با آن که مدت زیادی از آغاز زندگی مشترکم نمی گذشت و تحمل وسواس های بهداشتی همسرم را نداشتم، ناگهان روزی با صحنه ای روبه رو شدم که زندگی ام را در آستانه نابودی قرار داد و …
زن ۲۲ساله با بیان این که رفتارهای نامعقول و کثیف همسرم مرا به کلانتری کشاند تا شاید راهی برای جلوگیری از فروپاشی زندگی ام پیدا کنم، به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: حدود ۱۵ماه قبل با معرفی یکی از همسایگان در حالی به خواستگاری جوان ۲۵ساله ای پاسخ مثبت دادم که هیچ شناختی از خانواده او نداشتم. از سوی دیگر نیز من اولین دختر خانواده بودم و پدر و مادرم که آگاهی و اطلاعات کاملی درباره تحقیق و شناخت قبل از ازدواج نداشتند، خیلی زود مقدمات خواستگاری و مراسم عقدکنان را فراهم کردند و به این ترتیب من و «کیارش» پای سفره عقد نشستیم. هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که روزی همسرم مرا وادار کرد قبل از ورود به پذیرایی منزل پدرشوهرم دست و پاهایم را با آب نمک به طور کامل بشویم. وقتی با نگاه تعجب آمیز من رو به رو شد، ادعا کرد چون از بیرون می آییم احتمال دارد پاهایمان بو بدهد اما در میان حیرت و ناباوری دیدم که او و مادرش وسواس های عجیب و غریبی دارند و مدام دست ها و پاهایشان را با آب نمک می شویند و هر دو ساعت یک بار مسواک می زنند تا دهانشان بوی بد ندهد. من برای حفظ آبروی خانوادگی این موضوع را پنهان کردم ولی این مسائل به اندازه ای در رفتارهای من نیز تاثیر گذاشته بود که گاهی مورد تمسخر و تحقیر خانواده ام قرار می گرفتم. از طرف دیگر پدر و مادرم نیز رفتارهای وسواسی همسرم را نادیده می گرفتند تا تحقیر نشود. خلاصه یک سال بعد در حالی من و کیارش زندگی مشترکمان را آغاز کردیم که اختلافات ما به دلیل مشاجره خانواده هایمان بر سر غذای تالار آغاز شد و این کدورت در حالی افزایش یافت که همسرم مدعی بود خانواده ام جهیزیه اندک و ناقصی به من داده اند. این در حالی بود که پدرم با درآمد کارگری همه جهیزیه را با سختی و قرض و وام تهیه کرده بود. با وجود این نه تنها در این باره مورد سرزنش و تحقیر خانواده همسرم قرار می گرفتم بلکه آن ها مدام ادعا می کردند لباس های پدرم کثیف است، مادرم زیاد دست و صورتش را نمی شوید و خواهرانم بوی عرق می دهند و …
اما مشکل اساسی زندگی من از همان روزهای اول ازدواجمان در حالی شکل پیچیده ای به خود گرفت که می دیدم همسرم مدت زمان خیلی طولانی از سرویس بهداشتی بیرون نمی آید. اوایل فکر می کردم این رفتار او به دلیل وسواس های عجیب و غریبش است اما آرام آرام کنجکاو شدم و از سوی دیگر نیز تحمل این وضعیت را نداشتم، چرا که او مرا نیز وادار می کرد مدام مسواک بزنم و پاهایم را با آب نمک بشویم. در این شرایط روزی به بهانه این که نگرانش شده ام، به طور ناگهانی در سرویس بهداشتی را گشودم که در یک لحظه گوشی تلفن همراه از دست همسرم به روی سنگ فرش سرویس بهداشتی افتاد و او حیرت زده به من خیره شد. تازه فهمیدم که همسرم علاوه بر وسواس، بیماری روحی دیگری نیز دارد و به طور پنهانی به تماشای فیلم های مستهجن داخل گوشی تلفن همراهش می نشیند و …
به ناچار ماجرا را برای مادرم بازگو کردم اما نصیحت های خانواده ام نیز در رفتارهای زشت و کثیف همسرم تاثیری نداشت. کیارش نه تنها به رفتارهای نامعقول خودش اصرار می کرد بلکه ادعا داشت من نیز باید از افکار بیمارگونه او تبعیت کنم. خلاصه با آن که فقط سه ماه از آغاز زندگی مشترکمان می گذرد دیگر نمی توانم رفتارهای کثیف و همچنین زندگی با وسواس های زجرآور او را تحمل کنم. به همین دلیل وقتی زندگی ام در آستانه فروپاشی قرار گرفت و خانواده همسرم نیز از رفتارهای فرزندشان حمایت کردند، به ناچار به کلانتری پناه آوردم تا شاید راهی برای نجات از این وضعیت بیابم.
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محسن باقی زاده حکاک(رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) بررسی تخصصی و کارشناسی این پرونده توسط مشاوران زبده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی