. خیلی وقت نیست که کولبری را شروع کرده اما در همین مدت یاد گرفته که حمل سیگار به نسبت پوشاک یا بقیه بارها با وزن یکسان آسانتر است. پول بیشتری هم دارد. برای ٣۵ کیلو بار سیگار تا صد هزار تومان هم میدهند. برای اینکه به کمین مرزبانها نخورد به همراه باقی کولبرها بیشتر مسیر را شبها راه میروند. بین ٢٠ تا ٣٠ کیلومتر. هنوز حرفش تمام نشده که یکباره پشت سرش بهمن فرو میریزد. صدای آوار برف برای لحظهای همه جا را ساکت میکند. حجم برف آنقدر زیاد نیست اما آنقدر هست که مسیر رودخانه پایین دست خودش را مسدود کند. زوران گفت: «این بهمن آنقدر نیست که ما را بکشد اما ممکن است باعث شود تعادلمان بهم بخورد و از آن ارتفاع جایی پرت شویم. خودم یک بار گرفتار بهمن شدهام. اما نجات پیدا کردم. همین چند وقت پیش با ده کولبر دیگر بودم؛ چند دقیقهای بارها را کنار گذاشته و استراحت میکردیم. من از آنها فاصله گرفته بودم که بهمن آمد. اول صدایش را شنیدم. بلافاصله با شال کل صورتم را بستم که برف در دهانم پر نشود و خفه نشوم. شانس آوردم؛ که هم بهمن سنگینی نبود و هم صخرهای در نزدیکی بود که زیر آن پناه گرفتم. بعد هم بقیه کولبرها به کمکم آمدند.»
کولبری نه سن و سال میشناسد و نه مدرک تحصیلی؛ عثمان جلالی تا قبل از آنکه مغازهاش زیان بدهد و بعد ورشکست شود، سمت کولبری نیامده بود. ٢١ ساله است هم کارت کولبری دارد و هم دانشجو است و درس میخواند؛ دانشجوی آمار. کم و بیش اگر بتواند کارهای دانشجویی هم انجام میدهد اما منبع اصلی درآمدش کولبری است. بارهایی که میآورد معمولا وزنی حدود ١۵٠ کیلو دارند. چون اگر باری کمتر از این بردارد کمتر از ۶٠ یا ٧٠ هزار تومان هم گیرش میاید. مثل آن دفعهای که در نوبت باربریاش از شانس او بارش لاستیک بود؛ هر حلقه لاستیک را ۵ هزار تومان با او طی کردند که سرجمع ١٠ حلقه لاستیک آورد و ۵٠ هزارتومان گرفت. این طوری است که درآمد او از کولبری از ۵٠ هزار تومان تا حداکثر ١۵٠ هزار تومان در هفته بیشتر نیست. اما دلمشغولی عثمان بیشتر از اینکه درآمد پایینش باشد، مخاطرات این کار است: «در هفته دستکم دو حادثه برای کولبران اتفاق میافتاد. از یک زخم نسبتا سطحی تا شکستگیهای وخیم. خودم یک بار دیدم که چطور «پشتیوان» کولبر ٧٠ ساله پایش پیچ خورد و با باری که داشت چند بار ملق زد. وقتی بالای سرش رسیدیم استخوان لگنش زده بود بیرون. درد امانش را بریده بود. اورژانس آمد و به بیمارستان رفت. حالا چند پلاتین در پایش گذاشتهاند و دیگر نمیتواند کار کند.»مثل «پشتیوان» در آن منطقه کم نیستند. «اسماعیل امام» ۵ ماه است که خانهنشین شده؛ از مهرماه که پایش روی یک تختهسنگ سر خورد و با بار ١٢٠ کیلویی روی پشتش روی زمین افتاد. لب مرز تمرچین، دو قدم دیگر مانده به این سوی مرز بار آنچنان روی کمرش آمد که دو مهره کمرش را شکست. شانس آورده بود که مجوز داشت و اورژانس خودش را رسانده بود. اسماعیل ٣۴ ساله است و ١٠ سال است که کارش کولبری است اما هیچوقت بیمه نبوده و نیست. تنها یک بیمه روستایی دارد که با آن هزینههای درمانش نزدیک به ۴ میلیون شده است. در کمرش پلاتین گذاشتهاند و دیگر نمیتواند بیشتراز ۵ کیلو بار را بلند کند. چهار میلیون را قرض کردهاند و هزینههای خورد و خوراک و زندگی خانواده چهارنفرهاش را هم فامیل و اهالی روستا میپردازند.
کلالین، کهنه لاهیجان، موکریان و… دهها روستای دیگر در منطقه مرزی پیرانشهر و سردشت پر از دختران و پسران زیباست. قد بلند و چهارشانه با چشمهای اغلب سبز و قشنگ و پوست سرخ و سفید و لبخندی مهربان. شاید اگر دست روزگار آنها را در منطقهای پر از محرومیت قرار نمیداد با این همه زیبایی دستکم سوپراستارهای بزرگی برای خودشان میشدند. اما اغلب آنها برای لقمهای نان، کولبر متولد میشوند و کولبر میمیرند.