شنبه , ۱ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۲:۵۵ بعد از ظهر به وقت تهران

گفت و گوی خواندنی با صغری خانی شهرآباد؛ تنها بانوی رفتگر ایران

صغری خانی شهرآباد تنها بانوی رفتگر کشورمان می باشد، که ساکن شهرستان مانه در استان خراسان شمالی می باشد؛ زنی دوستداشتنی و سختکوش.

تنها زن رفتگر ایران

گفت و گوی خواندنی با صغری خانی شهرآباد

نارنجی پوش شهر پیش قلعه ، شبیه بقیه نارنجی پوش​های کشورمان نیست. او تنها زنی است که جارو به دست خیابان ها را تمیز می​ کند؛ زنی مهربان، صمیمی و سخت کوش که با وجود همه مشکلات ، سرسختانه پای کاری که انتخاب کرده ایستاده و از انتخابش پشیمان نیست.

جام جم آنلاین:  صغری خانی شهرآباد را حالا خیلی​ها با عنوان تنها بانوی رفتگر در کشور می​شناسند، برای دیدن او باید ۶۸۸ کیلومتر راه را برویم تا شهرستان مانه و سقلمان در استان خراسان شمالی و بنشینم پای حرف های زنی که نان آور چند خانواده است.

خانم خانی شهرآباد، چند ساله هستید؟

تازه ۶۱ ساله شده ​ام.

چند سال است که به این شغل مشغولید؟

الان دیگر ۱۳-۱۴ سالی می​شود.

چطور شد این کار را انتخاب کردید؟

به خاطر شرایط اقتصادی ای که داشتیم مجبور بودم که کار کنم و درآمد داشته باشم، چون شوهرم از کار افتاده شده و درآمدی ندارد. بعد چون ما نه زمینی داریم نه سرمایه ای ، به فکرم رسید که این کار را انجام بدهم. آن موقع شهرداری برای نظافت خیابان ها به رفتگر نیاز داشت. من دیدم این کار از من برمی آید رفتم و از مسئولان خواستم اجازه بدهند من این کار را انجام بدهم. اولش مخالف بودند اما وقتی شرایط زندگی و نیازمالی ام را دیدند موافقت کردند.

شوهرتان چرا از کار افتاده شده؟

سکته کرده. تقریبا یک طرف بدنش فلج است.

قبل از اینکه رفتگر بشوید هم کار می کردید؟

بله آن سال هایی که شوهرم سالم بود ، باز هم هردوتا با هم کار می​کردیم. آن موقع من می رفتم سرِ زمین​های کشاورزی برای مردم کار می​کردم ، پنبه جمع می​کردم . اما درآمد ثابت نداشتم. به خاطر همین آمدم سراغ این کار.

بچه هم دارید؟

بله شش تا پسر دارم. پسر کوچکم الان ۲۳ سالش است.

ازدواج کرده اند؟

همگی ازدواج کرده اند، اما من خرج دو تا ازآنها را هم می​دهم.

چرا؟

چون بیکارند . چون کار نیست. من هم بعنوان مادر وظیفه دارم کمک شان کنم.

تنها زن رفتگر ایران

یعنی الان سرپرست چند تا خانواده هستید؟

سرپرست سه خانواده. خرجی خانواده خودم و دوتا از پسرهایم را با همین حقوق می​دهم.

چقدر حقوق می گیرید؟

من برای جارو کردن و کار در غسالخانه ماهی ۸۰۰ هزارتومان حقوق می​گیرم.

در غسالخانه چکار می کنید؟

مسئولیت نظافت با من است. اگر متوفی زن بود من هم در شستشویش کمک می​کنم و اگر مرد بود، بعد از شستشو و کفن و دفن او ، من می​روم داخل غسالخانه و همه جا را تمیز و مرتب می​کنم.

از حقوق تان راضی هستید؟

خدارا شکر …همین که دستم جلوی کسی دراز نیست راضی​ ام؛ البته بیمه نیستم.

سیزده سال پیش که کار رفتگری را شروع کردید ماهی چقدر حقوق می​گرفتید؟

حدود ۳۰ هزارتومان. فکر کنم روزی هزارتومان مزدم بود.

صبح ها چه ساعتی کار را شروع می​کنید؟

یک بار از هفت صبح تا یازده و نیم می ​روم و کوچه ها را تمیز می​کنم. بعد برمی ​گردم خانه تا ساعت یک استراحت می​ کنم و باز دوباره می​ روم تا ساعت چهار.

هر روز کار می​کنید؟

از شنبه تا پنج شنبه. جمعه ها هم تعطیلم.

بقیه همکارهایتان آقا هستند؟

بله اینجا در پیش قلعه که بقیه رفتگرها مرد هستند. البته به من گفته اند که کلا در ایران هیچ زنی جز من رفتگر نیست.

بجز جارو که ابزار کار همه رفتگرهاست، دیگر چه وسایلی برای کار دارید؟

بیل و فرغون.

شنیده ایم که مردم پیش قلعه خیلی از کار شما راضی هستند.

بله همین طور است. مسئولیت جارو کردن یک خیابان و با کوچه هایش مال من است ، اما مردم می گویند ای کاش رفتگر محله ما بودی.

چرا این را می گویند؟

چون من خیلی تمیز جارو می کنم. با اخلاق خوش با آنها حرف می زنم همه دوستم هستند. بعد اهالی می آیند به من می گویند کاش رفتگرهای مرد هم مثل تو تمیز جارو می زدند.

لباس شما با بقیه رفتگرها فرق دارد؟

خب چون رفتگر زنی در شهرداری ها نیست، من لباسم را داده ام برایم دوخته اند. لباس من یک دست مانتو شلوار نارنجی است.

موقعی که برای تمیز کردن خیابان های پیش قلعه داوطلب شدید، بچه ها مخالفتی نکردند؟

نه اصلا. کار که عار نیست. اینکه دستت جلوی کسی دراز باشد خجالت دارد. خدارا شکر که دست ما جلوی غریبه ها دراز نیست. من از وقتی که یادم می آید کار می​کردم. بچه هایم را با نان و نمک بزرگ کردم. یک بار رفته بودم سر ِزمین وقتی برگشتم دیدم پسر کوچکم آنقدر گریه کرده از گریه سیاه شده…زندگی ام راحت نبوده ؛ من ۱۲ ساله بودم که با شوهرم ازدواج کردم، او چند سال از من بزرگتر بود. من خودم را شناختم خانه شوهر بودم. همسرم کشاورز بود، همیشه پابه ​پای هم کار کردیم؛ الان او دیگر نمی تواند کار کند به خاطر همین من مسئولیت خانه را قبول کرده ام و باز هم خدا را شکر می کنم که هنوز تنم سالم است می​توانم کار کنم.

چه آرزویی دارید؟

ما از دار دنیا همین خانه را داریم که کمیته امداد به ما داده. اما اینجا حمام ندارد. حمام عمومی پیش قلعه هم هفته ای یک بار جمعه ها باز است و این موضوع خیلی برای ما سخت است.دوست داشتم در خانه مان یک حمام داشته باشیم.

از نظر کاری چطور؟

به من می گویند تو سن ات بالای شصت سال است نمی توانی بیمه بشوی. کاش مسئولان یک جوری کمک می کردند بیمه شامل حال من هم بشود. من از کار کردن خسته نمی شوم. تا وقتی که تنم سالم باشد کار می کنم اما می ترسم یک روزی دیگر نتوانم کار کنم آن موقع همین پول هم که تنها منبع درآمدمان است قطع می شود.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *