یکشنبه , ۲ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۲:۴۶ بعد از ظهر به وقت تهران

سونیا پوریامین مهمان امشب خندوانه شد + بیوگرافی کامل و ازدواج

سونیا پوریامین مجرى و تهیه کننده تلویزیون امشب مهمان خندوانه خواهد بود.

%d8%b3%d9%88%d9%86%d9%8a%d8%a7-%d9%be%d9%88%d8%b1%d9%8a%d8%a7%d9%85%d9%8a%d9%86-%d8%a8%db%8c%d9%88%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%81%db%8c-%d8%b9%da%a9%d8%b3-%d8%a7%d8%b2%d8%af%d9%88%d8%a7%d8%ac

سونیا پوریامین (زاده ۱۲ بهمن ۱۳۴۱) مجری و تهیه‌کنندهتلویزیون ایران است. وی دانش‌آموختهٔ رشته پژوهش هنر در مقطع کارشناسی ارشد است.

وی در سال ۱۳۵۹ پس از آنکه از مدرسه هشترودی دیپلم خود را گرفت زمانیکه ۱۸ ساله بود به تلویزیون وارد شد و نام اولین برنامه‌ای که اجرا کرد همگام با جنگ بود. وی تاکنون سابقه اجرا در برنامه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی را در کارنامه خود دارد. از فعالیت‌های وی می‌توان به تهیه‌کنندگی برنامه خانه ما به مدت ۱۰ سال، اجرای برنامه تهران ۲۰ شبکه ۵، اجرای برنامه خانه زیبای من در شبکه بازار و اجرا در شبکه جام‌جم اشاره کرد.

همچنین در تاریخ شانزدهم بهمن ۱۳۹۲ در مصاحبه با دکتر روحانی ریاست جمهوری اسلامی ایران، در حالی که بر طبق قرار و توافق قبلی نهاد ریاست جمهوری با سازمان صدا و سیما همانگ شده بود تا کاظم روحانی نژاد بعنوان مجری حضور داشته باشد ساعتی قبل از برنامه، ریاست جمهوری خواستار حضور سونیا پوریامین در مصاحبه شد که با مخالفت ضرغامی باعث ناهماهنگی‌هایی در پخش مصاحبه و تاخیر در پخش آن شد.

وی دارای دو فرزند پسر است و همسر وی دارای مدرک دکترای پژوهش هنر و مدرس این رشته است.


 

 

سال‌هاست که با چهره او در قاب تلویزیون آشنا هستیم و هرازگاهی وی را در برنامه‌ای جدید و متفاوت از دیگری می‌بینیم. کودکان، نوجوانان، جوانان و حتی میانسالان هر کدام به نحوی از اجراهای پرمهرسونیا پوریامین بهره برده‌اند و با دیدن اجرای متین و آرام‌‌بخش او، دقایقی را به شادمانی گذرانده‌اند، اما بدنیست بدانیم که خدمات این بانوی باتجربه و صاحب کمال به اجرا محدود نمی‌شود و او کارگردان برنامه‌های پرطرفداری ازجمله برنامه «خانه ما» در شبکه جام‌جم بوده است.

خانم پوریامین، برای خوانندگان ما بفرمایید کی و کجا به دنیا آمدید؟

من در ۱۲ بهمن سال ۱۳۴۱ در لنگرود به دنیا آمدم. پدر و مادرم اصالتا اهل گیلان هستند، اما در تهران سکونت داشتند. مادرم برای به‌دنیا آوردن فرزندانش به لنگرود می‌رفت تا آن مدت را کنار خانواده‌اش بگذراند، ولی در تهران بزرگ شدم.

راجع به والدین و خواهر و برادرهایتان صحبت کنید؟

پدرم کارمند بانک مرکزی و مادرم خانه‌دار بود. ما پنج خواهریم و من در میان آنها دومی هستم. اسامی ما به ترتیب مریم، سونیا، سودابه، سوفیا و سالومه است. دختران خانواده همه تا مقطع کارشناسی ارشد درس خوانده‌اند. یکی از خواهرانم هم درحال حاضر دانشجوی مقطع دکتراست. مرحوم پدرم همیشه تاکید داشت که دخترانش هم تحصیلکرده شوند و هم سر کار بروند. به همین دلیل یکی از شروطی که برای ازدواج ما تعیین کرد این بود که امکان ادامه تحصیل و اشتغال داشته باشیم. مادرم هم تمام هم و غمش را برای درس خواندن ما گذاشت و زحمت فراوانی را در این مسیر متحمل شد. هر کدام از ما در زمینه‌ای متفاوت از دیگری اشتغال پیدا کرده‌ایم و خوشبختانه همگی توانسته‌ایم با تلاش به موفقیت برسیم.

از ازدواجتان تعریف کنید. چگونه با همسرتان آشنا شدید و چه شد که تصمیم به این ازدواج گرفتید؟

همسرم استاد من بود. یک روز بعد از کلاس من را خواست و پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد. من آن زمان خواستگاران متعددی داشتم و به همین دلیل از او فرصت خواستم. ماجرا را به والدینم گفتم و آنها هم خواستند که او را ببینند. بعد از چندمرتبه رفت و آمد، پدرومادرم که او را شناخته بودند تائیدش کردند. پدرم که اصرارداشت ما ادامه تحصیل بدهیم و کارکنیم به من گفت این فرد در مقام یک همسر به تو کمک می‌کند رشد کنی. این تاکید پدر مرا مجاب کرد و پیشنهاد ازدواج با ایشان را پذیرفتم.

همسرتان را چطور مردی توصیف می‌کنید؟

همان طور که پیشتر گفتم او کرمانی است و من گیلانی. کرمانی‌ها به طور کلی آرام و کم‌حرف‌اند و ما شمالی‌ها پرهیجان و عجول. شمالی‌ها خونگرم‌اند و زود با دیگران می‌جوشند، اما کرمانی‌ها با طمأنینه پیش می‌روند. سال‌ها زمان می‌برد تا دو نفر از این دو فرهنگ متفاوت بتوانند با هم یکی شوند. ما توانستیم با یکدیگر رابطه خوبی برقرار کنیم و این بسیار عالی است. من و همسرم هردو مسئولیت‌پذیریم و پابه پای هم به زندگی می‌رسیم. ما دو پسر داریم و به تربیت آنها توجه کاملی داشته‌ایم. اگر من راس ساعت ۷ صبح برنامه زنده اجرا کرده‌ام همسرم آن ساعت خانه بوده تا به بچه‌ها برسد. ما برنامه‌ریزی می‌کردیم تا بتوانیم دوشادوش یکدیگر زندگی را پیش ببریم.

فرمودید که دو پسر دارید. اسمشان چیست، چند‌ساله‌اند و چه کار می‌کنند؟

پسر بزرگم سینا ۲۸ سال دارد، در رشته کامپیوتر تحصیل کرده و در همین زمینه مشغول به کار است. بتازگی هم داماد شده و ما را خوشحال کرده است. پسر کوچکم سپهر ۲۴ سال دارد. او در رشته روان‌شناسی درس می‌خواند و همزمان در شرکتی مرتبط با رشته تحصیلی‌اش کارمی کند.

حالا که خودتان مادرشوهر شده‌اید به ما بگویید که چرا دعوای مادرشوهر و عروس تاریخچه‌ای دیرینه دارد و هنوز هم آن طور که باید وشاید حل نشده است؟

این به آن دلیل است که در جامعه ما هنوز یکسری خط‌کشی‌های درست بین والدین و فرزند شکل نگرفته است. گاهی والدین به فرزند خود وابستگی زیادی پیدا می‌کنند و مادر احساس می‌کند مالک پسر خودش است، اما همسر همان پسر این مساله را نمی‌پذیرد و توقع دارد که شوهرش توجهی قابل قبول به او داشته باشد. در اینجا باید گفت که حق با عروس است. والدین نباید انتظار بیش از حد از بچه‌ها داشته باشند، زیرا او باید تمام توانش را در جهت شکل‌گیری در این زندگی جدید به کار بگیرد. مادر نباید پسرش را متعلق به خود بداند تا این مشکلات کمتر پیش بیاید. یک بخش دیگر این مساله هم به این برمی‌گردد که بسیاری از خانم‌ها به بهانه خانه‌داری وقت آزاد بیش از حدی دارند که از آن استفاده بهینه نمی‌کنند. این در حالی است که اگر ذهنشان را در مسیر مناسب به کار بکشند مطمئناً فرصت فکرکردن به پسر و عروسشان را نخواهند داشت. من از خانم‌های خانه‌دار خواهش می‌کنم به جای هدردادن وقتشان سراغ مطالعه و یادگیری انواع هنرها و زبان‌ها بروند و سری به دنیای تکنولوژی بکشند و این دانش‌ها را یاد بگیرند. اینها کمک می‌کند که فرهنگ ما رفته رفته اصلاح شود و دیگر شاهد این مشکلات پیش پاافتاده نباشیم.

ارتباطتان با مادرتان چگونه است؟

مادرم تنها زندگی می‌کند و به همین دلیل ما چهار خواهر که ایران هستیم با هم قرار گذاشتیم تا هرشب یک نفر کنار مادر بخوابد. هنگام بیماری هم تا آنجایی که بتوانیم به او می‌رسیم. ما مادر را زیاد همراه با خودمان به مسافرت، علی‌الخصوص شمال می‌بریم.

معلوم است قلب مهربانی دارید. آیا در مراسم خیریه شرکت می‌کنید؟

بله، زیاد شرکت می‌کنم. اخیرا در همین جشنواره فیلم فجر برای این کار فعالیت داشتم. خانم کتایون ریاحی برای بچه‌هایی که ناشنوا و نیازمند به کاشت حلزون هستند بنیاد خیریه دارند و به همین دلیل مراسم گلریزانی برپا کردند و من هم آنجا کمک کردم. در بخش دیگری هم برای کمک به بیماران کلیوی شرکت کرده‌ام و به طورکلی از این برنامه‌ها استقبال می‌کنم، زیرا کمک به همنوع است و برای خودمان هم باقیات صالحات خواهد بود.

%d8%b3%d9%88%d9%86%d9%8a%d8%a7-%d9%be%d9%88%d8%b1%d9%8a%d8%a7%d9%85%d9%8a%d9%86-%d8%a8%db%8c%d9%88%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%81%db%8c-%d8%b9%da%a9%d8%b3-%d8%a7%d8%b2%d8%af%d9%88%d8%a7%d8%ac

به خانه و خانواده برگردیم. آشپزی‌تان چگونه است؟

این طور که بقیه می‌گویند خوب است. من دو غذای خیلی خوشمزه کرمانی را از مرحوم مادرشوهرم یادگرفتم و همیشه سعی می‌کنم خوب بپزم که یکی رشته پلو با مرغ و دیگری حلیم بادمجان است. مربای به را هم حرفه‌ای می‌پختند و من آن را هم خوب یادگرفتم. پسرانم لازانیا دوست دارند و به همین دلیل سعی می‌کنم آن را خوشمزه درست کنم. از غذاهای شمالی هم قرمه سبزی را خوب درست می‌کنم؛ البته دستور پختش کمی متفاوت از دیگر شهرهاست و همچنین باقلاقاتق که مخصوص گیلانی هاست.

اهل ترشی، شور و مربای خانگی هم هستید؟

بله، هر سال ترشی مخلوط و لیته درست می‌کنم و هیچ وقت آن را از بیرون نمی‌خرم. مربای به درحد زیاد می‌پزم. مربای هویج و آلبالو را در حد یک شیشه درست می‌کنم.

اهل تزئین غذا هستید؟

بله، من به این کار هم علاقه دارم. خوشبختانه ما الان به کمک اینترنت می‌توانیم به راحتی مدل‌های فراوانی به غذا، ماست و سالاد بدهیم که زیاد هم دشوار نیست. من هم که عاشق این کارها هستم و به چیدمان سفره غذا اهمیت می‌دهم.

رابطه تان با دریا چگونه است؟

بی‌نهایت عالی است. اول این که من شناگر بسیار قابلی هستم و زیاد شنا می‌کنم. به دریا و آب هم علاقه بسیار وافری دارم. این را هم بگویم که شغل من به طریقی استرس‌زاست و درعوض این آب و شناکردن سبکم می‌کند و استرس وجودم را می‌شوید و به همراه خود می‌برد. هرگاه کنار دریا می‌نشینم، نسیم دریا به من می‌خورد و صدای امواج را می‌شنوم به همراه آن حال و هوا پرواز می‌کنم و در دنیایی سراسر آرامش و شادابی می‌روم. نشستن روبه‌روی دریا به من کمک می‌کند بتوانم نفس بکشم و از اعماق روحم لذت ببرم. در مجموع کشش زیادی به دریا دارم.

رابطه تان با گل و گلکاری چگونه است؟

من و همسرم عشق عجیبی به گل و گیاه داریم. هر سال قبل از عید به همراه هم به بازار گل واقع در خیابان آهنگ می‌رویم، کلی گل می‌خریم و آنها را در گلدان‌های بالکن‌مان می‌کاریم. هر سال بیدمشک و دیگر گل و گیاه‌های مورد علاقه‌مان را می‌خریم و می‌کاریم تا از آنها لذت ببریم. در طول سال هم همیشه گل می‌خرم و هر بار که به منزل ما بیایید مشاهده می‌کنید که چند شاخه گل در گلدان آشپزخانه یا پذیرایی ما درحال خودنمایی است. گاهی هم کتاب‌هایی راجع به باغبانی می‌خریم و آنها را می‌خوانیم تا بهتر یاد بگیریم.

از علاقه‌تان به فصل بهار بگویید و توصیف کنید دیدن این همه زیبایی و شنیدن نغمه پرندگان چه حسی در شما ایجاد می‌کند؟

بهار را خیلی دوست دارم و در این فصل از ته دل احساس شعف می‌کنم. همه جا سبز است، مردم شادند، بچه‌ها لباس نو به تن دارند، عیدی‌ها چقدر شادشان می‌کند، صدای بلبل می‌آید و شکوفه‌ها بر درختان عشوه‌‌گری می‌کنند، این معجزه طبیعت است.

عید امسال را چگونه گذراندید؟

معمولا گیلان می‌رفتم، اما امسال برای دیدن مناطق متفاوت سه روز به استان گلستان رفتیم و دو روز را هم در محلات گذراندیم.

به چه نوع موسیقی علاقه دارید؟

موسیقی ایرانی دوست دارم، و به آثار محمد اصفهانی، رضا صادقی و احسان خواجه امیری علاقه دارم، اما هیچ گاه خود را محدود به یک نوع آهنگ نکرده‌ام و گاهی آهنگ‌هایی از انواع مختلف گوش می‌کنم.

رابطه تان با شعرای ایرانی چگونه است؟

بسیار عالی. کتاب شعر زیاد دارم چون هم به آن علاقه داشته‌ام و هم شغلم ایجاب می‌کرده که با شعر ارتباطی نزدیک داشته باشم. از شعرای معاصر به فریدون مشیری و سهراب سپهری علاقه دارم.

