کتاب «مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت!» نوشته الیور ساکس با ترجمه ماندانا فرهادیان توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش مهر، کتاب «مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت!» با عنوان فرعی «و ماجراهای بالینی دیگر…» نوشته الیور ساکس با ترجمه ماندانا فرهادیان توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.
الیور ساکس نویسنده این کتاب از جمله پزشکان نویسنده قرن بیست و یکم است که در اثر خود، داستانهای عجیب اما واقعی انسانهایی را روایت کرده که در دنیای غریب و به ظاهر گریزناپذیر انواع اختلالهای عصب روان شناختی در دام افتادهاند.
ساکس معتقد است در حکایتهای قدیمی، شخصیتهای تمثیلی (قهرمان، قربانی، شهید، جنگجو) حضور دارند. بیماران اعصاب نیز از زمره همین شخصیتهای تمثیلیاند و در داستانهای غریبی که نقل خواهد شد حتی بیشتر هم هستند. وجود ذاتی بیمار در ردههای بالاتر عصبشناسی و در روانشناسی بسیار مهم میشود؛ چون در این رده است که پای شخصیت بیمار، مستقیم به میان میآید و مطالعه بیمار و بیماری از یکدیگر جدایی ناپذیر میشود.
این پژوهشگر از سال ۱۹۶۶ تا ۲۰۰۷ مدرس و سپس استاد بالینی عصبشناسی در دانشکده پزشکی آلبرت اینشتین بود و از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۷ در دانشکده پزشکی دانشگاه نیویورک هم زمان کار کرد. ساکس هم گام با طبابت و پژوهش، کتاب هم مینوشت و کتاب هایش به ۲۵ زبان ترجمه شده اند. او به طور منظم در مجلههای نیویورکر، نیویورک ریویو آو بوکز و شمار دیگری از مجلههای علمی و پزشکی و عمومی قلم می زد.
الیور ساکس که متولد سال ۱۹۳۳ بود، در سال ۲۰۱۵ در سن ۸۲ سالگی درگذشت.
کتاب «مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت» ۴ بخش دارد که به ترتیب عبارتند از: از دست دادنها، زیادیها، جابه جاییها و دنیای سادهها. نسخه اصلی این ترجمه در سال ۱۹۹۸ چاپ شده است. این کتاب، پرفروشترین و شاید مقبولترین اثر الیور ساکس باشد و هنوز هم، بعد از گذشت ۳۰ سال از نخستین چاپ آن، مورد توجه است. این کتاب مجموعه ای از بررسیهای موردی بعضی از بیماران ساکس است. در هر فصل یا بخش این کتاب، یک مورد خاص و غریب عصب شناختی مطرح شده است؛ موردهایی که گاه تباه کننده زندگی بودهاند.
مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت، دریانورد گم گشته، بانوی بدون بدن، مردی که از تخت بیرون افتاد، دستها، اشباح، تراز شده، چشمها به راست!، سخنرانی رئیس جمهور، ریِ تیک زنِ بامزه، بیماری کوپید، مسئله هویت، بله پدر _خواهر، تسخیرشده، خاطره پردازی، نوستالژی بیاختیار، سفری به هند، سگی در زیر پوست، قتل، پنداره های دیداری هیلده گارد، ربه کا، یک گِروو متحرک، دوقلوها و هنرمند اوتیستی عناوین داستان های فصلهای این کتاب هستند.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
در نوار مغزیای که از خانم اُ. ام. گرفتیم تحریکپذیری و ولتاژ بالا در هر دو لُب گیجگاهی دیده میشد، یعنی آن قسمت هایی از مغز که مراکز نمود صدا و موسیقی و فراخوانی تجربه ها و صحنه های پیچیده اند. و هر وقت که چیزی را «می شنید» امواج پر ولتاژ سوزنی شکل حتما تشنجی می شدند. فکر من تائید شد که او هم صرع موسیقایی دارد که به بیماری لب های گیجگاهی مربوط می شود.
اما چه اتفاقی برای خانم اُ. ام. و خانم اُ. سی. میافتاد؟ «صرع موسیقایی» دو واژه متضاد نمی نمایند: چون موسیقی معمولا آکنده است از احساس و معنی و با عمق وجود ما سر و کار دارد، و به قول توماس مان با «دنیای ورای موسیقی»، در حالی که صرع کاملا برعکس است: اتفاقی فیزیولوژیاییِ تصادفیِ خشن، کاملا غیرانتخابی، بدون احساس، بدون معنی. بنابراین عبارت «صرع موسیقایی» یا «صرع شخصی» ضد و نقیض به نظر می رسد. با این حال چنین صرع هایی روی می دهند، گو این که فقط در زمینه حمله های لُب گیجگاهی اتفاق می افتند، صرع هایی در قسمت خاطره پردازی مغز.
این کتاب با ۳۳۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۵۰ هزار ریال منتشر شده است.