از روزی که با تعقیب پدر پیرمان متوجه شدیم او به محله ای رفت و آمد می کند که پاتوق خلافکاران است خیلی نگران شدیم و با کنکاش پنهانی در این ماجرا به رازی پی بردیم که …
مردی میان سال که برای شکایت از یک زن جوان به اتهام سرقت و کلاهبرداری وارد کلانتری شده بود با بیان این مطالب به تشریح ماجرایی عجیب پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: پدر ۷۵ ساله ام که سال ها قبل بازنشسته شده است به عنوان آبدارچی در یکی از ادارات دولتی فعالیت داشت. با آن که او مردی بی سواد بود اما به دلیل این که مدیران اداره همواره از انجام وظیفه و صداقت کاری او رضایت داشتند به این شغل تا زمان بازنشستگی ادامه داد و چندین سال را نیز به عنوان راننده در آن اداره دولتی کار کرد اما در خانه مدام با مادرم درگیری داشت چون مادرم احساس می کرد او با زنان غریبه رفتاری خارج از عرف دارد به گونه ای که این ماجرا مادرم را آزار می داد و کارشان به مشاجره های لفظی شدید و اختلافات خانوادگی می کشید. با این حال مادرم برای حفظ زندگی و آرامش فرزندانش با این موضوع کنار آمد. اما از حدود دو سال قبل دوباره اعتراض ها و مشاجره های مادرم در حالی شدت گرفت که من و سه خواهر و برادر دیگرم هر کدام از موقعیت شغلی و اجتماعی خوبی برخوردار بودیم. من که دیگر بیش از ۵۰ سال دارم از مادرم خواستم برای حفظ آبروی خانوادگی باز هم سکوت کند و به این مشاجره ها پایان دهد ولی وقتی مادرم ادعا کرد که نمی داند پدرم حقوق بازنشستگی اش را چه می کند، من هم کمی به ماجرا مشکوک شدم زیرا مادرم مدعی بود پدرم مدت هاست که شب ها نیز دیروقت به منزل می آید! اگرچه پدرم ادعاهای مادرم را قبول نداشت اما من تصمیم گرفتم مدتی او را تعقیب کنم و از کارش سردربیاورم. این بود که با همکاری مادرم چند روز از اداره ام مرخصی گرفتم و با خودرو پدرم را تعقیب کردم. او هر روز به یکی از محلات نامناسب شهر می رفت که پاتوق خلافکاران بود. بعد از پرس و جو و کمین در همان محله فهمیدم که زن جوان و شیک پوشی در آن منزل زندگی می کند. با توجه به سابقه اختلافات پدر و مادرم درباره زنان غریبه به موضوع مشکوک شدم و به بررسی حساب بانکی پدرم پرداختم زیرا به خاطر بی سوادی پدرم رمز کارت بانکی او را در گوشه کارت نوشته بودیم. آن جا بود که متوجه شدم ده ها میلیون تومان از حساب پدرم برداشت و به حساب بانکی یک زن واریز شده است. در بررسی های بیشتر دریافتم آن زن «حمیده» زن ۲۸ ساله ای است که پدرم به منزل او رفت و آمد داشت. وقتی از پدرم در این باره سوال کردم در پاسخ من گفت: آن زن مطلقه به تنهایی زندگی می کرد و من هم که او را به عنوان دوست اجتماعی خودم انتخاب کرده بودم به منزلش می رفتم و چند ساعتی را با هم گفت و گو می کردیم تا از تنهایی بیرون بیاید البته من لوازمی را که نیاز داشت برایش می خریدم تا کمکی به او کرده باشم. با آن که هر بار مبالغی پول از جیب هایم سرقت می شد من اهمیتی نمی دادم چون به جز من افراد دیگری نیز به آن جا رفت و آمد داشتند. وقتی برداشت مبالغ هنگفت ده ها میلیون تومانی را به پدرم گوشزد کردیم او نیز متعجب و مدعی شد چنین پولی را خرج نکرده است. خلاصه وقتی با شکایت من، آن زن شیک پوش به کلانتری احضار شد خیلی راحت ادعا کرد به عقد موقت پدر من درآمده است و او مبالغی را که از ۵۰ میلیون تومان هم فراتر رفته به خاطر مهریه اش برداشت کرده است اما زمانی چشمان ما از تعجب گرد شد که او مدارکی را از کیفش بیرون کشید که نشان می داد پدرم منزل ۵ میلیاردی اش را در حضور چند شاهد به او فروخته است و این همان منزلی بود که پدرم بعد از ۳۰ سال خدمت با پاداش بازنشستگی خریداری کرده بود و در آن ساکن بودیم و … خلاصه آن جا بود که فهمیدم آن زن جوان با یک برنامه ریزی حساب شده از بی سوادی پدرم سوءاستفاده کرده است و با سه شاهد قلابی که به منزلش رفت و آمد داشتند از پدرم اثر انگشت گرفته اند و … شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرهنگ عابدی (رئیس کلانتری قاسم آباد) بررسی های قضایی و کارشناسی درباره ادعاهای زن جوان در حالی آغاز شد که مرد ۷۵ ساله با شنیدن این ماجراها حیرت زده و متعجب به زن جوان چشم دوخته بود و …
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی