نخستین نشست از سلسله نشستهای تخصصی انجمن بازیگران ایران در سال ٩۶ میهمان ویژهای داشت؛ میهمانی شناخته شده که بنا بود از آهنگسازی فیلم بگوید.
به نوشته شهروند، حسین علیزاده وقتی لب به سخن گشود تازه خیلیها فهمیدند سینما در زندگی او چه تأثیر عجیبی داشته است. از دیدن فیلم اسپارتاکوس و حس اسپارتاکوس بودن تا الهامهایی که بازی بازیگران و خواندن فیلمنامه به او میداده تا موسیقی فیلم را آنطور که حالا درباره آثار علیزاده میدانیم، بسازد.
این آهنگساز که اخیرا موفق به دریافت جایزه جهانی موسیقی آسیا شده، میگوید هیچ از جایزه و تشویق بدش نمیآید، با این وجود معتقد است: در موسیقی ایران ظلم زیاد است. برای من افتخار است که در شرایطی موسیقی کار میکنیم که در عرصه جهانی اتفاقات مثبتی رخ میدهد. من بعد از یکی، دو ماه خبردار شدم که برنده این جایزه شدهام و گفتم آنها نمیدانند هرکدام از این نتها که شنیدهاند چقدر معطل مجوز مانده تا مردم خودمان آن را بشنوند. هر وقت از من میپرسند چه انتظاری از مسئولان دارید، میگویم هیچ انتظاری ندارم؛ مسئولان وقتی متوجه نیستند من چه کاری انجام میدهم نه از آنها متشکرم نه از آنها انتظاری دارم.
علیزاده ولع دیدن فیلم را خیلی وسوسهانگیز میداند و سینما همچنان برایش جذاب است. او به چگونگی ساخته شدن نینوا هم اشاره کرد و گفت: نینوا خاطره کودکی من است. در بچگی یک دوچرخه میخواستم که بهدست نیاوردم. این در دل ماند و نینوا شد. آرزوهایم را با خودم کشاندم و هر کاری که میکنم با انگیزه آن آرزو تبدیل به چیز دیگری میشود.
حسین علیزاده با بیان اینکه قبل از اینکه بخواهم موسیقی بخوانم، سینما در زندگی من جریان داشت، گفت: من فیلمهای خوب غیر ایرانی هم میدیدم. زمانی که فیلم اسپارتاکوس را دیدم در خیابان راه میرفتم و احساس میکردم خودش هستم و چقدر فداکارم.
او در ادامه به شروع کار در حوزه موسیقی فیلم هم رسید و از دلشدگان علی حاتمی گفت: دلشدگان دومین یا سومین اثری بود که من در زمینه آهنگسازی فیلم خلق کردم. سر ساخت موسیقی دلشدگان دو، سهبار با علی حاتمی قهر کردیم. او یکبار دو صحنه را پشت سر هم مونتاژ کرده بود که موسیقیشان با هم هیچ سنخیت نداشت. به او گفتم علی این کار را نکن و او پاسخ داد هیچ صحنه دیگری را فیلمبرداری نکردیم و این دو باید پشت سر هم قرار بگیرند. من نیز دیدم اصلا به حرفم گوش نمیدهد بنابراین گفتم با تو اصلا نمیتوانم کار کنم.
این آهنگساز و موسیقیدان ادامه داد: همان شب علی حاتمی و همسرش با یک دسته گل به خانه من آمدند. من به او گفتم علی من نسبت به فیلم تو بیشتر از خودت تعصب دارم و او پاسخ داد حسین تو میتوانی و رفت. بعد از رفتن او، من ماندم و جمله تو میتوانی و با خودم دعوا میکردم. این جمله باعث شد که یک چیزی در ذهنم جوانه بزند. این دو صحنه یک پل میخواست که موسیقیشان به یکدیگر وصل شود. فردایش برای صداگذاری رفتم و به علی حاتمی گفتم این را روی صحنه بگذار. قبل از اینکه بگوید این موسیقی خوب است یا بد، به من گفت میدانستم تو میتوانی.