جمعه , ۳۰ ام آذر ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۹:۴۶ بعد از ظهر به وقت تهران

مرگ مرموز زن متاهل پس از فرار از خانه در قرار خیابانی

زن متاهلی که برای چندمین بار از خانه فرار کرده بود، در جریان ملاقات خیابانی با یک مرد غریبه به طرز مرموزی جان باخت.

ایران نوشت: پرونده این ماجرا از۱۷ اردیبهشت امسال و به‌دنبال شکایت خانواده زن جوان  دردستوررسیدگی تیم‌های جنایی شهر‌های مینودشت و تهران قرارگرفت.

به‌دنبال این شکایت مرد جوان درتهران شناسایی و دستگیر شد. او درنخستین بازجویی گفت: حدود یکسال و نیم قبل با مهسا در خیابان‌های مینودشت آشنا شدم. تمامی ارتباط ما در حد تماس تلفنی بود. حتی در فضای مجازی هم ارتباطی نداشتیم. پیشنهاد دوستی را مهسا به من داد که ارتباط ما ازهمان زمان آغاز شد. او مدام با من تماس می‌گرفت و آه و ناله می‌کرد.از زندگی با شوهرش می‌نالید ودایم از اتفاقاتی که برایش رخ داده بود می‌گفت. اوایل دلم به حالش می‌سوخت، اما بعد از مدتی از دست کارها و رفتارهایش خسته شدم و به تهران آمدم وبه‌عنوان پیک موتوری مشغول کارشدم. اما چندی قبل متوجه شدم او از خانه فرار کرده است.

 

به همین خاطر وقتی خانواده‌اش با من تماس گرفتند قول دادم که دخترشان را پیدا می‌کنم. به‌همین خاطر با مهسا تماس گرفتم و با او قرار گذاشتم و محل قرار و زمان را نیز به خانواده‌اش گفتم. آنها هم خیلی زود خودشان را به محل قرار رسانده و مهسا را با خود بردند. اما دی ماه سال گذشته دوباره با من تماس گرفتند و گفتند که مهسا فرار کرده و به تهران آمده است. این بارهم من با یک قرار صوری او را به خانواده‌اش برگرداندم.بعد از آن فرار رابطه‌ام با مهسا کم و تماس‌هایمان نیز هر چند وقت یکبار شد، ضمن اینکه خیلی زود خانواده‌ام به خواستگاری دختری رفتند و قرار و مدارهای ازدواج را گذاشته بودیم که ساعت ۱۱ پنجشنبه گذشته مهسا با من تماس گرفت. گفت دوباره فرار کرده و با التماس از من خواست او را ببینم.

 

اول قبول نکردم اما بالاخره حرف‌هایش دلم را به درد آورد. من که درشهرستان مینودشت- استان گلستان- بودم خیلی سریع راهی تهران شدم تا او را ببینم. همان موقع قرار را برای ساعت ۹ صبح جمعه ۱۵ اردیبهشت گذاشتیم. چون شماره تماس خانواده مهسا را نداشتم وقتی به تهران رسیدم با برادرم تماس گرفته و ماجرا را گفتم و از او خواستم به همراه خانواده مهسا به تهران بیایند. شب به خانه خواهرم رفتم و صبح ساعت ۹ به محل قرار که یکی از خیابان‌های نظام آباد بود رفتم. همزمان با من، برادر و خواهرم هم رسیدند اما خانواده مهسا کمی دیرتر رسیدند و همین مسأله مشکل ساز شد. مهسا کیسه دوایی دستش بود و شروع به صحبت کرد، گرم حرف زدن بودیم که ناگهان روی زمین افتاد.

 

من ندیدم او دارویی خورده باشد، اما برادرم گفت مهسا قرص خورد. سریع با کمک برادرم قرص‌ها را از دهانش بیرون آوردیم و فوراً او را به بیمارستان بردیم. داشتیم کارهای بستری‌اش را انجام می‌دادیم که خانواده مهسا رسیدند. بعد از آن دکتر گفت او را به بیمارستان لقمان انتقال دهیم. آنجا کار شست و شوی معده را انجام دادند. اما متأسفانه مهسا ۱۷ اردیبهشت و دو روز بعد از این ماجرا فوت کرد. حالا خانواده‌اش مدعی هستند که او را ربوده و کشته‌ام. درصورتی که او بدون هماهنگی با من خانه را ترک کرده بود و اشتباهی که انجام دادم این بود که دلم برایش سوخت و به تهران آمدم.

 

به دنبال اظهارات مرد جوان، او با قرار بازداشت موقت بازداشت شد تا نتایج تحقیقات پزشکی قانونی وسایرابهام‌های موجود درپرونده مشخص شود.

 

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *