شنبه , ۱ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۴۸ قبل از ظهر به وقت تهران

چگونه یک ولگرد خیابانی صدر اعظم آلمان شد؟! +عکس

کتاب «ظهور و سقوط رایش سوم» نوشتهٔ ویلیام آل شایرر، یک کتاب تاریخی بسیار مشهور و مهم است که به تاریخچهٔ آلمان تحت سلطهٔ هیتلر می‌پردازد و اینکه چگونه یک فریبکار حرفه‌ای توانست یک کشور بزرگ را به چنگ آورده و آن را نابود کند.

تاریخ ایرانی: کتاب «ظهور و سقوط رایش سوم» نوشتهٔ ویلیام آل شایرر، یک کتاب تاریخی بسیار مشهور و مهم است که به تاریخچهٔ آلمان تحت سلطهٔ هیتلر می‌پردازد و اینکه چگونه یک فریبکار حرفه‌ای توانست یک کشور بزرگ را به چنگ آورده و آن را نابود کند.
هیتلر

آنگونه که شایرر شرح می‌دهد، ظهور هیتلر پیروزی باورنکردنی یک رهبر موعود بود: «مردی با سبیل چارلی چاپلین که دوران جوانی آوارهٔ شهر وین بود، سرباز بی‌نام و نشان، یک رهبر مضحک کودتای آبجوفروشی – کودتای مونیخ – و یک جادوگر.» چگونه این فرد مضحک و متکبر توانست یکی از بافرهنگ‌ترین ملت‌ها را منحرف سازد؟

بخشی از این پیروزی به واسطهٔ صندوق آراء کسب شد. در اوایل دههٔ ۱۹۳۰ حزب ناسیونال سوسیالیسم، نازی‌ها، پس از مجموعه‌ای از انتخابات آزاد به قدرت رسیدند. هرگز در انتخابات اکثریت را به دست نیاوردند ولی حزب نازی در رایشتاگ – پارلمان – قوی‌ترین حزب شد. هیتلر سپس توانست به دفتر صدراعظم و نخست‌وزیر راه پیدا کند؛ او از غرور، حماقت، بلندپروازی و طمع غیرنازی‌ها استفاده کرد و از آن‌ها پیشی جست.

شایرر می‌نویسد: «هیچ گروه و یا طبقه‌ای نمی‌تواند خود را از واگذاری جمهوری دموکراتیک و در نتیجه پیشروی هیتلر مبرا بداند. اشتباه بزرگ آلمانی‌های مخالف نازی این بود که نتوانستند در مقابل نازیسم با یکدیگر متحد شوند.» هیتلر هیچ‌وقت بیشتر از ۳۷ درصد آراء را کسب نکرد. «اما ۶۳ درصد از مردم آلمان که مخالف هیتلر بودند به دلیل کوته‌نگری نتوانستند با هم متحد شوند تا این خطر را رفع کنند. آن‌ها می‌دانستند که برای رفع این خطر، حتی اگر موقتی، باید با یکدیگر متحد شوند.»

ظهور هیتلر مدیون سقوط بازار سهام در سال ۱۹۲۹ و رکود اقتصاد جهانی است که در نتیجهٔ آن پدید آمد. جمهوری آلمان پس از پایان جنگ جهانی اول مشغول‌ ترمیم قوای کشور پس از شکست در جنگ بود. تا اینکه ناگهان «میلیون‌ها نفر از کار اخراج شده و هزاران بخش تجاری کوچک نیز ورشکست شدند.»

به گفتهٔ شایرر «هیتلر در اقتصاد نادان بود و توجهی نیز به آن نداشت، اما در عوض به موقعیت‌هایی که رکود بزرگ اقتصادی برایش فراهم می‌کرد واقف بود. او نمی‌خواست وقتش را صرف همدردی با مردم رنجدیدهٔ آلمان بکند، بلکه ترجیح می‌داد با سنگدلی از این موقعیت برای اهداف سیاسی‌اش بهره بگیرد.»

هیتلر از این موقعیت در انتخابات ۱۹۳۰ استفاده کرد و نازی‌ها به عنوان دومین حزب انتخاب شدند. «در گردباد کارزارهای انتخاباتی، هیتلر به میلیون‌ها نفر از مردم ناراضی و رنج‌کشیده وعده می‌داد تا اندکی آن‌ها را امیدوار کند: قدرت از دست رفتهٔ آلمان را به آن بازخواهد گرداند… فساد را ریشه‌کن خواهد ساخت، اشخاص مال‌اندوز و سرمایه‌دار را به زانو در خواهد آورد (به خصوص اگر یهودی باشند) و ترتیبی خواهد داد تا هر آلمانی شغل و نان داشته باشد. برای مردم گرسنه و ناامید که نه فقط به دنبال راه‌حل بلکه در پی عقاید تازه و خدایان جدید بودند، این پیشنهاد بی‌تأثیر نبود.»

او به پول نیاز داشت و برای آن به «مردان عرصهٔ تجارت که در سیاست عقاید احمقانه‌ای داشتند، روی برد». کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها قوی بودند و تاجران از آن‌ها هراس داشتند. «این تاجران لزوماً عوام‌فریبی و پستی حزب را نمی‌پسندیدند، اما از سوی دیگر آن حس قدیمی میهن‌پرستی آلمانی و ناسیونالیسم در آن‌ها زنده شده بود. این حزب وعده می‌داد که مردم آلمان را از کمونیسم، سوسیالیسم، اتحادیه‌های صنفی و دیگر عواقب پوچ دموکراسی به دور نگاه خواهد داشت.»

شایرر می‌نویسد که یکی از این «عواقب پوچ» یک پارلمان دو قطبی و بی‌خاصیت بود که «در هنگام بحران‌های اقتصادی از هم پاشید» و دولت دموکراتیک هم مجبور شد تا با حکم وزارتی کشور را اداره کند.

جمهوری آلمان در واقع پشتیبان تاجران، بانکدارها و ملاکین بود. علاوه بر این «با تنگ‌نظری، تعصب و بی‌بصیرتی که باورکردنی نیست، آن‌ها پایه‌های جمهوری را تخریب کرده و با کمک هیتلر آن را نابود ساختند.»

هیتلر به ارتش نیز – که هنوز زخمی شکست در جنگ بود – اظهار توجه کرد و وعده داد که در عوض حمایت آن‌ها قدرت جدیدی به ارتش ببخشد. شایرر می‌نویسد که به این ترتیب هیتلر «که رهبر طبقهٔ متوسط رو به پایین بود، حمایت طبقات بالای پروتستان‌های شمال، مالکین نجیب‌زادهٔ آلمانی محافظه‌کار و تعدادی از اشراف را نیز به دست آورد.»

در سال ۱۹۳۲، هیتلر در مصاف با فیلد مارشال کارل فون هیندنبورگ کاندیدای ریاست‌جمهوری شد. «او با هواپیما از یک سوی آلمان به سوی دیگر پرواز می‌کرد. در نخستین کارزار انتخاباتی‌اش به رنج مردم آلمان و ناتوانی حکومت جمهوری پرداخت. سپس آینده‌ای روشن را برای آلمان ترسیم کرد که اگر به ریاست جمهوری برسد برای همهٔ کارگران شغل ایجاد می‌کند، درآمد کشاورزان بیشتر خواهد شد و تجارت نیز رونق خواهد گرفت.» او وعده داد: «در دورهٔ رایش سوم هیچ دختر آلمانی بدون شوهر نمی‌ماند.»

هیتلر در یک مبارزهٔ انتخاباتی سه نفره، نفر دوم شد. سپس در انتخابات پارلمانی، حزب نازی با کسب اکثریت ۲۳۰ کرسی از ۶۰۸ کرسی پارلمان، بزرگترین حزب پارلمان شد. او از این پایگاه استفاده کرد تا دشمنانش را علیه یکدیگر بشوراند و هیندنبورگ خسته را متقاعد ساخت تا او را صدراعظم کند. شایرر می‌نویسد: «با استفاده از راه میان‌بر، از طریق معامله سیاسی با مرتجعان کهنه‌پرست که در خلوت از آن‌ها بیزار بود، یک ولگرد آسمان‌جل صدراعظم یک کشور بزرگ شد.»

شایرر که کتابش را در سال ۱۹۶۰ منتشر کرد اهل شیکاگو و خبرنگار خارجی شیکاگو تریبیون بود. او دربارهٔ آلمان می‌نوشت زیرا فکر می‌کرد که ممکن نیست این اتفاق در کشور خودش بیفتد!

❊ ریچارد سی لانگ ورث دبیر اسبق بخش اروپا در شیکاگو تریبیون و از اعضای شورای شیکاگو در گلوبال افرز است.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *