حاج علی تهرانی که بارها در سریال پدر تاکید میشود باهوش و مقتدر است و با تلاش شخصی، ثروتش را به دست آورده هیچ ذکاوتی از خود نشان نمیدهد. /دامادش به او خیانت میکند، اما حاج علی نه برخوردی با او دارد، نه حتی میتواند رد او را در مشکلات بعدی شناسایی کند. محبت و درایت او در حمایت یک جانبه از لیلا خلاصه شده…
سریال «پدر» به بخشهای پایانیاش نزدیک میشود. این مجموعه در هفتههای اخیر یکی از معدود تولیدات تلویزیون بوده که دربارهاش در فضای رسمی و مجازی بسیار صحبت و با آن شوخی شده است. نویسنده و طراح مجموعه سکانس معروف آن را تمهیدی تبلیغاتی معرفی کرده یا برای همه انتقادها پاسخهایی داشته اما باید گفت مشکل بزرگ «پدر» و مجموعههایی از این دست و اغلب برنامههای تلویزیون این است که با جهان امروز، با حال و هوای مردم و با دیدگاه آنان بیگانه هستند. در «پدر» با مجموعهای از رفتارهای غیرمنطقی و غیرعقلانی شخصیتهای مختلف از جمله قهرمان قصه حاج علی تهرانی (مهدی سلطانی) مواجهیم. مجموعه در ستایش رفتارهای مردانه، اخلاق، مرام و اصولی است که حاج علی تهرانی با آن بزرگ شده و به آن پایبند است. او و خانواده مذهبی و سنتیاش که از مواهب زندگی برخوردارند، زیستی اسلامی، ایرانی دارند ولی درگیر مشکلات و کینهجوییهایی میشوند که زندگی آنها را با مشکل مواجه میکند. تا اینجای کار، اشکالی ندارد. موضوع عشق غیرمتعارف هم نه تازه است، نه عجیب. حتی در قرآن قصه یوسف و زلیخا، عاشقانهای غیرمتعارف است. بنابراین مشکل بیننده با «پدر» در این مرحله نیست.
مسئله اصلی نگاه کلیشهای به شخصیتهای درگیر در قصه است. رفتارهای کلیشهای این خانواده تیپیکال، که در اغلب سریالها هم میبینیم، تکراری و قابل پیشبینی است. خانواده لیلا غیرمذهبی هستند، رفتارهای غیراخلاقی دارند، روابط عاطفیشان گسسته است. در مقابل، آنچه خوبان همه دارند، شریفه (لعیا زنگنه) و علی دارند. چند مدل از این شخصیتها در سریالهای تلویزیونی دیدهایم؟ مشکل سریال به اینجا ختم نمیشود. نویسنده برای پیشبرد قصه از اتفاقهای غیرمنطقی استفاده کرده. لیلا پس از متهم شدن به قتل سکوت میکند. حتی از خود دفاعی ندارد. بر فرض که بپذیریم او از مشکلات زندگیاش خسته شده، حتی حاضر نیست به پدر شوهر یا اطرافیانش بگوید که دستش به خون عمویش آلوده نشده؟ پلیس وقتی از سر صحنه جرم لیلا را به بازداشتگاه میبرد، فقط چون لیلا آنجا حضور داشته او را متهم به قتل میکند و حتی جستجو و تحقیق برای پیدا کردن مسبب این ماجرا شروع نمیشود، به این دلیل ساده که داستان فقط از طریق این رفتارهای غیرمنطقی امکان تداوم داشته.
حاج علی تهرانی که بارها در سریال تاکید میشود باهوش و مقتدر است و با تلاش شخصی، ثروتش را به دست آورده هیچ ذکاوتی از خود برای حل مشکلات زندگیش نشان نمیدهد. دامادش به او خیانت میکند، اما حاج علی نه برخوردی با او دارد، نه حتی میتواند رد او را در مشکلات بعدی شناسایی کند. محبت و درایت حاج علی در حمایت یک جانبه از لیلا خلاصه شده. او درباره حفظ ثروت و داراییاش تلاش نمیکند. حتی به توطئهها شک نمیکند یا پیش از اقدام ناصر (مسعود فروتن) یا توفیق (بیژن امکانیان) علیه خود و خانوادهاش نمیتواند اقدامی انجام دهد. او منفعل است، فقط شعار میدهد و مدام خاطرات پدرش را مرور میکند تا بیننده متوجه شود حاج علی در خانوادهای اصیل تربیت شده. اما از این اصالت جز شعار و رفتارهای تکراری چیزی به تصویر درنمیآید. خانواده بزرگ تهرانی، هویت ندارد و اعضای دیگر این خانواده در هیچ مراسمی حضور ندارند. جهانی که نویسنده خلق کرده فقط در عمارت بزرگ و اشرافی آنها و کارخانه خلاصه شده. واقعیت این است که چنین شخصیتهایی حتی اگر ما به ازای بیرونی داشته باشند که اندک هستند، همدلی مخاطب را برنمیانگیزند. شخصیتهایی تک بعدی و بدون واکنشهای انسانی. به همین دلیل است که شخصیت شریفه به دلیل واکنشهایی که نسبت به لیلا دارد، کمی واقعیتر از همسرش به نظر میرسد.
تماشای «پدر» یک حسرت بزرگ دیگر هم به همراه دارد. مهدی سلطانی بازیگر دیر کشف شده تلویزیون ایران، با انتخاب یک نقش بد نوشته شده، نقشی تک بعدی و پر از ابهام بازی بدی در این مجموعه دارد. بازیگری که مجموعه متوسط «مادرانه» را با حضورش تبدیل به اثری دیدنی کرده بود، اینجا تن داده به اجرایی کلیشهای از تصویری کهنه از مردی اصیل و مقتدر. با حرکاتی تکراری و ری اکشنهایی که پس از چند قسمت آزاردهنده به نظر میرسند. حتی بازی او نتوانسته شخصیت اصلی این مجموعه را به قهرمانی دوست داشتنی تبدیل کند. در مقابل مسعود فروتن، در تلاشی قابل ستایش شخصیت منفی ناصر را جذاب و متقاعدکننده بازی کرده. ریحانه پارسا در نخستین حضورش امیدوارکننده است. بازی او هم به دلیل رفتارهای غیرمنطقی شخصیت لیلا که گاه به عشق ربطه داده شده آسیب دیده، اما در فضای غیرمنطقی و غریب مجموعه، او توانسته حضوری قابل باور داشته باشد.
این روزها تلویزیون به همه چیز شبیه است، جز رسانهای ملی. پخش انواع و اقسام مسابقهها با اهداف مالی، ترویج مصرفگرایی و تجمل در جامعهای درگیر مشکلات اقتصادی و ناامیدی، برگزار کردن شوهای مختلف برای خنداندن مردم و نمایش معرفی استعدادهای جوانی که به اسم کمدی، مشتی متن نازل و شوخیهای سبک را به خورد مخاطب میدهند ملغمهای ساخته که برای کمتر کسی جذاب است. ما فقط نظارهگر این بازی هستیم، چرا که تجربه نشان داده مدیران این رسانه راه خود را میروند و نه برای آمار و ارقام ارزش قائلند، نه برای انتقاد.