هومن برق نورد بازیگر سینما, تلوزیون و تئاتر از جمله بازیگرانی هست که به تدریج و از تئاتر خود را به سطح بالای بازیگری رسانیده است …
هومن برق نورد بازیگری است که پله های ترقی را به شکلی تدریجی از تئاتر به سمت تلویزیون و پس از آن سینما طی کرد. هر چند در سینما همچون تلویزیون، در عرصه طنز و کمدی حضور برجسته نداشته، اما کارنامه پربارش در عرصه سریال های طنز او را تبدیل به یکی از بازیگران تعیین کننده عرصه کمدی کرده که نمونه آن سریال ماه رمضانی «پادی» بود و ارتباط خوبی هم با مخاطب برقرار کرد. به همین بهانه تلاش کردیم در گفت و گویی صمیمانه نقطه نظرات او را درباره کمدی در عرصه سینما و تلویزیون و جایگاه بازیگر در موفقیت یک اثر ثبت کنیم.
با اینکه در تلویزیون ایفاگر نقش های کمدی موفق بوده اید اما کمتر در سینما نقش کمدی بازی کرده اید. پیشنهاد مناسبی در عرصه سینمای کمدی نبوده یا این تقسیم بندی را آگاهانه در حیطه تلویزیون و سینما انجام داده اید؟
واقعیت این است که حضور نیافتن در کارهای طنز سینمایی ترجیح خودم است. شاید بخشی از آن به نداشتن اعتماد به نفس باز می گردد که فقط خودم از آن خبر دارم ولی الان هم شما از آن خبردار می شوید. ابتدا باید بگویم در حوزه طنز، متن اهمیت بسیاری دارد. اگر فیلمنامه با نمایشنامه طنز درست و متن خوب باشد، همان موقع که خوانده می شود لبخندی روی لب شما می آید و وقتی عناصر دیگر به آن اضافه شوند بهتر هم می شود؛ مثل بازیگر، حس او، کارگردانی، جای دوربین و حرکت دوربین.
در سریال شما فرصت دارید اشتباهات خود را جبران کنید به خصوص اگر برنامه ریز حرفه ای داشته باشید که در ابتدای فیلمبرداری سکانس اول را برای ضبط نگذارد. یک برنامه ریز حرفه ای مثلا سکانس ۱۵ یا ۱۶ را برای شروع کار در نظر می گیرد تا اگر بازیگر خطایی داشت برطرف شود و زمانی که سکانس های اول را بازی می کند، اینها به نوعی در هم حل شود. اما در حوزه سینما این فرصت وجود ندارد چون فیلم ۹۰ دقیقه است و هر کاری در آن ۹۰ دقیقه انجام دهید، تمام شده و فرصت جبران ندارید.
واقعیت این است که از طنز سینمایی می ترسم. دلیل دیگر هم این است که به نوعی آن دو حیطه را تفکیک کرده ام چون سینما برای من مقوله جدی تری است و دلم می خواهد در این حیطه کارهای جدی انجام دهم. تلویزیون را هم برای کارهای طنز گذاشته ام. البته اگر در تلویزیون نقش جدی هم پیشنهاد شود؛ مثل سریال «دوردست ها» و «پرده نشین» آن را بازی می کنم اما کار طنز را به تلویزیون اختصاص داده ام که عامه مردم تماشا می کنند. به همین دلیل ترجیح می دهم در سینما کار طنز بازی نکنم مگر اینکه پیشنهاد خیلی خوبی باشد که نتوانم آن را رد کنم.
به نظر شما! بازیگر، فیلمنامه و کارگردانی هر یک چه سهمی در سینمای کمدی دارند؟
فکر می کنم اهمیت بازیگر به ویژه بازیگر کمدی بسیار زیاد است. همه جا بعد از متن، کارگردان مطرح است ولی به نظر من در کمدی بعد از متن، بازیگر اهمیت دارد چون بازیگر باید از خودش خلاقیت نشان بدهد، حرف های بامزه بزند، حرکات بامزه انجام بدهد و کارگردان اینها را در مسیر درستی هدایت کند. این بازیگر است که باید بیننده را پای تلویزیون یا روی صندلی سینما بنشاند تا طنازی هایش را نگاه کند و بخندد. البته که میزانسن، نوع کارگردانی و… اهمیت دارند ولی در مرحله بعد.
متاسفانه سینمای کمدی با وجود اقبال مخاطب، به سمت تولید آثار سهل الوصول و سطحی با کیفیت پایین رفته و بیشتر فیلمسازان تمایل دارند یک کار کمدی در کارنامه شان داشته باشند. در حالی که بسیاری از این فیلم ها با وجود گیشه مناسب، در گذر زمان فراموش می شوند و ماندگاری ندارند. دلیل این رویکرد را چه می دانید؟
فکر می کنم دلیل آن ضعف متنو قدرت کم نویسنده باشد چون به هر حال متن یکی از عناصر مهم است و اگر کیفیت لازم را نداشته باشد و به آن متن یک بازیگر متوسط کمدی هم اضافه شود، نتیجه خوبی ندارد. کار کمدی این است که اتفاقات تلخ و ناگوار جامعه را به صورت داستان و طنز دربیاورد تا آن خنده ای که ایجاد می شود، به ما یادآوری کند این کار خوب نیست بلکه آن قدر زشت است که خنده دار است.
متاسفانه با وضعیت سانسوری که ما داریم و در تلویزیون شدیدتر است، نمی توانیم روی هر موضوعی دست بگذاریم و اگر هم بخواهیم این کار را انجام دهیم باید نویسنده، کارگردان و بازیگر بسیار باهوش باشند تا آن موضوع به شکلی برجسته نوشد که در نهایت حذف شود! نمی توان به این شکل کار طنز کرد و به شخصه نمی دانم این چه رفتاری است باب شده که هر حرفی به همه بر می خورد! قطعا راه حلی برای این مشکل وجود دارد ولی به این سادگی نیست. باید تیم محکمی پشت هم بایستند تا بتوانند حرفشان را به کرسی بنشانند؛ تیمی که از وزیر شروع شود تا رتبه های پایین تر.
به عنوان مثال در مورد سریال «سرزمین کهن» آقای کمال تبریزی که نیمه کاره پخش شد؛ من هیچ وقت نتوانستم این موضوع را درک کنم. هر قدر خودم را جای افرادی که ناراحت بودند، گذاشتم متوجه دلیل این رفتارها نشدم یا همان بلایی که سر فیتیله ای ها آمد!
یادم هست سر ضبط سریال «دودکش» با آقای محمدحسین لطیفی صحبت می کردیم و من گفتم (بیاییم از خودمان شروع کنیم و سریالی بسازیم و نشان بدهیم در میان ما هم آدم بد وجود دارد). ما از بدی ها و اشتباهات مصون نیستیم که مثلا بگوییم ما خوبیم ولی دکترها، پرستارها یا مهندس ها بد هستند. این مشکلی است که باید حل شود وگرنه کمدی ما همین طور در سطح می ماند.
وقتی متن با سانسور لطمه می بیند، آن وقت دست به دامان بازیگر می شوند که در هر سکانس مثلا چیزی بگوید که مخاطب را بخنداند اما نتیجه عکس می دهد چون خُم رنگرزی که نیست! اگر این طور بود، پس نویسنده چکاره است؟! متن باید قوی باشد و پس از آن بازیگر، کارگردان و فیلمبردار هم به آن اضافه شود و مجموعه عوامل در کنار هم یک کار خوب تحویل بدهند.
نظر شما در مورد بداهه پردازی و اهمیت آن در موفقیت یک اثر کمدی چیست و آیا از بداهه در کار استفاده می کنید؟
هیچ وقت نمی توانم وارد کار کمدی ای بشوم که تمام آن بر پایه بداهه است. در همه سریال های طنزی که بازی کردم مثل «اشک ها و لخندها»، «دزد و پلیس»، «دودکش» و «پادری» حتی یک کلمه از متن را تغییر ندادم. اصولا هیچ وقت در متن نویسنده دست نمی برم؛ البته صحبت از متن خوب است نه هر متنی.
معتقدم نویسنده با اندیشه و هدف یک متن را نوشته و من حق ندارم آن را تغییر بدهم، بلکه به جای اینکه راه ساده را انتخاب کنم و دیالوگ را تغییر دهم و آن طور که دلم می خواهد بگویم، فکر می کنم که چرا نویسنده این قسمت را به این صورت نوشته یا از او می پرسم تا برایم روشن شود. اگر هم به نویسنده دسترسی نداشتم سعی می کنم خودم دلیل آن را کشف کنم.
متاسفانه در کارهای مختلف دیده ام که وقتی بازیگر متوجه دیالوگی که قرار است بگوید نمی شود، به جای سوال کردن، به راحتی روی زحمت نویسنده خط می کشد و می گوید (من این را می گویم) و کارگردان هم می گوید (به به، آفرین چه راحتش کردی!).
به شخصه هیچ وقت از خودم بداهه نمی گویم به ویژه در متن کمدی چون ضرباهنگ خاصی دارد. همین تکیه کلام هایی که در «دودکش» و «پادری» وجود دارد مثل قمپز، آمپاس، اِن قُلت و… هیچ کدام را از خودم نگفته ام، مگر جایی که احساس کردم فضا و قصه می طلبد و همانجا از کارگردان سوال کرده ام که مثلا اینجا بگویم قمپز درکرده؟ ضمن اینکه همین کلمه «قمپز» را هم نویسنده خلق کرده و من فقط در بعضی موارد که احساس کنم می تواند جذاب باشد، اضافه می کنم.
علاوه بر ارزیابی نقش، سعی می کنید به فیلمنامه و کیفیت کار هم توجه کنید که در طول کار کمتر دچار تغییر شود. این توجه و اهمیت به فیلمنامه و متن یک اثر از کجا می آید؟
ابتدا سعی می کنم متن یک نویسنده حرفه ای را انتخاب کنم و در مرحله بعد فقط تلاش می کنم حس هایم درست باشد و دیالوگ ها را به درستی ادا کنم. فکر می کنم اگ رمتن کمی جا به جا شود شاید معنی آن عوض نشود، اما ممکن است طنز کار از بین برود. به نظر من، وقتی یک بازیگر می خواهد شخصیتی را بسازد درست مانند مجسمه سازی است که مشتی گِل در دست دارد. طبعا بازیگر هم باید ذهنیتی از کاراکتر داشته باشد تا بتواند از پس نقش برآید.
برخی متن ها به قدری ضعیف هستند که نمی دانید با آنچه به شما داده اند چه کار کنید. من این نوع نقش ها را قبول نمی کنم چون فشار مضاعفی به دنبال دارد و نتیجه ای هم که باید به دست نمی آید. نه می خواهم فشار مضاعف به خودم بیاورم، نه نتیجه بد بگیرم. به همین دلیل تلاش می کنم متن خوب پیدا کنم و ویژگی مهم یک متن خوب هم پیش از هر چیز، قصه است. چه در کار کمدی، چه در کار جدی، روند قصه بسیار مهم است و در مرحله بعد، شوخی های کار اهمیت دارند.
متن کمدی خوب، متنی است که وقتی آن را می خوانم، سریع درک کنم و بعد از خواندن خنده ام بگیرد یا لبخندی روی لبم بیاورد و بگویم چه جالب، چقدر خوب نوشته است. نتیجه مجموع این عوامل می تواند یک کار خوب باشد، در غیر این صورت اتفاق خوبی نمی افتد. به نظرم معیارهای یک کمدی آبرومند؛ متن خوب، بازیگر و کارگردان هستند. ممکن است بسیاری این نظر را رد کنند اما در ذهن من این گونه نقش بسته و تجربه این سال ها هم همین را ثابت کرده است.
در میان کارهای کمدی و جدی که تا به حال ایفای نقش کرده اید، کدامیک را بیشتر می پسندید؟
در میان کارهای طنز؛ «دزد و پلیس» و «اشک ها و لبخندها» را بسیار دوست دارم. با اینکه هر دو کمدی بودند ولی دو سبک کاملا متفاوت دارند. «اشک ها و لبخندها» به کارگردانی آقای حسن فتحی و «دزد و پلیس» سعید آقاخانی بود. نقش هایی که در این دو کار بازی کردم دو شخصیت کاملا متفاوت و مختلف بود اما هر دو برایم دوست داشتنی بودند زیرا از من بسیار دور بودند، مخصوصا «دزد و پلیس». وقتی نقشی از شما دور است برای به دست آوردن آن باید تلاش بیشتری کنید و وقتی آن را پیدا می کنید، نتیجه خوبی می دهد.
در آثار جدی هم همیشه از کار با آقای فتحی لذت برده ام. ما تا به حال ۷ بار همکاری کردیم؛ از فیلم تلویزیونی تا فیلم سینمایی و سریال کارهای جدی ام با آقای فتحی را بسیار دوست دارم. از جمله «زمانه» و «در مسیر زاینده رود» که بابت بودن این دو مجموعه در کارنامه ام خجالت نمی کشم.
برای حضور در نقش های مثبت و منفی تمایز و تفاوتی قائل هستید؟
همیشه تلاشم این است که چه در نقش منفی، چه مثبت، به شیوه ای بازی کنم که دوست داشتنی از کار دربیاید. مثلا وقتی قرار است نقش یک دزد را بازی کنم، می پرسم آیا در طول قصه وارد خانه او می شویم و او را با خانواده اش هم می بینیم؟ بعد فیلمنامه را می خوانم. اگر فیلمنامه این موارد را داشته باشد آن را می خوانم یا حتی آن نقش را بازی می کنم ولی اگر قرار باشد فقط دزد باشم، نقش را نمی پذیرم زیرا معتقدم آدم ها ابعاد مختلفی دارند و ما باید این وجوه مختلف را نشان بدهیم. مثلا قاتلی که به راحتی سر می بُرد، در خانه خودش، یک پدر است که چهار دست و پا، فرزندش را روی دوش سواری می دهد.
توجه به این نکات مهم است. به همین دلیل با اینکه خیلی از کارگردان ها دوست دارند با من کار کنند و من هم دوست دارم با آنها کار کنم، بسیاری از پیشنهادها را رد می کنم چون به هر قیمتی نمی شود کار کرد.
نقش جدی در سریال «شهرزاد» کاراکتری منفی و دور از نقش های متداول شما بود اما به شیوه ای ملموس و قابل باور شد که مخاطب با آن ارتباط برقرار کرد. در چه فرآیندی به این نقش نزدیک شدید؟
من معمولا نقشی که بد باشد یا فیلمنامه اش را دوست نداشته باشم، بازی نمی کنم مگر اینکه مثل «شهرزاد» باشد. وقتی آقای فتحی نقش سرهنگ تیموری را به من پیشنهاد داد با اینکه نقش را دوست نداشتم ولی به آقای فتحی و تشخیص او اطمینان کامل داشتم و با خودم گفتم بعد از هفت کاری که باهم داشته ایم، حتما چیزی در من دیده که هنوز در خودم ندیده ام. فکر کنم تا سکانس ۳ و ۴ هم بی میل بازی می کردم ولی پس از آن با خودم گفتم چاره ای ندارم جز اینکه با نقش دوست شوم به همین دلیل کم کم با کاراکتر کنار آمدم و آشتی و او را پیدا کردم.
پس کشف کردید که چرا حسن فتحی شما را برای ایفای نقش سرهنگ تیموری انتخاب کرد؟
هنوز آنچه را که در ذهن آقای فتحی وجود داشت، کشف نکردم ولی شاید در فصل دوم سریال «شهرزاد» به آن برسم یا از آقای فتحی بپرسم.
شاید به این دلیل بوده که با تکیه بر محبوبیت شما و سابقه ذهنی که مخاطب از شخصیت شیرین شما دارد، کاراکتر سرهنگ تیموری کاملا سیاه و منفور نشود و مخاطب حس منفی شدیدی نسبت به این شخصیت نداشته باشد.
بله، به این قضیه فکر نکرده بودم و بیشتر به آقای فتحی می گفتم من کاری به تاریخی که در مدارس تدریس می شود، ندارم. بسیاری از افراد خانواده همسرم مثل دایی، پدر و پدربزرگش نظامی بودند ولی من یک نفر شبیه به سرهنگ تیموری در میان آنها ندیده ام چون همه آنها انسان های شریف و درستکاری بودند. شاید در ابتدا همین مسئله کمی در روحیه ام تاثیر گذاشته بود که چرا باید این آدم اینجوری باشد؟
شاید هم همین مسئله باعث شده بود نقش را دوست نداشته باشم و دلم بخواهد نقش دیگری بازی کنم. اما به نکته ای که اشاره کردید فکر نکرده بودم، شاید دلیلش همین باشد چون نقشی بود که طبعیتا همه باید از او متنفر می شدند ولی خدا را شکر گویا هیچ کس چنین حسی نداشته است!
دوست دارید در عرصه طنز و کمدی با کدام هنرمند همکاری کنید؟
مهران مدیری، البته سر سریال «ویلای من» آقای مدیری به من پیشنهاد همکاری داد ولی نمی دانم آن زمان چرا قبول نکردم. شاید سر برنامه ای بودم وگرنه طنز مهران مدیری و خودش را بسیار دوست دارم. وقتی به برنامه «دورهمی» رفتم برای اولین بار او را از نزدیک دیدم و همانجا متوجه شدم اگر با هم کار کنیم، زوج خوبی می شویم چون من شوخی های او را می گرفتم.
در طنز بسیار مهم است که بازیگر مقابل بفهمد شوخی پارتنرش چیست و بتواند درجا به آن جواب بدهد. ما در اصطلاح خودمان می گوییم پاس خوب بدهد که او هم بتواند گل بزند. فکر می کنم بتوانم با آقای مدیری خوب کار کنم و اگر پیش بیاید اتفاق خوبی می افتد.
برخی بازیگران مانند رضا عطاران موقعیت امروز شما را در دهه ۷۰ داشتند و در هر سریال بازی می کردند پرمخاطب می شد. به تدریج هم این سبک را وارد سینما کردند و امروز به همان اندازه در سینما هم موفق هستند. شما چنین چشم اندازی را برای آینده در نظر دارید؟
تا به حال به این موضوع فکر نکرده ام، شاید پیش بیاید و پیشنهادی باشد که نتوانم رد کنم اما هنوز آن اتفاق برای من نیفتاده و نمی توانم در این زمینه چیزی را پیش بینی کنم.
تاثیر کمدی های ضعیف و سطح پایین را در دلزدگی مخاطب از سینمای کمدی تا چه حد می دانید؟
تاثیر بازیگر سطح پایین در کمدی این است که همه جلوی آن فرد را می گیرند و می پرسند (من می خواهم بازیگر شوم!) این مسئله برای من بسیار آزاردهنده است که برخی فکر می کنند بازگیری کار ساده ای است. متاسفانه فرهنگ سازی درستی در این زمینه انجام نشده است. کار ما هم مانند کار یک جراح قلب است، هر وقت یک جراح قلب به من گفت من امروز کار دارم، تو بیا قلب را باز کن، من هم به شخصی که می خواهد بازیگر شود، می گویم بیا جای من بازی کن. هر فردی تخصص خودش را دارد.
بسیاری از افراد در خانه می نشینند و سریال می بینند و با خودشان می گویند (اینکه چیزی نیست؛ راه می رود و می گوید قمپز در نکن! من هم می توانم همین کارها را بکنم و همین حرف ها را بزنم). در صورتی که این طور نیست و اگر در همین موقعیت قرار بگیرند خودشان متوجه می شوند. توان بازی در یک نقش به ویژه نقش های کمدی باید در ذات یک کمدین باشد، آموزش دادنی نیست بلکه او با این توانایی و این طنازی به دنیا آمده است. برخی افراد هستند وقتی با آنها صحبت می کنید بسیار بانمک هستند اما وقتی جلوی دوربین می روند، همه چیز نابود می شود چون می خواهند بازی کنند و دیگر خودشان نیستند.
نکته دیگر این است که طبیعتا کمدین سطح پایین، متن های سطح پایین به دستش می رسد و چاره ای ندارد چون باید امرار معاش کند و حد و اندازه اش هم همین است. در این کارها مخاطب یک جاهایی خنده اش می گیرد، یک جاهایی می گوید چقدر لوس و در آخر هم می گوید خب که چی؟ ولی متن خوب هیچ وقت در پایان کار (خب که چی) ندارد.