با روی کار آمدن جو بایدن در کاخ سفید و در پیش گرفتن رویکردهای مغایر با دونالد ترامپ خیلی از تحلیلگران افزایش قدرت اجماع سازی کاخ سفید در دوره جدید را از ویژگی های متمایز دولت جدید آمریکا میدانند .
حال سوال این است که به واقع کاخ سفید در چنین موقعیتی قرار دارد و اگر قدرت عرصه سیاست خارجی را دنباله قدرت و توان داخلی بدانیم دولتمردان کاخ سفید تا چه حد توان پیشبرد اهداف خود به ویژه درباره ایران با اجماع سازی را دارند؟به واقع ابرقدرت سابق جهان در شرایطی به سر میبرد که در زبان فارسی برای آن عبارت «نه راه پیش دارد و نه راه پس» استفاده میشود. وضعیت زیرساختی قدرت برای این کشور به شدت مضمحل شده و مسائل داخلی و گسلهای عمیق آن که برای سالها پشت گوش انداخته میشد امروز دیگر قابل ترمیم کوتاهمدتی نیست. از طرف دیگر دولت سابق دقیقا با ایستادن روی همین گسلها به قدرت رسید و تا توانست آن ها را عمیقتر و گستردهتر کرد. اما امروز که بایدن برسر کار است نیز وضعیت به حدی بغرنج است که کار چندانی از پیش نمیرود. لیندسی گراهام -سناتور مطرح جمهوری خواه- چند روز پیش گفته بود هیچ بازه زمانی را سراغ ندارد که به این سرعت امنیت ملی آمریکا در آن خدشه دار شده باشد. اما قطعا او میداند که شرایط کنونی آمریکا و جهان اساسا راهحل چندانی را پیش پای بایدن نمیگذارد. متحدین آمریکا دیگر حاضر به پیروی بیچون و چرا از دولت این کشور نیستند هم به علت این که تجربه ترامپ را دارند و هم به علت این که منافعشان -همچون گذشته- طی درگیری شدید با رقبای آمریکا نیست. آلمان بهترین مثال در این زمینه است. متحدی که عموما پای خواسته های واشنگتن میایستاد امروز حاضر به درگیری شدید با روسیه و چین نیست چرا که بخش بزرگی از گازش را از روسیه میگیرد و بخشی از پروژه انتقال گاز از این کشور به اروپاست و از طرف دیگر در نقطه انتهایی خط کمربند ابریشم چین است و منافع گسترده اقتصادی در این زمینه دارد. از همین جهت است که تلاشهای بایدن برای اجماعسازی غربی دیگر نمیتواند به شکل سابق موفق باشد. از طرف دیگر بایدن با یک کشور بههمریخته مواجه است. زیرساختهای آمریکا در بیست سال گذشته ترمیم نشده و این کشور در برخی ایالتها به اندازه یک کشور آفریقایی عقبماندگی زیرساختی دارد. گرچه این امر عجیب نیست چرا که پول مالیات دهندگان آمریکایی به جای خرج در زیرساختها، برای کشتن مردم خاورمیانه و دیگر نقاط جهان خرج شده است. کرونا اقتصاد آمریکا و دولتهای غربی را در کما فروبرده و در طرف مقابل چین -مهمترین رقیب آمریکا- در قله رشد اقتصادی جهان ایستاده است. تمامی اقتصادهای بزرگ جهانی در وضعیت منفی به سر میبرند و تنها چین است که توانسته این اعداد را به مثبت تبدیل کند. چشماندازهای بلندمدت نیز شرایط را به شکلی مثبت برای این کشور به پیش میبرد. اما در آمریکا وضعیت همچنان بیثبات است. جنگ اقتصادی آمریکا علیه چین نیز که در دوره سابق پیگیری میشد حتی قبل از متغیر کرونا شکست خورده و در وضعیت کنونی عملا باید به شکل رقابت بهپیش رود. در حوزه نظامی نیز آمریکا متغیرهای سابق خود برای اعمال قدرت را از دست داده است . تمرکز بر دریای چین نتوانسته اقدامات دولت چین در گسترش قدرت نظامی و سیاسی و اعمال تفوق بر این منطقه را متوقف کند. در خاورمیانه نیز دوستان آمریکا چندان وضعیت خوبی ندارند و مکنزی از نابودی برتری هوایی آمریکا در یک نقطه عملیاتی پس از ۷۰ سال سخن میگوید. در مرزهای روسیه نیز که قرار بود به محلی برای عقب راندن پوتین و کنترل روسیه در زمینههای سیاسی و نظامی تبدیل شود، با اقدامات نظامی روسیه کاملا برعکس شده و حالا طرفهای غربی هستند که نگران شدهاند. عامل مهم دیگر در این زمینه تخلیه معنا از آمریکاست. کشوری که مدعی رهبری بر جهان آزاد و نمونه کامل جامعه مدنی تصویر میشد، حالا به یک کشور دوقطبی در زمینه نژادپرستی تبدیل شده که در آن هفتاد میلیون نفر به یک رئیس جمهور شبهنژادپرست و طرفدار فاصله گرفتن از دیگر کشورهای آزاد، رای میدهند. حالا هالیوود نیز مثل سابق نمیتواند از برتری آمریکا در همه زمینهها فیلم بسازد. ایده سرزمین رویاها نیز سالهاست به کنار رفته و آمریکا دیگر محلی برای رسیدن به آرزوهای بلند دیده نمیشود. گرچه هنوز هیچ رقیب جدی برای این ایدهها در جهان وجود ندارد و شاید همین موضوع علت اصلی باقی ماندن همان تکه های سابق در فضای جهانی است، اما همان فضای سابق نیز آن چنان تضعیف شده که بعید است بتواند خود را ترمیم کند. باید توجه داشت آمریکا بدون توان رهبری ذهنی و فکری در سطح جهانی، نخواهد توانست در هیچ زمینه رهبری و اجماع سازی چندانی کند. خلاصه این که وضعیت داخلی آمریکا، شرایط اقتصاد جهانی، وضعیت ژئوپلیتیک در نقاط مختلف جهان، عدم امکان برای اتحادهای سابق و… آمریکایِ بایدن را در وضعیتی عجیب از نبود گزینههای خوب و اجبار به انتخاب بین گزینههای بد، قرار داده است. وضعیتی که باتوجه به نگرشهای آینده پژوهانه بعید است در رویه هایش چندان تغییری اتفاق بیفتد.