اعظم طالقانی دختر مرحوم آیتالله طالقانی، در مورد علیت سیگار کشیدن پدرش توضیحاتی را ارایه کرده است.
بخشی از اظهارات اعظم طالقانی در گفتوگو با سایت «امیدنامه» را در ادامه میخوانید:
در قسمتی از سریال معمای شاه، آیتالله طالقانی در زندان در حال مصرف سیگار تصویر شدهاند. فارغ از سنجش و قضاوت مصرف سیگار، آیا این تصویر مطابق با واقعیت است؟
بله، در قسمتی از این سریال که اخیرا پخش شد، ایشان در حال مصرف سیگار بودند. من باید نکتهای را عرض کنم، اینکه شما جوانها تقصیر ندارید. در آن دوران نبودید و از برخی مسائل خبر ندارید اما توصیهام این است که بیشتر تحقیق و مطالعه کنید. اگر تاریخ را بخوانید میبینید که در آن دوران فشار زیادی بر ایشان تحمیل میشد. پدرم تا اندازهای در فشار بودند که حتی در این سریال هم نصیری میگوید «چه قدر طالقانی به زندان رفته و بیرون آمده است». پاکروان هم در پاسخ به نصیری میگوید «حال این دفعه میفرستمش زندان و زمینگیرش میکنم». اتفاقا ایشان را فرستادند و ۱۰ سال هم محکومش کردند.
در آن زمان من متوجه بودم مصرف سیگار ایشان نه به خاطر تفریح بلکه به خاطر فشارهایی بود که بر ایشان تحمیل میشد. با تمام آن احوال، ایشان سعی میکردند به خودشان مسلط باشند اما پس از این زندان آخری که پنج سال مدتش بود و با آیتالله منتظری با هم آزاد شدند، یک روز به منزل ما آمدند و گفتند «من میخواهم با خودم خلوت کنم. میخواهم به خودم فکر کنم». به ایشان گفتم «یعنی چه که میخواهید با خودتان خلوت کنید؟» گفتند: «یعنی اینکه من از خانوادهام توقعی ندارم که از من پذیرایی کنید یا نکنید، فقط میخواهم در خلوت خودم باشم». من واقعا نمیدانستم این جمله که میخواهم با خودم خلوت کنم یا خودسازی کنم و غیره یعنی چه. فکر میکردم ایشان میخواهند به سر و وضع، لباس و این مسائل خود بپردازند و توجه بیشتری کنند. بعدا متوجه شدم که منظور ایشان از آن شرایط چه بوده است؛ بنابراین میخواهم بگویم که ایشان همیشه و همه جا هم سیگار نمیکشیدند. معمولا با خودشان خلوت میکردند، بنابراین با نشان دادن این تصاویر نه نقش پدرم در انقلاب کمرنگ میشود و نه اینکه چهره او مخدوش میشود.
سپس انقلاب سال ۱۳۵۷ پیش آمد و ایشان در آن شرایط باز هم منزلشان پایگاه انقلاب شده بود؛ منزل تبدیل به دفتر شد؛ اما ایشان مجبور بودند جایی تهیه کنند، چراکه مردم مرتبا امانتهایی به دفتر ایشان میآوردند؛ از پول گرفته تا جواهر و اسلحه که باید جمعآوری میشدند، محاسبه میشدند و به محلهها میرسیدند.
نهایتاً اینکه ایشان در دوران جوانی سیگار مصرف نمیکرد، هنگامی که مبارزات و فعالیتهای آموزشی و ایراد سخنرانیها ایشان شروع شد، ایشان در فشار بسیار بود، از ضایع شدن حقوق مردم بسیار رنج میبرد. رنجهایی که در زندان برای دستگیرشدگان مشاهده میکرد و هنگامی که خودش در تبعید و زندان بود اخبار مربوط به حنیفنژاد، بدیعزادگان و غیره را میشنید، زجر بسیاری را برای ایشان رقم میزد. در ادامه اشارهام به یکی از مکالمات میان عوامل سریال میان آقای نصیری و آقای پاکروان، کل این روند دادگاه اخیر که منجر به صدور حکم ده ساله شد، یک سال و نیم طول کشید؛ اما سازندگان این سریال آن را در چند دقیقه خلاصه کردهاند که این اجحاف در حق ایشان است.
پس در واقع به نظر شما، مصرف سیگار ایشان به دلیل فشارهای خاص و زیادی بود که رویشان وجود داشت. درست است؟
بله. بنا بر آنچه که پیشتر گفتم، ایشان همیشه شرایط خاصی داشتند و زیر فشار زیادی بودند. هنگامی که ایشان به بافق کرمان تبعید شده بودند، من هم کنارشان بودم، میدیدم که شب تا صبح ایشان بیدار میشود، دستش را به پشتش میزند و دائم راه میرود و برای اعدامهایی که در تهران صورت میگرفت، مثنوی، قرآن و نماز میخواند. شب تا صبح ایشان در فشار بود و اصلا خواب نداشت.
من از ایشان میخواستم که کتابهای تفاسیرشان را کامل کنند؛ اما ایشان به من پاسخ دادند که «من باید دو تا لومینال ۵ بخورم تا بتوانم یک ساعت بخوابم. من نمیتوانم استراحت کنم که فکرم را آزاد کنم برای نوشتن تفاسیر. شرایطم شرایط خیلی سختی است».
ایشان ۶۹ سال داشتند که از دنیا رفتند؛ ولی اینقدر ناراحتی کشیده بودند که اندازه نداشت. من زندان رفتنهای ایشان را به یاد دارم. از یک شب تا یک هفته و تا یک سال هم به زندان رفته بودند، حتی حکم ۱۰ سال زندان هم داشتند. البته حکم ده سال ایشان به شش سال کاهش پیدا کرد و بعد از شش سال آزاد شدند. البته شش سال پیاپی بدون مرخصی و غیره. الان برای این زندانیان مرخصی وجود دارد و شرایط با زندان رفتن در آن سالها، تفاوت دارد. ما همیشه باید این افراد را پشت میلههای زندان میدیدیدم و این دردناک بود؛ بنابراین میخواهم بگویم که ایشان به عنوان تفریح و استراحت سیگار نمیکشیدند، اما عکس ایشان را هنگامی که سیگار به دست داشتند روی جلد مجلات انداختند و برخی بدگوییهای زیادی کردند. مثلا میگفتند که این چپگراها سیگار میکشیدند و مثلا علامت چپ بودنشان همین بود. خب، دکتر علی شریعتی هم سیگار میکشیدند. اینها ملاک این نیست که این افراد برای خوشی و راحتی سیگار میکشیدند. در آن سالها و شرایط جامعه سیگار کشیدن زن و مرد هم نداشت و عادی بود.
در هر صورت ایشان پس از سال ۵۷ که از زندان آزاد شدند، سیگار را ترک کردند. نقلقولی از ایشان شنیدم که هنگامی که آیتالله خمینی وارد ایران شدند و آیتالله طالقانی را ملاقات کردند به ایشان گفتند که چقدر پیر شدهای و ایشان هم پاسخ دادند که شما هم اگر در ایران باشید، پیر میشوید.