دوشنبه , ۳ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۶:۴۴ بعد از ظهر به وقت تهران

دروازه بان سابق استقلال: من محسن کبابی هستم!

محسن فروزان دروازه‌بان صبای قم که پس از جدایی اش از خونه به خونه بابل به تازگی به این تیم پیوسته است، گفت و گویی جالب انجام داده است که در ادامه مشاهده می کنید.

به گزارش مجله آلبوم ورزشی، محسن فروزان یکی از چهره‌های جنجالی فوتبال ماست، دروازه‌بانی که از رده دانش‌آموزی عضو تیم‌ملی بود ولی وقتی به رده بزرگسالان رسید، حواشی دست از سرش برنداشت.

فروزان با سابقه بازی در استقلال، تراکتورسازی، گسترش فولاد، راه‌آهن و سیاه‌جامگان، امسال به دعوت مرزبان به خونه به خونه پیوست و فصل را هم عالی شروع کرد اما یک اتفاق غیرمنتظره در بازی تیم بابلی با سپیدرود رشت باعث شد محسن از خونه به خونه کنار گذاشته شود. فروزان این روزها به تیم صبای قم پیوسته و دوباره در لیگ برتر بازی می‌کند.

بین این همه شغل چرا کبابی؟
از مدت‌ها قبل دنبال یک بیزنسی بودم کنار فوتبال، یک مدت درباره کافی‌شاپ تحقیق کردم، بعد دیدم شاید برایم حاشیه درست کند. می‌دانید که کلا شانس ندارم. بعد یک دوستی گفت رستوران بزن و مدتی هم مشغول تحقیق شدم و آخرش به راه‌اندازی همین نان داغ کباب داغ رسیدم. قبلش هم یک مدت قرار بود شریکی در محدوده اندرزگو جگرکی بزنم. آن زمان دروازه‌بان استقلال بودم و یک بنده خدایی اصرار داشت با هم شریک شویم که دو دو تا چهارتا کردم و دیدم صلاح نیست ولی این دفعه دل به دریا زدم.
نمی‌ترسی عده‌ای تصور کنند کبابی زده‌ای و دیگر دنبال فوتبال نیستی؟
از آن حرف‌ها بود، الان امیرخان قلعه‌نویی رستوران دارد، مردم فکر می‌کنند دنبال فوتبال نیست؟ این چه حرفی است. رستوران را که من اداره نمی‌کنم. مدیر دارد، چون زندگی متاهلی هم خرج دارد، این کار را شروع کردم.
قلعه‌نویی فرق دارد، قلعه‌نویی سرمربی تراکتور است.
خب من هم در تیم صبای قم بازی می‌کنم. شما اصلا می‌دانید من را برای چه از خونه به خونه کنار گذاشتند؟ بگویم خنده‌تان می‌گیرد.
یک چیزهایی پراکنده شنیده‌ایم اما خودت بگو…
با سپیدرود رشت بازی داشتیم و تماشاگران رشتی با توجه به سابقه اختلاف فوتبال انزلی و رشت شروع کردند علیه مازیار زارع شعار دادن و من را تشویق کردند. بعد هم گفتند فروزان بیا این‌جا… من هم رفتم سمت آنها. بعد به من گفتند چرا این کار را کردی؟ وقتی به مازیار فحش دادند، تو نباید می‌رفتی، من هم گفتم خب شهرم است، مگر می‌توانم نروم. مازیار را در انزلی تشویق می‌کنند، سمت تماشاچی‌ها نمی‌رود؟ البته من که می‌دانم چه کسی زیرآبم را زد.

 

چه کسی؟
آقا حنیف عمران‌زاده!
جدا؟
مرزبان رابطه‌اش با من عالی بود، اصلا خودش گفت بروم خونه به خونه و من هم با وجود این که انتقالم به یک تیم لیگ برتری قطعی شده بود، به هوای مرزبان رفتم چون مطمئن بودم ایشان تیم را بالا می‌آورد. سر ماجرای بازی با سپیدرور هم اول رفتند به مرزبان گفتند محسن گفته باختیم که باختیم ایشان باور نکرد من چنین حرفی زده باشم چون دید که با چه وضعیتی دروازه‌بانی کردم. بعد رفتند به مرزبان گفتند چرا محسن موقع شعار دادن طرفداران سپیدرود علیه مازیار زارع، دست بلند نکرد که تماشاچی فحش ندهد.
خب این چه ربطی به حنیف داشت؟
آقا حنیف زحمتش را کشید و رفت به مرزبان گفت! یک حرفی بین ما در جریان بازی شد که من بودم و حنیف هیچ کسی هم نبود ولی مرزبان این حرف را می‌دانست.
این حرف چی بود؟
حنیف به من گفت محسن رشت شهر توست، دست بلند کن و بگو به مازیار فحش ندهند، من هم گفتم که بعدش به خودم فحش بدهند؟ اگر الان در انزلی بودیم و انزلی‌چی‌ها سر دعوای رشت و انزلی به من فحش می‌دادند، مازیار دست بلند می‌کرد؟ همین حرف به مرزبان منتقل شد و ایشان هم گفت تو روحیه کار تیمی نداری و به درد تیم نمی‌خوری و باید از همبازی خودت حمایت می‌کردی.
به نظر خودت نباید حمایت می‌کردی؟
ما قبل شروع فصل با پرسپولیس بازی دوستانه داشتیم و من از ۴۰ دقیقه قبل از بازی تا ۵۰ دقیقه در جریان بازی از پرسپولیسی‌ها فحش خوردم. آن جا ما یک تیم نبودیم که دوستان پرسپولیسی خونه به خونه دست بلند کنند و به تماشاچی بگویند این آدم خانواده دارد، پدر دارد، مادر دارد، فحش ندهید؟  گناه من چی بود؟ اگر بازی راه‌آهن و پرسپولیس، جوانمردی را به لجن می‌کشیدم و ۵ تا گل از پرسپولیس می‌خوردم تا این تیم قهرمان شود، آدم خوبی بودم.

 

من به عنوان دروازه‌بان راه‌آهن جلوی گل شدن توپ پرسپولیسی‌ها را گرفتم و در بازی دوستانه مقابل پرسپولیس فحش خوردم. همان بازی که حنیف اصلا نیامد که مبادا با تماشاگر پرسپولیس روبرو شود! در رشت میزان شعارها علیه مازیار خیلی کمتر از آن چیزی بود که من در بازی دوستانه با پرسپولیس تحمل کردم. چطور آنجا کری قرمز و آبی بود و اشکالی نداشت و همین آقایان فیلسوف گفتند به هرحال محسن دروازه‌بان استقلال بوده و طبیعی است پرسپولیسی‌ها علیه‌اش شعار بدهند اما همین که نوبت به کری رشت و انزلی رسید، آسمان تپید و من باید خودم را جلوی شهرم قرار می‌دادم؟ این کارها بد است. این کارها حال من را بد می‌کند.
خیلی دلت پر است؟
نه بابا، درد دل کردیم. چیز خاصی نیست، به هرحال این هم قسمت ما بود. داشتیم در مشهد زندگی‌مان را می‌کردیم در جوار امام رضا که آقا رسول گذاشت و از مشهد رفت و دردسرهای من شروع شد. ولی راضی‌ام به رضای خدا و اعتقاد دارم زخمی که آدم را نکشد، آدم را قوی‌تر می‌کند. تجربه شد. الان در ۲۷ سالگی اندازه ۴۰ ساله‌ها تجربه دارم (خنده)
وسط حرف‌هایت گفتی زندگی متاهلی خرج دارد. درآمد فوتبال کافی نیست که کبابی زدی؟
اگر پول آدم را کامل بدهند چرا کافی است ولی نمی‌دهند که. بعد هم فوتبال امنیت شغلی ندارد و هر لحظه ممکن است نباشی و به هرحال مجبورم به فکر آینده‌ام باشم.

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *