دوشنبه , ۱۰ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۷:۰۴ قبل از ظهر به وقت تهران

کل‌کل دو جوان به قتل انجامید

مهرماه سال ٩٣ فردی با پلیس ١١٠ تماس گرفت و از مرگ جوانی در کنار اتوبان نواب خبر داد.

پسر جوانی که متهم است در یک رجز‌خوانی جوانانه فردی را به قتل رسانده ‌است، در جلسه رسیدگی به پرونده‌اش مدعی ‌شد عمدی در کار نبوده و متوجه قتل نشده‌ است.

به گزارش شرق، مهرماه سال ٩٣ فردی با پلیس ١١٠ تماس گرفت و از مرگ جوانی در کنار اتوبان نواب خبر داد. پس از حضور مأموران پلیس در محل وقوع جرم و تحقیقات اولیه مشخص می‌شود مقتول فردی به نام احمد است که پس از تصادف با یک دستگاه پراید جان خود را از دست داده و راننده ماشین پراید نیز از محل فرار کرده است. یکی از شاهدان به مأموران آگاهی گفت: با احمد و یکی از دوستانمان در اتوبان نواب در حال رانندگی بودیم که ناگهان ماشین پرایدی جلوی ما پیچید. در همان حین که ماشین در حال حرکت بود، با سرنشینان پراید دعوایمان شد، ماشین را کنار زدیم و از آن پیاده شدیم. ناگهان راننده ماشین به سرعت پایش را روی گاز گذاشت و به سمت ما آمد. من توانستم جاخالی بدهم و خودم را نجات دهم اما احمد نتوانست و پس از تصادف به شدت پرت شد.

 

با توجه به گفته‌های شاهدان و شماره‌پلاک خودرو پراید و سایر اطلاعات به‌دست‌آمده، مأموران کار خود را برای دستگیری راننده ماشین پراید آغاز کردند. پس از گذشت مدتی از وقوع قتل، مأموران راننده پراید را به نام سعید شناسایی و بازداشت کردند و او را به مأموران آگاهی تحویل دادند. سعید به مأموران گفت: با چند نفر از دوستانمان با ماشین در خیابان نواب در حال حرکت بودیم که سرنشینان خودرو پراید با ما کل‌کل کردند، بعد از چند دقیقه شیشه ماشین را پایین کشیدند و به ما فحش دادند. ماشین را کنار زدیم تا بدانیم حرف حسابشان چیست که احمد و یکی دیگر از دوستانش قمه‌به‌دست از ماشین پیاده شدند و با مشت روی کاپوت ماشین کوبیدند. ترسیده بودیم؛ از دوستانم خواستم سوار ماشین شوند، خودم نیز سوار ماشین شدم. پایم را روی گاز گذاشتم، ماشین با گاردریل کنار خیابان برخورد کرد اما ترسیدم توقف کنم؛ راهم را ادامه دادم، تقریبا ۶٠٠ متر از آنجا فاصله گرفته بودم و دیگر آنها را پشت سرم ندیم.

 

برای اینکه بدانم چقدر خسارت به ماشین وارد شده است، کنار زدم و از ماشین پیاده شدم. کمی خم شدم تا جلوی ماشین را ببینم، ناگهان همان ماشین را دیدم که به ما نزدیک شد و نگه داشت. باز هم احمد و دوستانش بودند. این بار هم قمه در دست داشتند؛ خیلی ترسیده بودم فقط می‌خواستم هرچه سریع‌تر از آنجا فرار کنم. به سرعت پشت فرمان نشستم و پایم را روی گاز گذاشتم. ناگهان صدایی آمد و احمد پرت شد. نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده، ترسیدم نگه دارم و درگیری شود؛ برای همین با سرعت هرچه بیشتر از محل دور شدم.

 

به‌این‌ترتیب با توجه به گفته‌های سعید و نظریه پزشکی قانونی نسبت به ضربه‌مغزی‌شدن مقتول و سایر مدارک موجود در پرونده و شکایت اولیای دم، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ١١٣ وقت دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. سعید بار دیگر در دادگاه، روز حادثه را همان‌طور که در جلسات بازجویی گفته ‌بود، تعریف و ادعا کرد: در آن شرایط هول کرده بودم و نمی‌دانستم چه کار کنم، همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و من قصد کشتن احمد را نداشتم. با توجه به همه مدارک و گفته‌های متهم، دادگاه رأی به قصاص متهم صادر کرد. پس از ارسال رأی، دیوان عالی کشور خواستار بررسی مجدد این مسئله شد. روز گذشته بار دیگر جلسه رسیدگی به این پرونده در شعبه ٢ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد. پس از انجام تشریفات قانونی ابتدا کیفرخواست علیه متهم خوانده و یک‌ بار دیگر بر اتهام متهم تأکید شد.

 

نماینده دادستان تهران در دفاع از کیفرخواست گفت: دادسرا با توجه به مستنداتی که در پرونده آمده ‌است، گزارش پلیس، نظریه پزشکی قانونی، گفته‌های شاهدان عینی و گفته‌های متهم همچنان بر نظر خود باقی و معتقد است متهم مرتکب قتل عمدی شده و بر این اساس درخواست مجازات قانونی با توجه به درخواست اولیای‌ دم از دادگاه را داریم. در ادامه اولیای دم در برابر قضات قرار گرفتند و از دادگاه درخواست قصاص متهم را کردند. آنها گفتند: فرزند ما به عمد کشته شده و ما خواستار صدور مجازات قصاص هستیم و به‌هیچ‌وجه هم حاضر به گذشت نیستیم. سعید در آخرین دفاعیات خود بار دیگر اظهارات خود را تکرار و اتهام قتل عمدی را رد کرد و از اولیای ‌دم خواست که او را ببخشند.

 

او گفت: در آن شرایط خیلی ترسیده بودم و هول کردم من نمی‌خواستم کسی را به قتل برسانم فقط می‌خواستم با فرار از محل، خودم و دوستانم را نجات دهم. از اتفاقی که افتاده ‌بود، خیلی ترسیده ‌بودم. من قصد کشتن کسی را نداشتم و درگیری هم که ایجاد شد فقط برای این بود که طرف مقابل مرتب با ما کل‌کل می‌کرد و می‌خواست ما را متوقف کند. ضمن اینکه من در ابتدا اصلا متوجه نشدم چه اتفاقی برای مقتول افتاده ‌است. وقتی متوجه شدم که کار از کار گذشته‌ بود و من هم به‌شدت ترسیدم و از محل فرار کردم. با پایان جلسه رسیدگی، هیئت قضات برای تصمیم‌گیری درخصوص این پرونده وارد شور شدند.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *