اینها برای او کافی بود و میگفت که میخواهد خود را بازنشسته کرده و به خانه بازگردد.
زمانی که وی سوگند ریاست جمهوری یاد کرد، آمریکا را گروههایی تشکیل میدادند که ارتباطی با یکدیگر نداشتند و از کشورهای مختلف آمده بودند. مذاهب مختلفی داشتند و به زبانهای مختلفی صحبت میکردند. در واقع اوضاع کشور شکننده بود. وی باید اتحادی اجتماعی و سیاسی به وجود میآورد.
رئیس جمهوری که خیال رئیس جمهور شدن نداشت
جرج واشینگتن (George Washington) ژنرال ارتش، سیاستمدار بلندپایه که از رهبران انقلاب آمریکا و نخستین رئیسجمهور آمریکا بود، این سمت را از سال ۱۷۸۹ تا سال ۱۷۹۷ در دست داشت. این هشت سال مصادف است با آخرین سالهای حکومت سلسله زندیه و به قدرت رسیدن سلسله قاجار در ایران. او از مهمترین چهرههای تاریخ ایالات متحده آمریکاست. نقش او بهخصوص در کسب استقلال برای مستعمرات آمریکایی و سپس متحد کردن آنها زیر پرچم حکومت فدرال ایالات متحده قابل توجه است. او از گروهی از مردم مسلح به کمک دولتهای فرانسه و اسپانیا ارتش بزرگی ساخت که نهایتاً موفق به شکست نیروهای بریتانیایی در جنگ انقلاب آمریکا (۱۷۸۳–۱۷۷۵) شدند.
رئیس جمهوری که نمی خواست رئیس جمهور باشد
نخستین کسی که مفهومی به نام کابینه را تشریح کرد و کابینه تشکیل داد، خود وی بود. وی پول رسمی کشور را معرفی کرد. شش عضو دادگاه عالی آمریکا را معرفی کرد و البته طراح وزارت امور خارجه نیز بود، حتی با اینکه معتقد بود که بهبود روابط خارجه از وظایف شخص رئیس جمهور است.
میتوان وی را به عنوان کسی برشمرد که رئیس جمهور را از شخصیتی نمادین به شخصیتی سرنوشت ساز برای کشورش تبدیل کرد. مهمتر از همه اینکه هرگز از قانون اساسی سرپیچی نکرد.
وی پدرش را در یازده سالگی از دست داد. خواندن و نوشتن را در کودکی آموخت. به دانشگاه نرفت. به عنوان افسری بریتانیایی علیه فرانسه و هندوستان جنگید.
تجربهی این جنگها دید وی به دنیا را تغییر داد. انسان واقع گرایی بود. در واشنگتن نه تنها همانند یک رهبر بزرگ عمل میکرد بلکه شبیه یک رهبر بزرگ نیز بود. قد او یک متر و نود سانتی متر بود و در ویرجینیا به عنوان یکی از بزرگترین و بهترین سوارکاران شناخته میشد.
تنها نقطه ضعف او دندانهایی بودند که از بیست سالگی شروع به افتادن کرده بودند. زمان یاد کردن سوگند وی تنها یک دندان داشت.
وی همواره در یادها زنده خواهند ماند. داستانها دربارهی او گفته خواهد شد. مردم او را به عنوان کسی که کار درست را انجام میداده است، میشناسند.
رئیس جمهوری که نمی خواست رئیس جمهور باشد
وی میدانست که توسط نوشته هایش قضاوت خواهد شد. به همین دلیل بسیار مراقب افکار شخصی اش بود. همسر وی مارتا اکثر نامه هایش را سوزاند.
یکی از این افکار که به بیرون درز کرد، این بود که وی همواره از اینکه نتوانسته است به برده داری پایان دهد، پشیمان است. البته ۳۰۰ برده در مزرعهی خود وی زندگی میکردند.
در اواخر زندگی اش وصیت کرد تا بازماندگانش برده هایش را آزاد کنند.
سه سال پس از پایان دور دوم ریاست جمهوری اش بیمار شد و در ۶۷ سالگی درگذشت.
بزرگترین توانایی او، توانایی رها کردن آنی قدرت بود. پس از پایان جنگ علیه بریتانیاییها وی شمشیر خود را تحویل میدهد و پس از پایان ریاست جمهوری نیز به خانه اش در ویرجینیا بازمی گردد.
وی برای آمریکا یک ضرورت بود. ایدههای آمریکای آزاد را عملی کرد و نشان داد که حتی رئیس جمهور نیز باید به قانون تمکین کند؛ بله او کسی جز جورج واشنگتن نبود.