جمعه , ۳۰ ام آذر ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۹:۱۱ بعد از ظهر به وقت تهران

شربت تلخ کرونا

بچه که بودم یکی از کابوس‌های زندگی‌ام این بود که مریض شوم. معمولا سرماخوردگی‌هایم با دل‌درد شروع می‌شد و درد از روی شکمم بالا می‌آمد و می‌آمد بالا تا این که اشک می‌شد و از چشم‌هایم می‌ریخت. اما با این همه سختی بیماری برای من دل‌درد و اشک ریختن از زور درد نبود. کابوس اصلی وقتی بود که قرار بود قاشق، قاشق از آن شربت زهرمار را روی زبانم حس کنم و بعد چشم‌هایم را روی هم فشار بدهم و دماغم را بگیرم و با هر ضرب و زوری که شده آن یک قاشق شربت سرماخوردگی را پایین بدهم. برای همین هم دیگر از یک جایی به بعد هر وقت مریض می‌شدم به کسی نمی‌گفتم که مبادا کارم به دکتر بکشد و باز شربت سرماخوردگی و باز گرفتاری قورت دادن آن طعم تلخ که تا ساعت‌ها بعد روی زبانم حسش می‌کردم.

حالا دیگر درد کرونا از روی شکم جامعه آمده بالا و به گلو رسیده. حالا درد کرونا، رنج از دست دادن عزیزان‌مان سنگ شده سر پیچ گلو و دارد خفه‌مان می‌کند. حالا دیگر خیلی وقت است به این نتیجه رسیده‌ایم که هر چه این درد را گریه کنیم و از چشم‌هایمان بیرون بریزیم افاقه نمی‌کند و باز هم رنج سر جایش هست و درد قوت می‌گیرد.
وقتی ستاد ملی مقابله با کرونا بالاخره تصمیم به تعطیلی دو هفته‌ای کشور گرفت نمی‌دانستیم باید خوشحال باشیم یا ناراحت. خوشحال از این که بالاخره قرار است این شربت تلخ که آخرین راه‌مان برای نجات از این بیماری است را سر بکشیم. بلکه خدا به تلا‌ش‌ها و دست و پا زدن‌هایمان نگاهی کرد و شر این ویروس کنده شد. و ناراحت از این که واقعا قرار است مشاغل دو هفته تعطیل باشند. این خبر حتی از طعم شربت سرماخوردگی هم تلخ‌تر است. چه پدرهایی که از الان غم نان خانواده‌شان گلویشان را می‌فشارند و چه کاسب‌هایی که نمی‌دانند اگر دو هفته کار نکنند، تکلیف چک‌ها و بدهی‌هایشان چه می‌شود؟
اما چه می‌توان کرد. بالاخره باید این آخرین جرعه را سر کشید بلکه این تلخی با شیرینی ریشه کن شدن این بیماری از کام‌مان برود.

شربت تلخ کرونا

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *