بازداشت و میلههای زندان سرانجام تلخ دختر رالیباز شد. دختر جوانی که تا همین چند سال پیش یکی از بهترین رانندههای مسابقه بود، اما شیشه و اعتیاد زندگیاش را تباه کرد. این دختر همراه با دو همدست دیگرش از سوی یکی از مالباختگان به دام افتاد.
ماجرا از چند سرقت متوالی شروع شد. تخریب در ورودی و سرقت لوازم ارزشمند خانه. بیشتر هم در محدوده شرق و شمال تهران. پلیس تحقیقاتش را درخصوص این پرونده آغاز کرد. در تحقیقات ابتدایی پلیس مشخص شد در همه این سرقتها که در یک ساعت مشخص هم انجام شده بود، پول، طلا، دلار، موبایل و لپتاپ در این خانهها به سرقت رفته است. درحالی این پرونده از سوی پلیس درحال پیگیری بود که یکی از مالباختگان با مراجعه به پلیس با اظهاراتش روند رسیدگی و دستگیری سارقان را تغییر داد. این مرد جوان که خانهاش از سوی همین افراد مورد سرقت قرار گرفته بود، بهطور اتفاقی یکی از وسایل الکترونیکیاش را در سایتهای خرید و فروش اینترنتی میبیند. این مرد جوان با همین سرنخی که به پلیس داد، باعث شد این باند سه نفره را شناسایی و دستگیر کنند. یک دختر ٢٧ ساله همراه با دو پسر جوان درحالی از سوی پلیس دستگیر شدند که در همان مراحل ابتدایی بازجویی به چندین فقره سرقت اعتراف کردند. آنها گفتند که اعتیاد و تامین هزینه خرید شیشه کارشان را به آنجا رسانده است.
پرونده این باند سارقان جوان به شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت ارجاع شد. دختر جوان همراه با دو همدست دیگرش از سوی بازپرس مورد بازجویی قرار گرفتند. دختر جوان در ابتدای جلسه به بازپرس پرونده گفت که به دلیل دست فرمان خوبش برای انجام سرقتها با این دو جوان همدست شده است. درواقع او نقش راننده حرفهای این گروه سارق را داشته و آغاز آشنایی آنها مصرف شیشه و اعتیاد آن بوده است: «من راننده خوبی بودم، از بچگی ماشین را دوست داشتم، سرعت و لاییبازی، خیلی زود هم گواهینامه گرفتم. همیشه در کورس و کلکلهای خیابانی نفر اول بودم. تا اینکه آشنایی با پسری زندگی من را به گند کشید. اسمش سامان بود، ابتدا قرار بود با هم زندگی کنیم، یعنی قرارمان ازدواج بود. اما او از همه آن قول و قرار فقط اعتیاد به شیشه را برای من به یادگار گذاشت.» این دختر جوان صحبتهایش را اینگونه ادامه داد: «کمکم خانوادهام فهمیدند و سعی کردند به من کمک کنند. وضع مالی ما خوب است، اما من دیگر آدم قبلی نبودم، بعد هم با حمید آشنا شدم. در یک میهمانی، هر دو معتاد بودیم. بعد هم رابطهمان جدی شد، یعنی به هم علاقه داشتیم، همین شد تا تصمیم به ترک بگیرم، اما فایدهای نداشت. چندبار تلاش کردیم، اما هربار نشد. تا اینکه فهمیدم حمید همراه دوستش «رضا» میخواهد از یک خانه سرقت کند. بعد هم من راننده آنها شدم.»
به گفته این دختر جوان، او راننده این باند سرقت شد و در ازای این کار هم فقط شیشه میگرفت. خودش میگوید که هیچ وقت وارد خانهای برای سرقت نشده و در خودرو منتظر حمید و رضا مینشست تا آنها برگردند. این دختر جوان درباره دستگیری و لو رفتنشان هم میگوید: «حمید یک کانال زده بود و همه اجناس را که دزیده بودند، در آنجا به قیمت خوبی میفروخت. آخر هم همین کانال، کار دست ما داد. اگر حمید عکس آن تبلت را در اینترنت نگذاشته بود، الان هیچکدام از ما اینجا نبودیم. البته میدانم که عاقبت این کارها پلیس و زندان است. اما اعتیاد همه زندگی من را از بین برد.»