نامت چیست؟ مرا «سحر» صدا می زنند اما نام واقعی ام نیست! به «سحر» معروف شده ام.
چند سال داری؟ ۲۵ ساله هستم.
تا کلاس چندم تحصیل کردی؟ در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم.
چرا؟ نامادری ام نمی گذاشت درس بخوانم و از من متنفر بود.
مگر فرزند طلاق هستی؟ بله! من یک سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و پدرم مدتی بعد ازدواج کرد .من هم نزد پدرم ماندم.
با مادرت رابطه ای نداری؟ نه! از همان دوران کودکی دیگر مادرم را ندیدم. در واقع او بعد از طلاق دیگر سراغی از من نگرفت.
دوست داشتی درس بخوانی؟ بله! آرزویم این بود که در رشته معماری درس بخوانم و روزی مهندس شوم اما افسوس که…
بعد از ترک تحصیل چه کردی؟ مدتی کنار نامادری ام زندگی می کردم تا این که در ۱۵ سالگی ازدواج کردم.
عاشق شدی؟ نه ، نامادری ام برای آن که از شر من خلاص شود ،مرا برای پسر یکی از دوستانش عقد کرد که ۱۲ سال از من بزرگ تر بود.
این جوانی که دستگیر شده ،همان فردی است که در ۱۵ سالگی با او ازدواج کردی؟ نه! او بیماری عصبی داشت. با «وحید» مدت زیادی زندگی نکردم. همیشه در جنگ و جدل بودیم، چند بار مرا مجبور کرد جنینم را سقط کنم.
چرا؟ گفتم که مشکل عصبی داشت و نمی گذاشت باردار شوم.
به همین دلیل از او جدا شدی؟ نه! یک زن هر سختی را در زندگی تحمل می کند اما زیر بار «خیانت» نمی رود. او به من «خیانت» می کرد، به همین دلیل طلاق گرفتم.
معتادی؟ بله! از همان زمانی که مجبور به سقط جنین می شدم، مصرف مواد مخدر را هم آغاز کردم ، چون اطرافیان و دوستانم برای تسکین درد پیشنهاد می دادند که مواد مصرف کنم! عجب اشتباه بزرگی! شما را به خدا به زنان جوان بگویید فریب این حرف های مزخرف را نخورند. لذت و تسکین همه مقطعی است ،زمانی که معتاد شدید ،دیگر راه بازگشتی نیست! من هم مانند خیلی از افراد دیگر هزینه های سنگین دارو و درمان را بهانه می کردم تا مواد مخدر مصرف کنم و این گونه خودم را نابود کردم.
مهریه هم از همسرت گرفتی؟ نه! همه چیز را بخشیدم، فقط می خواستم شاهد خیانت های او نباشم!
پس هزینه های زندگی را چگونه تامین می کردی؟ مدتی به منزل یکی از دوستانم رفتم و در آن جا گلدوزی می کردم ولی آن ها وقتی در جریان خلافکاری هایم قرار گرفتند ،مرا بیرون کردند. من هم برای آن که مخارج اعتیادم را تامین کنم ،به سرقت روی آوردم.
سرقت را چگونه آغاز کردی؟ از اتوبوس های شهری! با یک بلیت سوار اتوبوس می شدم و با تیغ بند کیف زنان را می بریدم. گاهی نیز به آرامی داخل کیف را خالی می کردم و در ایستگاه بعدی پیاده می شدم.
سابقه داری؟ بله! برای اولین بار به جرم کیف زنی به زندان افتادم.
با این همسرت (متهم) چگونه آشنا شدی؟ با او از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم و باهم به صورت غیررسمی ازدواج کردیم چون دیگر از تنهایی خسته شده بودم!
او هم سارق است؟ بله! تاکنون شش بار به جرم سرقت در زندان بوده.
کجا زندگی می کنید؟ در خانه مادرشوهرم زندگی می کنیم. اگرچه او نیز مرا دوست ندارد اما از پسرش خیلی می ترسد ،به همین دلیل هم جرئت نمی کند به من چیزی بگوید.
چه شد که تصمیم گرفتید با هم سرقت کنید؟ همسرم دزد قطعات خودرو بود.به خاطر این که کسی به ما مشکوک نشود ،من هم به همراه همسرم می رفتم.
با چه شگردی سرقت می کردید؟ ابتدا یک خودرو سرقت می کردیم و با آن به مجتمعهای مسکونی می رفتیم. همسرم داخل خودرو مینشست و من به عنوان مهمان یکی از واحدها، زنگ منازل را می زدم و از آن ها می خواستم در پارکینگ را باز کنند. چون زن بودم ،کسی مشکوک نمی شد و بلافاصله کلید آیفون را می زدند. در این هنگام همسرم پیاده می شد و با هم اموال داخل خودروهای پارک شده را می ربودیم و در جمعه بازار می فروختیم.
پشیمانی؟ خیلی.
چه نوع موادی مصرف می کنی؟ هشت سال شیره و تریاک کشیدم اما الان شیشه و کریستال مصرف می کنم.
اگر زمان به عقب بازگردد چه می کنی؟ با نامادری ام می سازم چون الان که فکر می کنم ،من هم او را خیلی اذیت می کردم.