در این گزارش به موضع امام سجاد علیه السلام در قبال قیام های معاصرش و ارتباط آن حضرت با این نهضت ها خواهیم پرداخت.
اگر بخواهیم به طور دقیق تر موضع امام سجاد علیه السلام در قبال قیام های معاصرش و ارتباط آن حضرت با این نهضت ها را بررسی کنیم، لازم است شرایط سیاسی و اجتماعی، رفتار حکّام، موقعیّت شخصی و خانوادگی امام، وضعیت فکری، سیاسی و عقیدتی مردم و حوادث آن دوران را ترسیم نماییم.
امام سجاد علیه السلام در شرایطی عهده دار «امامت» شد که سنگین ترین غم ها و جراحت های روحی و عاطفی بر قلبش وارد شده بود، مثل شهادت مظلومانه پدر، برادران و اقوام بی سرپرست شدن ده ها زن و کودک داغدیده؛ آوارگی و اسارت از کربلا به کوفه و شام و مدینه؛ نداشتن مدافعان و حامیان صادق؛ کنترل شدید حکومت مستبد و خونریز که حتی در ریختن خون فرزندان پیامبراکرم و انجام زشت ترین و خشن ترین اعمال، باکی نداشتند و با رفتاری وحشیانه نفس ها را در سینه ها حبس و جرأت اعتراض و انتقاد را از هر معترضی سلب نموده بودند؛ به طوری که به خاطر مخالفت، سهمیه بیت المال و عطایای یک شهر را قطع می کردند.
عنصر مهمّ دیگری که می توانست در موضع گیری امام سجاد علیه السلام در قیام ها تأثیر بگذارد، مردم بودند. امام سجاد علیه السلام چگونه می توانست به آن مردم اعتماد نماید و به پشتوانه آنها در صحنه سیاسی، اجتماعی حضور پیدا کند و یا موضع مثبت خودش را اظهار نماید؟ در حالی که سستی ها و بی وفایی های مردم کوفه را نسبت به جدّ بزرگوارش، امیرمؤمنان علیه السلام و عمویش، امام حسن علیه السلام و پدرش، امام حسین علیه السلام دیده بود و شاهد بود که چگونه این مردم بارها در صحنه های حسّاس سیاسی و نظامی، امام و رهبر خود را نه تنها رها نمودند، بلکه در مقابلش شمشیر کشیدند و در بحران های سیاسی و احساس خطرهای جدّی، سکوت و انزوا را پیشه خود ساختند و آن را بر قیام و جهاد و شهادت ترجیح دادند و یا نامردانه به صفوف دشمنان پیوستند، مثل دوران امام حسین علیه السلام !
خطبه ای که امام سجاد علیه السلام در جمع مردم کوفه خواند، بیانگر شناخت دقیق امام از مردم کوفه و نشانه وضعیت فردی و اجتماعی خود و خانواده اش و بهترین دلیل برای سکوت امام و انزوای سیاسی اوست. بعد از سخنرانی امام سجاد علیه السلام ، مردم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند و یکصدا فریاد زدند: ای فرزند رسول خدا! ما گوش به فرمان و پاسدار حقِّ شما هستیم. اکنون فرمان بده تا اطاعت کنیم!
امام سجاد علیه السلام فرمود: هرگز، هرگز تحت تأثیر شعارهای شما قرار نخواهیم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد. ای جنایتکاران مکّار! میان شما و آرمان هایی که اظهار می دارید، فاصله ها و موانع بسیاری است.
آیا می خواهید همان جفا و پیمان شکنی که با پدران من داشتید، دوباره درباره من روا دارید؟ نه، نه! به خدا سوگند! هنوز جراحت های گذشته ای که از شما بر تن داریم، التیام نیافته است. همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید، در حالی که خانواده اش در کنار او بودند.
داغ های برجای مانده از فقدان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، پدرم و فرزندانش و جدّم، امیرمؤمنان علی علیه السلام فراموش نشده است. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها در گستره سینه ام موج می زند. تنها از شما می خواهم که نه به یاری ما بیایید و نه به دشمنی و ستیز ما برخیزید!
موضع امام سجاد علیه السلام در قیام توّابین
نهضت توّابین و قیام مردم کوفه، نتایج نسبتاً خوبی برای مسلمانان حق طلب به دنبال داشت و زمینه را برای قیام های بعدی فراهم نمود و بیم و ترس را در دل امویان انداخت. هدف توّابین نیز مقدّس بود؛ ریشه کن نمودن ظلم و فساد و دفاع از دین و سپردن حکومت به دست صالحان و فرزندان رسول خدا.
چون قیام توّابین حرکتی بی موقع، نسنجیده، خودسرانه و محدود بود، طبعاً امام سجاد علیه السلام نمی توانست موضع صریحی در حمایت از آنها داشته باشد؛ ولو این که از لابه لای سخنرانی های آنها می شود فهمید که توّابین، امام سجاد علیه السلام را به عنوان رهبر دینی و امام قبول داشتند و مصممّ بودند قبل از پیروزی کامل، از ذکر نام او به عنوان امام و رهبر خویش خودداری کنند؛ ولی در طول مبارزات، اشارات مبهم و مخصوصی به امامت آن حضرت می نمودند که نمونه آن را در اشعاری که «عبداللّه بن الاحمر» سروده و در آن، از یک منادی که معروف همه است و دعوت کننده به خیر و رستگاری است، نام برده که مسلّم آن منادی، امام سجاد علیه السلام است؛ زیرا محمد بن حنفیه سه سال بعد از قیام توّابین نامش به امامت برده شد.
توّابین می خواستند حکومت را به اهل بیت علیهم السلام واگذار کنند.
توّابین وقتی با لشکر شام مواجه شدند، در مقابل پیشنهاد آنها برای رها کردن جنگ، خواسته هایی را عنوان نمودند، از جمله: تحویل دادن عبیداللّه بن زیاد (فرمانده لشکر شام) به آنها و برکنار نمودن عبدالملک بن مروان (خلیفه وقت)، تا توّابین بتوانند حکومت و رهبری جامعه را به اهل بیت پیامبراکرم واگذار نمایند.
موارد ذکر شده فقط می تواند به قیام توّابین جهت بدهد و هدف و انگیزه آنها را روشن نماید. شاید بتوان گفت که قیام آنها با اذن غیر مستقیم امام عصر بوده است؛ یعنی امام سجاد علیه السلام اگرچه هیچ موضع صریحی که دلالت بر تأیید یا ردّ توّابین باشد، اتخاذ ننمود ـ به خاطر موانعی که ذکر شد و به خاطر قبول نداشتن شیوه مبارزه آنها ـ با اصل قیام که نهضتی ضدّ ظلم و برای اجرای عدالت بود، موافق بود.
ائمه معصومین نهضت های عصر خویش را نه به طور مطلق ردّ کردند و نه پذیرفتند، بلکه آنها را که در چهارچوب اهداف امامت و بر اساس حق محوری حرکت کردند، تأیید و بقیه را ردّ نمودند. قیام توّابین چون در معیار حق می گنجید، تاریخ هیچ گونه ردّی را در مورد آن به امام سجاد علیه السلام نسبت نداده است. دلیلی هم برای مخالفت وجود نداشت، چون این قیام ها فوایدی داشت که قبلاً ذکر شد.
چرا توّابین بدون اجازه امام دست به جهاد و قیام زدند؟
میرزا ابوالحسن شعرانی در ترجمه کتاب نفس المهموم، پاسخ را چنین بیان نموده است: «در جواب می گوییم امام سجاد علیه السلام از مردم کناره گیری کرده بود و حال او مانند حال امام زمان در عصر ما است. همان طوری که در زمان ما نمی شود در اجرای احکام ضروری دین منتظر ظهور امام زمان علیه السلام شد؛ مثل رسیدگی به ایتام و محجورین، قصاص، دفاع، حدود و… چون ترک اینها موجب فتنه ها و تسلّط اشرار می شود، با این که اینها از وظایف امام زمان علیه السلام است؛ توّابین نیز وظیفه مجاهدت و توبه کردن داشتند با کشتن قاتلین سیدالشهداء علیه السلام . اگرچه امام سجاد علیه السلام در قیام حضور نداشت و مصلحت در اقدام او نبود ولی نهی نیز نفرمود و توّابین نیز تمسّک به آیه قرآن نمودند و اگر کسی حکم خدا را به وسیله قرآن یا اجماع یا عقل بداند، مثل این است که از لفظ [و زبان [امام شنیده باشد.»
سکوت نخبگان و عواقب آن
اگر چه توّابین جان و مال خویش را در راه هدفی مقدّس ـ که رضای خداوند، انتقام خون شهدای کربلا، ریشه کن نمودن کانون فتنه اموی و سپردن امور جامعه به دست اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودـ نهادند؛ اما آن همه خسارت و کشته، یک هزارم اثر حادثه کربلا را از خود برجای نگذاشت؛ چون اگر رهبران توّابین و برجستگان قیام که خود از دعوت کنندگان حسین بن علی علیهماالسلام بودند، آن حضرت را یاری می کردند، حادثه کربلا به گونه ای دیگر رقم می خورد.
………………………….
۱٫ تاریخ الادب العربی، ج ۲، ص ۳۴۷٫
۲٫ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ؟
۳٫ مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۰۱٫
۴٫ تجارب الامم، ج ۲، ص ۹۷٫
۵٫ انساب الاشراف، ج ۵، ص ۲۱۰ و الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۳۴۳٫