یکشنبه , ۲ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۴:۱۱ بعد از ظهر به وقت تهران

عباس غزالی ازدواج کرد +خصوصیات همسر این تازه داماد!

مجله انلاین دوستان :  چند ماهی است که متاهل شده‌ام و البته همسرم در شاخه دیگری از هنر قدم برمی‌دارند و معمار هستند. شاید به نوعی ازدواج دومین نقطه عطفی در زندگی‌ام باشد که مرا بزرگتر هم کرده است و از این اتفاق احساس خوبی دارم.

dustaan.com-اخبارروز-اخبار-روز-ایران-جهان-خبرپو-خبریاب-خبر-خوان-شهرخبر-عباس غزالی ازدواج کرد +خصوصیات همسر این تازه داماد!

هر نسلی از بازیگری به یک جوان یاغی و شورشی نیاز دارد و در سینما و تلویزیون ما که آثاری با رویکرد و محوریت جوانانی که دغدغه‌ای به جز عشق داشته باشند، بسیار اندک ساخته می‌شود، حضور جوان یاغی هم کمتر به چشم می‌خورد. عمده چهره‌هایی که به عنوان نسل جدید وارد این عرصه شده‌اند، مناسب نقش‌های رمانتیک و کاراکترهای آثار درام و کمدی و. . . هستند.

عباس غزالی در این میان یک پدیده بود که جای خالی آن جوان یاغی و عاصی را پُر می‌کرد. نقش‌هایی که از او دیده‌ایم، شخصیت‌هایی با افکاری مشوش و کرداری انرژیک بودند که همین مساله به شاخصه بازی‌های پیچیده و شناسنامه‌دار او تبدیل شده است.

عباس غزالی یکی از معدود بازیگران جوانی است که از سطح نقش عبور می‌کند و به آن لایه‌های مختلفی می‌دهد تا تماشاگر، از نوسان هیجانات او لذت ببرد. برای جوان هنرمند و آینده‌دار هنر ما اتفاق‌های خوبی افتاده؛ در زمینه کاری که اولین فیلم سینمایی‌اش «اعترافات ذهن خطرناک من» اکران شده و در زندگی شخصی هم از دنیای تجرد خداحافظی کرده است. از بزنگاه‌های تازه زندگی و دیگر دغدغه‌هایش، از ایده‌آل‌ها تا حاشیه‌هایش و از سینما تا خانواده‌اش با صحبت کرده‌ایم.
رضایت از اثری آبرومند

فیلم «اعترافات ذهن خطرناک من» یک وضعیت کامل حرفه‌ای را برای من در پی داشته است که از چند جهت می‌توانم به آن اشاره کنم. این جزء اهدافم بوده که با قدمی آبرومند وارد کار سینما بشوم و به رغم پیشنهادهای متعددی که داشتم، نمی‌خواستم با هر اثر و کاری این اتفاق بیفتد.

خدا را شکر این فیلم به نظرم اثری آبرومندانه و خوشایند بود. بخشی دیگر از رضایتم برمی‌گردد به زمان پخش کار در جشنواره که در اختتامیه آن نام من هم در فهرست کاندیداهای نقش مکمل وجود داشت. این مساله هم رضایت مرا از بازی در این فیلم تکمیل کرد. فیلم را هم که در جشنواره در کنار مردم دیدم متوجه شدم مورد رضایت آنها بود و اینها در کنار هم باعث شده تا بگویم بله از «اعترافات ذهن خطرناک من» راضی هستم.

نقد از سر حُب و بغض

تماشای فیلم در اکران عمومی کار خوبی است. من چند بار و در سینماهای مختلف کار را با مردم تماشا می‌کنم تا هم بازی و خودم را در پرده بزرگ از جهات مختلف ارزیابی کنم و هم اینکه عکس‌العمل مردم را ببینم. درست است که ممکن است در آن لحظه نظرات مخالف هم باشد و همه عکس‌العمل‌ها مناسب نباشد اما به هر حال آدم متوجه می‌شود کدام نظر از سر حب و بغض یا سرسری است و کدام نظر واقعا یک گله‌گذاری منطقی است. در سینما، عموم مردم برای تماشای کار می‌آیند که قطعا همه آنها درس خوانده این رشته نیستند؛ بنابراین نظرشان کارشناسانه و فنی هم نیست اما این واقعیتی است که ما برای مردم کار می‌سازیم.

شرافت کاری ام را لکه دار نمی کنم

نقد کارشناسانه و نگاه منتقدان، ارزشمندی خودش را دارد اما برای من- عباس غزالی- سوت و دست زدن مردم خیلی خیلی مهم‌تر است. به نظرم اعتبار ما به خاطر نگاه آنهاست که اگر ما را تماشا نکنند، ما هم نخواهیم بود. این برای من اصل است. حتی اگر گزیده‌کاری می‌کنم و در این رشته آرام آرام آمده‌ام برای این است که انتظاری را که مردم از من دارند برآورده کنم و از آنچه به عنوان اعتبار و آبرو جمع کرده‌ام پاسداری کنم. نمی‌خواهم شرافت کاری‌ام را لکه‌دار کنم که انصافا هم کار سختی است و خدا را شکر که توانسته‌ام بار سنگین این مسوولیت را به دوش بکشم.

 

بلاتکلیفی هنر و تجربه

گاهی احساس می‌کنم تکلیف سینما و اکران کارها مشخص نیست. بسیاری از افراد هنوز نمی‌دانند اصلا سینمای هنر و تجربه چیست؛ بگذارید یک مثالی بزنم، فیلم «ماهی و گربه» اثری بود که با کلی حرف و حدیث همراه بود مثلا اکران بدی می‌گیرد، توقیف می‌شود و. . . آخر سر در گروه هنر و تجربه اکران می‌شود. بعد در این گروه رکورددار اکران با ۹ ماه روی پرده بودن می‌شود و تماشاگران هم از آن راضی بودند.

فیلم «پرویز» در همین سینمای هنر و تجربه ۸ ماه اکران داشت. اینکه چه فیلم‌هایی قرار است در این رده قرار بگیرند مشخص نیست. یعنی معلوم نشده هنر و تجربه مختص کارهای خاص یا توقیف شده است یا نه، به شکل دل‌بخواهی یکسری آثار را در این گروه اکران می‌کنند. برای من خیلی عجیب است که چطور فیلمی مانند «اعترافات ذهن خطرناک من» که در جشنواره مورد استقبال قرار می‌گیرد، در حوزه بین‌الملل به عنوان فیلم برتر از کارگردانش تقدیر می‌کنند یا در جشنواره در چندین رشته کاندیدا می‌شود، سر از سینمای هنر و تجربه درمی‌آورد. این مساله من بازیگر را گیج می‌کند. اما خدا را شکر مردم از همین رویه هم استقبال و حمایت می‌کنند و پشت سینماگران مستقلی را که به سختی فیلم می‌سازند خالی نکرده‌اند.

ادای دین به جای کپی

من این ماجرای قیاس کردن فیلم‌ها را نمی‌فهمم. اینکه می‌گویند «اعترافات ذهن خطرناک من» مثلا کپی فیلم «ممنتو» است به نظرم منتفی است یا این را که بگوییم سیامک صفری شبیه آن بازیگر در آن فیلم بازی کرده اصلا قبول ندارم. بله شکی نیست که کارگردان یا هر فیلمسازی به سبک و ساختاری علاقه دارد و ممکن است دلش بخواهد به نوعی در لحظاتی از کارش به آن اثر یا سبک ادای دین بکند و آن را در کاری که انجام می‌دهد به شکل قصه‌ای که دوستش دارد بگنجاند؛ اینکه ایرادی ندارد.

دلیلی ندارد چون فیلمی به اسم «ممنتو» یا کارهایی مشابه ساخته شده‌اند ما دیگر سراغ آن سوژه نرویم. مثل این است که بگویند چون یک بار کسی نقش دکتر را بازی کرده پس دیگر نباید نقش دکتر را بازی کرد. به نظرم کارگردان می‌تواند فضایی را که دوست دارد با قصه ذهنی خود روایت کند.

گله‌های منصفانه لطفا

راستش وقتی بازی در این فیلم به من پیشنهاد شد اصلا مساله کپی‌کاری در ذهنم نیامد. اتفاقا فقط از کاراکتری که پیشنهاد شده بود خوشم آمد و با آن ارتباط برقرار کردم و در کل قصه مرا جذب کرد. به نظرم هر نقد یا گلایه‌ای هم اگر هست باید منصفانه گفته شود؛ نه اینکه با الفاظی چون خوشم آمد یا خوشم نیامد کار را تحلیل کرد. حتی اگر حس می‌کنیم کپی صورت گرفته بیاییم بگوییم آیا کپی خوبی بوده یا نه. بعضی نقدها، نقد نیست کاملا مشخص است که غرض‌ورزی شخصی است.

نمره ۲۰ برای صبر

یک اعتراف بکنم که در این چند سال انتظار ویژه‌تری داشتم اما صورت نگرفت. از این بابت به خودم نمره ۲۰ می‌دهم که هول نکردم و زمانی که واقعا پیشنهادهایی سرازیر شدند با آنکه از هر نظر نیاز داشتم که کارهایی را بپذیرم اما باز هم صبر کردم. در جشنواره گذشته که در آن حضور نداشتم، می‌توانستم دست‌کم ۴ فیلم را داشته باشم اما نپذیرفتم و بابت این مساله حتی گاهی تب می‌کردم. اما وقتی کارها پخش شدند خدا را شکر کردم که نپذیرفتم و دیدم اشتباه نکرده‌ام.

من اول راه سینما نیاز به کارهایی داشتم که به بهتر شدن من کمک کنند. وقتی تحسین‌های جشنواره و واکنش مردم را در جشنواره نسبت به «اعترافات ذهن خطرناک من» دیدم خدا را بسیار شکر کردم که جواب صبرم را به خوبی گرفته‌ام.

بازی با چوب و نقاشی

کار و پیشه‌ای به جز بازیگری که از آن پول دربیاورم ندارم اما کاری که به اصطلاح پولی نباشد و دلی انجام بدهم، کار با چوب است. خودم را با مجموعه چوب‌هایم سرگرم می‌کنم، چوب‌ها را می‌گیرم و به شکل‌هایی که دوست دارم درمی‌آورم.

راستش در بچگی من هم زیاد نقاشی می‌کشیدم و خانوادگی نقاشی‌مان خوب بود اما این یونس بود که در آن کاملا جلو رفت و حرفه‌ای کار کرد. من هم یک قدم عقب‌تر از او در نقاشی ایستادم. یک زمان به خودم آمدم که دیدم در سه راهی فوتبال، بازیگری و نقاشی، سرگرم بازیگری شده‌ام و آن را انتخاب کردم.

علایق یک بیننده حرفه‌ای فوتبال

این روزها دیگر فوتبال را در حد یک تماشاگر حرفه‌ای دنبال می‌کنم و زیاد به آن نمی‌پردازم؛ مگر آنکه برای تفریح و سلامت بازی کنم. به نظرم ورزش برای هر انسانی لازم است و برای بازیگرها به شکل خاص‌تر چون لازم است برای ایفای نقش‌های مختلف بدن آماده و نرمی داشته باشند. من همه به جز فوتبال گاهی به شنا می‌پردازم.

بزرگ شدن بعد از فوت پدر

اینکه آدم عزیزی را از دست بدهد، تاثیر منفی می‌گذارد و برای من هم از دست دادن پدرم اتفاق بسیار غم‌انگیزی بود. اما از نگاهی دیگر یک خودسازی در آدم شکل می‌گیرد و ریزتر که می‌شوی می‌بینی گاهی اگر اتفاقی تا این حد تلخ و مهم نیفتد ممکن است خیلی طول بکشد تا شما به مرحله بهتری برسید؛ بهتر از نظر پذیرش مسوولیت و نگاه جدی به زندگی. فوت پدرم اتفاقی بود که آن زمان اصلا انتظارش را هم نداشتم و این باعث شد ناگهان در گودی‌ای قرار بگیرم که هیچ پیشینه ذهنی درباره‌اش نداشتم و نمی‌دانستم که چه خواهد شد.

مثل یک جور غافلگیری بود. اما اتفاق افتاد و. . . یک بار با دوستی صحبت می‌کردم که آخرین بار زمانی همدیگر را دیدیم که پدرم فوت نشده بودند. بار دیگری که او را دیدم یک سال از فوت پدرم گذشته بود. وسط حرف‌هایش به من گفت عباس چقدر عوض شدی. اول خیلی متوجه نشدم و فکر کردم شاید منظورش تیپ یا فیزیکم است اما بعد گفت انگار بزرگتر شده‌ای. . . این حرف برایم جالب بود. فکر که می‌کردم دیدم بعد از فوت پدرم یک دفعه خیلی بزرگ شده‌ام و انگار مسوولیت‌پذیری را بیشتر و بهتر درک می‌کنم. سخت بود خیلی سخت اما سعی کردم آن بار سنگین را بپذیرم و به دوش بکشم.

تازه داماد و نظرهای تازه

چند ماهی است که متاهل شده‌ام و البته همسرم در شاخه دیگری از هنر قدم برمی‌دارند و معمار هستند. شاید به نوعی ازدواج دومین نقطه عطفی در زندگی‌ام باشد که مرا بزرگتر هم کرده است و از این اتفاق احساس خوبی دارم. راستش به نظرم علی‌رغم این تفکر که جا افتاده بین همکاران که به قول شما آنهایی که دم به تله داده‌اند با توقف یا کندی پیشرفت کاری روبه‌رو می‌شوند اصلا این‌طور نیست.

من هم تا یکی، دو سال پیش به همین صورت فکر می‌کردم اما بعد فرمول نگاهم را در زندگی تغییر دادم. نگاهم این است که همیشه می‌شود از شکل دیگری هم به ماجراها نگاه کرد. خواندن چند کتاب باعث شد تا نگرشم نسبت به مسائل عوض شود. به رفقایم و همه کسانی که این مصاحبه را می‌خوانند هم توصیه می‌کنم نگرش خود را نسبت به مسائل عوض کنند؛ نه اینکه حالا الزاما بروند و ازدواج کنند اما یاد بگیرند طور دیگری هم می‌شود به ماجراها نگاه کرد.

بهترین ملاک در همسرم

درست است که ازدواج و زن گرفتن یک نوع انتخاب است اما قطعا بسیار متفاوت از خریدن مثلا یک پفک است. چیزی نیست که بگویی الان خیلی خوب است و بعد بگویی رهایش می‌کنم و نمی‌خواهم. برای همین نیاز داشتم تحقیق کنم، فکرم را تغییر بدهم، مطالعه کنم و درست و دقیق تصمیم بگیرم. الان هم می‌گویم که انتخابم بسیار درست بوده و همسرم به رغم آنکه در کار ما نیست اما مشوق من است و وضعیت بسیار سخت و عجیب بازیگری را درک می‌کند. همیشه هم به کارم نگاه کارشناسانه دارد. معتقدم که او می‌تواند همیشه یار و یاور من بماند و درک بالایی که از نوع کارم دارد و زندگی غیرنرمالی که یک بازیگر ممکن است داشته باشد، مهم‌ترین ملاکی است که در او دیدم.

ماجرای آن کتاب عجیب

مطالعه همیشه برایم جذاب بود و هست. خواندن کتاب‌های تکنولوژی فکر، بسیار به تغییر نگاه و افکار من کمک کرد. یکی از دستاوردهای این تغییر نگرش خوب هم نگاهم به مقوله ازدواج بود. شاید اگر چند سال پیش بود و این دیدگاه را نداشتم هنوز در برابر ازدواج ایستادگی می‌کردم. اخیرا کاری خواندم به نام «چهار اثر» که به همه پیشنهاد می‌کنم آن را مطالعه کنند. نویسنده آن «فلورانس اسپاول‌‌شین» که در واقع طی زندگی‌اش ۴ کتاب در حوزه انرژی فکر و خداشناسی نوشته که بعد از فوتش مجموع آنها را یک مجله به نام ۴ اثر منتشر کرد. آشنایی من با این کتاب بسیار جالب بود.

یک روز برای کمک به اسباب‌کشی یکی از دوستانم رفته بودم که وقتی وسایل را بردیم و خانه خالی شد، دیدم یک سری خرت و پرت از جمله چند کتاب روی زمین مانده است. از دوستم پرسیدم اینها چیست گفت دیگر لازمشان ندارد و می‌خواهد آنها را دور بریزد. در میان آن کتاب‌ها این کتاب هم بود که جلد سبز رنگی داشت و مرا جذب کرد؛ آن را برداشتم و ورق زدم. در ابتدا مثل کودکی بودم که از یک کتاب فقط عکس‌هایش را سرسری می‌بیند اما وقتی کمی از آن را خواندم جذبش شدم. حالا هم به نظرم یکی از بهترین هدایایی است که می‌توانید به دوستی بدهید.
لباس پوشیدن بدون حرف و حدیث

همیشه می‌گویم روی مد و به روز بودن خیلی خوب است اما به شرطی که مطابق با معیارهای جامعه‌ات باشد. بهتر از روی مد بودن این است که لباسی را بپوشی که هم خودت از آن لذت ببری هم مطابق فرهنگ و جامعه‌ات باشد. به هر حال شما در بازیگری خواه یا ناخواه الگوی عده‌ای می‌شوید و برای من هم مهم بوده که پوشش و رفتار قابل قبولی داشته باشم. ضمن آنکه دوست ندارم طوری لباس بپوشم که انگار مجزا از سایرین هستم. یک پوشش ساده، مرتب و شیک را که حرف و حدیث نداشته باشد و بی‌شیله‌ پیله باشد به هر مدی ترجیح می‌دهم.

هدفم را پیدا کردم

خدا را شکر دیگر مدت‌هاست انگ کپی بازی‌ و اینکه شبیه فلان بازیگر، کار کرده‌ام از من برداشته شده است. این مساله‌ای بود که هنگام پخش سریال «وضعیت سفید» با آن روبه‌رو شدم اما مصاحبه‌های خودم و توضیحات آقای نعمت‌الله آن را رفع کرد؛ ضمن آنکه کارهایم طی چند سال بعد از «وضعیت سفید» ثابت کرد که این‌طور نیست و خیلی‌ها از حرف و ادهای خود برگشتند.

من در آن برهه نیازی ندیدم که با انکار این مساله تلاش کنم افراد را متقاعد کنم که اشتباه می‌کنند اما کارهای بعدی‌ام نشان داد که همان دوستان متوجه شوند بازی‌هایم کپی شخص خاصی نیست. هدف من در بازیگری اساسا چیز دیگری است. زمانی با آن حرف‌ها و گاه سوالاتی که در مصاحبه‌ها پاسخ می‌دادم دچار سردرگمی شدم اما به سرعت هدفم را پیدا کردم و به خود گفتم عباس به خودت شک نکن و راهت را ادامه بده.

اهمیت‌های موازی‌کاری

برای ورود به سینما معیارهایی داشتم؛ از جمله آنکه کارگردانش کیست، چقدر مولف است یا چه هدفی از ساخت کارش دارد و چقدر با حیطه فعالیتش آشنایی دارد یا کارهای قبلی‌اش چه بوده‌اند. بعد از آن نوع قصه و روایتش همیشه مهم بوده است. البته همه اینها به یک اندازه برایم اهمیت دارند. خود نقش هم خارج از وجب کردن طول و حجمش باید برایم اثرگذار باشد و اینکه بدانم چقدر جای کار دارد.

۱/۵ - (۱ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *