کاش منصوریان میتوانست فیک نباشد!
علیرضا منصوریان و یک سری واژه های عجیب جدید. او روز قبل گفته بود: «امروز یک رویکرد کردم به عملکرد مربیان سابق استقلال. من به یک نقطه رسیدم و از این به بعد هم بیشتر خواهم رسید. از آقای بهتاشت فریبا بپرسین!» این را پژمان راهبر توئیت کرده بود، سردبیر سایت ورزش ۳ به نقل از علیرضا منصوریان. البته اولین بار نبود که منصوریان چنین جمله عجیب و غریبی می گفت. اصلا منصوریان عادت دارد.
عادت دارد واژه هایی که از این ور و آن ور می شوند و خوشش می آید را جمع کند و استفاده کند. شاید خیلی شبیه به واژه های قلمبه ای که پیش از او امیر قلعهنویی می گفت. بیایید سرچی ساده کنید در اینترنت تا ببینید چقدر از این اشتباهات داشته است.
اصلا طوری دیگر ببینید. شیرین ترین واژه هایی که خیلی دوست دارد درباره اش حرف بزند را باری دیگر مرور کنیم. او مدام می گوید: «ما باید ۳ امتیاز فلان بازی را برداریم!» این واژه را خودش قبلا اعتراف کرده است که از افشین قطبی برداشته. کم از این واژه ها ندارد. چند عبارتی را مدام از کیروش تکرار می کند و از خیلی های دیگر هم می شود واژه هایی آورد که برداشته و به کار می برد.
اما چرا منصوریان چنین وضعیتی پیدا کرده است؟ برای پاسخ به این پرسش باید برگشت به گذشته. زمانی که او مربیگری را با کمترین تجربه از پاس همدان شروع کرد. از همان ابتدا همه گفتند این پسر یک مربی سنتی است. این برچسب را باید هر طور می شد از خود دور می کرد. بخصوص بعد از فاجعه ای که در همدان رقم زد.
رفت و سعی کرد در ۴ یا ۵ سال با همکاری با مربیان سرشناس چون قطبی و آویز کردن خود به کارلوس کیروش خود را یک مربی علمی معرفی کند. در این مسیر البته تلاش زیادی هم کرد. سعی کرد همه کار بکند و علم روز را یاد بگیرد اما استقلال برایش به قدری بزرگ بود و فشارش قدری سخت، که خودش هم در استرسش ذوب شود.
او به چالش افتاده است. نمی داند چه باید بکند. تیمش نتیجه نمی گیرد. نمی تواند دیگر خودش را یک مربی نوگرا معرفی کند و مدام دارد شرایط را به خود سخت تر می بیند. می خواهد خود را از تکاپو نیندازد پس می آید و عکس آنالیز بازی را می دهد بیرون. مثلا شاید داشتن لیزر در دست برایش وزنه ای شود. مثل آن استخر آب سرد و منقل کباب پزی و کلی کارهایی مثل این که در یکی دو سال اخیر کم انجام شان نداده است.
منصوریان شاید به جای همه این تصمیمات، این رفتارها و کارهایی از این دست، سعی می کرد خودش باشد . واقعیت وجودی خود را دنبالش باشد، کمی شجاع تر باشد و باور کند خودش می تواند و نیاز ندارد هویتش را از دیگران قرض بگیرد. اگر باورش می شد با آوردن این همه ستاره، گفتن این واژه های قلمبه نمی تواند مثلا کیروش شود و تنها کپی فیک و تقلبی از این مربی پرتغالی و افشین قطبی خواهد بود، آن وقت در می یافت چه لطمه ای به خود زده و حالا زیر سایه شوم اخراج به مصاف پدیده نمی رفت.
او مربی بزرگی است برای ایجاد تغییر. برای کار با جوان ها و ساختن تیمی عمری برای استقلال اما باز آتش به استعداد خود زده. باز خواسته خودش نباشد. انگار خودش دوست ندارد اصل باشد و ترجیح می دهد کپی دست چندم از اسم های بزرگ باشد!