همه ماجرا در یک لحظه رخ داد. عصبانیت و ناتوانی در کنترل خشم از مرد مکانیک قاتل ساخت. قاتلی که پشیمان ، چشم انتظار آینده است تا ببیند اولیای دم چه سرنوشتی برایش رقم میزنند. در «پشت صحنه یک جنایت» پرونده مرد مکانیک را بررسی کرده و درباره انگیزهاش از قتل پای صحبت او نشستیم.
به گزارش خبرنگار جامجم، چهارم بهمن سال گذشته بود که دختر ۳۷ سالهای برای انجام کارهای روزانهاش از خانه پدری در یکی از محلههای شهر تهران بیرون رفت و ناپدید شد.
خانوادهاش هرچه جستوجو کردند ردی از او به دست نیامد. در ادامه آنها به شعبه سوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران رفته و ماجرای گم شدن وی را اطلاع دادند. در پی ناپدید شدن این زن، با دستور بازپرس ساسان غلامی، تحقیقات پلیسی ادامه پیدا کرد. ماموران در این مرحله از تحقیقات روی افرادی که آخرین بار با دختر جوان تماس یا دیدار داشتند متمرکز شدند تا اینکه سرانجام به سرنخهایی دست یافتند که نشان میداد، او با مرد ۴۷ ساله صافکاری اختلافهای مالی داشته و هر ماه برای دریافت مبلغی به محل کار او میرفته است. همین سرنخ کافی بود که این مرد برای تحقیقات به پلیس آگاهی تهران احضار شود. ماموران به تحقیق از او پرداختند که وی مدعی شد به این زن دیهای را قسطی پرداخت میکرده و فقط یک قسط از پول دیه را به آن زن پرداخته و ماه دوم هرچه منتظر شده او برای دریافت پول نزد وی نیامده است و از سرنوشت آن زن خبری ندارد.
تنها مظنون قتل، آزاد شد اما همچنان ماموران رفت و آمد او را زیر نظر داشتند تا اینکه چند هفته بعد پلیس غرب استان تهران جسد سوختهای را در سه راهی جاده آدران یافت که به این ترتیب خانواده دختر گمشده با دیدن این جسد در پزشکی قانونی از روی زنجیری که او به گردن داشت، هویت دخترشان را شناسایی کردند. با کشف جسد این دختر جوان که به قتل رسیده بود، ماموران دوباره به مرد بدهکار ظنین شدند و او احضار شد. وی همچنان منکر اطلاعی از سرنوشت دختر جوان بود تا اینکه وقتی فهمید پلیس جسد سوخته را یافته به قتل او اعتراف کرد.
خشم آنی تنها دلیل قتل نیست
در این پرونده شاهد آن هستیم که مرد میانسال معتادی در جریان درگیری با خانمی که طلب مالی بابت دریافت دیه از او داشته، وی را به قتل رسانده و جسد او را سوزانده است. نمیتوان گفت در این پرونده عامل جنایت دچار خشم آنی شده و دست به قتل زده است. خشم آنی تنها دلیل این جنایت نبوده و عوامل زیادی دست به دست هم داده تا این جنایت شکل بگیرد. مجموعهای از عوامل مستقیم و غیرمستقیم در این ماجرا نقش داشته.متهم این پرونده از همسرش جدا شده که همین باعث
ازهمگسیختگی زندگی وی شده است. او سالها بوده که گرفتار اعتیاد است و نیز فرزند معلول و بیماری داشته که نگهداری از آن زمان زیادی را طلبیده است. وقتی فردی از همسرش جدا میشود ، با داشتن فرزند سالم، بار روانی و اجتماعی را تحمل میکند و حال در این پرونده شاهدیم متهم بعد از جدایی، فرزند معلول و بیمار داشته که زندگیاش به سمت و سویی رفته که بعد از جدایی بار روانی و اجتماعی زیادی را متحمل شده است. متهم پرونده برای اینکه شرایط زندگی خود را به سمت و سویی ببرد که از اعتیاد خلاصی یابد و بتواند زندگی خود و فرزند معلول خود را بهتر کند متاسفانه اقدام به ترک اعتیاد نمیکند. علاوه بر آن چون مشکل و بدهی مالی به مقتول پرونده داشته و نمیتوانسته بهدرستی پول بدهی را بپردازد، در جریان دعوا با او به جای اینکه سعی کند مشکل پیش آمده را حل کند، صورت مسأله را پاک میکند. او در جریان درگیری با فرد طلبکار، او را به قتل میرساند. نمی توان گفت این فرد در پی خشم آنی دست به قتل زده باشد. گفتههای متهم یا بزهکارانی مثل او که میگویند خشم آنی باعث شده دست به قتل بزنند، بهدنبال توجیهی برای کاهش مجازات خود هستند. این افراد باید بدانند خشم آنی، از علل رافع مسؤولیت کیفری نیست و در صورت اصرار اولیایدم مجازات قصاص در انتظارشان است. افرادی که کنترلی بر خشم خود ندارند ، نباید چاقو یا سلاح همراه خود داشته باشند زیرا در صورت کوچکترین درگیری و عصبانیتی به سمت استفاده از آن میروند و جنایتی را رقم میزنند. این افراد باید راهکارهای کنترل خشونت را آموزش ببینند. همچنین خانواده اگر فردی معتاد در میان آنهاست به جای طرد او بهدنبال درمانش باشند.
اگر فرصت میداد زنده میماند
سهیل ۴۷ ساله متهم به کشتن و سوزاندن جسد دختر جوانی است. باورش نمیشود دست به جنایت زده و هنوز بهتزده است. زیر لب میگوید ای کاش یک لحظه خشم و عصبانیت را کنار میگذاشتم و قاتل نمیشدم. در حاشیه جلسه تحقیق، فرصتی پیش آمد تا با او گفتوگو کنیم که در ادامه میخوانید.
چه کارهای؟
بخشی از حیاط خانهام را تبدیل به مغازه مکانیکی کرده بودم و هزینه زندگیام این طور جمع وجور میشد.
معتادی؟
بله تا قبل از زندانی شدن چند بار ترک کردم، اما دوباره رو به مصرف مواد آوردم.
همسرت از ماجرای قتل باخبر است؟
من همسری ندارم. چند سال است از هم جدا شدیم و تنها زندگی میکنم. ما ۱۷ سال قبل با هم ازدواج کرده بودیم، اما پسرم که به دنیا آمد متوجه شدیم او به بیماری فلج عضلانی مبتلاست. چند سال از او نگهداری کرد و بعد طلاق گرفت و رفت. من بهسختی از پسرم نگهداری میکردم، اما او هم فوت شد.
چطور با مقتول آشنا شدی؟
نگهداری از فرزند بیمارم به تنهایی برایم خیلی سخت بود. تصمیم گرفتم که برای او پرستاری بیاورم. اینگونه از طریق یکی از اقوام با مقتول آشنا شدم. اما این پرستار نیز نتوانست زیاد دوام آورد و بعد از یک ماه و نیم نگهداری از فرزندم تسویه کرد و رفت و مجبور شدم دوباره خودم با همه سختیهای گذشته از پسرم نگهداری کنم. اما بعد از چند ماه خانم پرستار سراغم آمد و گفت دستمزدی که به او دادهام کم است و پول بیشتری خواست.
پول بیشتری دادی؟
نه. با هم درگیر شدیم. او را کتک زدم که بهشدت مصدوم شد. در دادسرا از من شکایت کرد. همین باعث شد در دادگاه محکوم شوم که ۲۰ میلیون تومان پول به عنوان دیه به او بپردازم.
پول دیه را پرداختی؟
هفت میلیون تومان و یک موتور داشتم که به او دادم اما باز کلی از آن پول مانده بود. قرار شد ماهی یکمیلیون تومان به او بدهم و هر ماه برای دریافت آن به مغازهام میآمد.
بعد چه شد؟
من قسط اولیه دیه را پرداختم. اما وقتی برای دریافت قسط دوم دیه به مغازهام آمد ۴۰۰ هزار تومان پول کم داشتم. از او فرصت چند روزه خواستم که قبول نکرد.
دعوایتان شد؟
بله. من هرچه به آن دختر میگفتم برود و چند روز دیگر برای دریافت قسط دوم دیه بیاید بیفایده بود. سروصدا میکرد و میترسیدم همسایهها متوجه ماجرا شوند و آبرویم بابت حضور این زن در مغازهام برود. یکدفعه چشمانم به سیم کلاچ خودرو افتاد. میخواستم با آن سیم او را بترسانم که از مغازه بیرون برود و سروصدا نکند اما اتفاقی که نباید میافتاد، افتاد.
چه اتفاقی؟
آنقدر از دست آن دختر خسته و عصبانی شده بودم که نمیتوانستم خشم خود را کنترل کنم. سیم را دور گردنش انداختم و آن را کشیدم. دست و پا میزد و من انگار صدای کمکخواهی و التماسش را نمیشنیدم. دقایقی همینطور سیم به دور گردنش آویخته شده بود. من آن را از دو طرف میکشیدم بعد که به خودم آمدم او از دست و پا زدن افتاده بود. وقتی سیم را از روی گلویش برداشتم پیکر او از دستانم جدا شده و کف مغازه افتاد.
با جسد چه کردی؟
ملحفه روغنی کنار خودرو افتاده بود که آن را برداشتم و جسد ملحفهپیچشده را در صندلی عقب خودروام گذاشتم. آخر شب که شد، سوار خودرویم شدم که جسد در آن بود. مانده بودم با جسد چه کنم. دستپاچه بودم و چهره مقتول و نفسهای آخرش، دستوپازدنش مقابل چشمانم بود. همینطور بیهدف با جسدی در خودرویم در خیابان و کوچهها میگشتم تا اینکه وقتی به خودم آمدم نیمهشب شده و در جاده سهراهی آدران بودم. چند بار از خودرو پیاده و جسد ملحفهپیچشده را نگاه کردم. خیلی گریه کردم که چرا دست به قتل زدم و خودم را بدبخت کردم. بعد جسد را ازخودرویم بیرون آوردم و کشانکشان در بیابان بردم و انداختم. بعد همینطور که پکی به سیگارم میزدم، تهسیگارم را پرت کردم که باعث شد ملحفه روغنی جسد آتش بگیرد و ترسیدم و فرار کردم.
با اموال مقتول چه کردی؟
کیف و اموالش را در نزدیکی جسدش انداختم.
فکر میکردی بازداشت شوی؟
نه. فکر میکردم جسد سوخته و هویتش فاش نمیشود.
وقتی دستگیر شدی؟
سعی کردم با دروغپردازی خودم را تبرئه کنم اما خون مقتول دامانم را گرفت و راز جنایت فاش شد.
برای چه کسی دلت تنگ شده؟
پسرم. دوست دارم بروم سر مزار او تا آرام شوم.
فکر میکنی بخشیده شوی؟
خانواده شاکی برایم درخواست قصاص کردند و فکر نمیکنم حالا حالاها به من رضایت دهند و باید هر روز و شبم با کابوس طناب دار سپری شود.