آرزوی شما برای هموطنان خود در سال ۹۵ چیست؟

آرزو دارم مردم ما از لحاظ مادی و معنوی به ساحل اطمینان برسند. مردم ما استحقاق بهترین‌ها را دارند و آرزو دارم به هرچه لیاقتش را دارند، برسند.

در دوره قدیم گرمای خاصی در کانون خانواده موج می‌زد. به نظرتان چرا دیگر آن گرما از خانواده‌ها رخت بربسته و مهر و محبت‌های آن دوران در میان ما رنگ‌باخته است؟

اصلی‌ترین دلیل آن است که برای همدیگر وقت نمی‌گذاریم. قبلا مادرها اصرار داشتند غذای خوشمزه‌ای بپزند تا بوی آن در خانه بپیچد یا کیکی درست کنند که همسر و فرزندان را به هوس بیندازد. همین نکات کوچک می‌توانست برای ساعتی اعضا خانواده را گردهم آورد و باعث شود آنها لذتی را از کنار هم بودن تجربه کنند که هرگز در جای دیگر امکان‌پذیر نبود. ما در این دوران فعالیت زیاد را دستاویز کردیم و به بهانه وقت نداشتن کمترین زمان را با خانواده‌هایمان می‌گذرانیم. اعضای خانواده باید با هم فیلم ببینند، بیرون بروند، سینما بروند، در تئاتر و کنسرت شرکت کنند، سفر بروند یا هر فعالیت مفید و لذتبخش دسته‌جمعی دیگری را که به ذهنشان می‌رسد انجام دهند تا این زنجیره نامرئی عشق و محبت بین اعضا را استحکام ببخشند به طوری که دیگر گسستن آن ممکن نباشد. ما باید بهانه‌ها را کنار بگذاریم. پدر نباید دلیل بیاورد می‌خواهم بیشتر پول دربیاورم و به همین دلیل آخر شب‌ها خانه می‌آیم. یک لقمه کمتر در زندگی کمتر مشکل ایجاد می‌کند تا نبودن ارتباط درست میان افراد خانواده. مسائل اقتصادی را مانع تفریحات خانوادگی ندانیم. می‌توانیم به روش‌های فراوانی ارزان‌تر سفر کنیم یا اوقاتی خوش را دورهم باشیم.

آیا معتقدید که کم شدن رفت و آمدها در افزایش سن ازدواج جوانان هم تاثیر گذاشته است؟

بله، قطعا موافقم. پیشتر مردم رفت‌وآمد زیادی باهم داشتند. فامیل با هم نشست و برخاست فراوانی داشتند و پدر و مادرها به صورت خانوادگی با دوستانشان مهمانی برگزار می‌کردند یا سفر می‌رفتند. در همین رفت و آمدها زیاد پیش می‌آمد که موارد مناسبی برای ازدواج پیش بیاید و دختر و پسرهای مناسب ازدواج باهم آشنا شوند. به کرات پیدا می‌شد که بین دو همسایه وصلت ایجاد می‌شد در حالی که در حال حاضر اصلا همسایه‌های یک محله یا حتی یک ساختمان همدیگر را نمی‌شناسند. خوب وقتی نسل ما سر سوزنی به فکر فرزندان خود نیست ما دیگر از جوانان چه توقعی داریم. مادری با ناراحتی می‌گوید: پسر من ۳۵ سال دارد و به فکر ازدواج نیست، در حالی که اصلی‌ترین مقصر خود آن مادر است که ارتباط خود را با دیگران قطع کرده و زندگی فرزندانش را هم به کجراهه کشانده است.

نقش مهریه را در دوام زندگی چگونه می‌دانید؟

من از مخالفان صد درصد مهریه‌های بالا هستم و احساس می‌کنم خود جوانان در این زمینه بی‌گناه هستند و تقصیر اصلی از خانواده‌هایی است که به این مساله دامن می‌زنند. مهریه به هیچ‌وجه ضامن خوشبختی نیست و والدینی که مهریه بالا تعیین می‌کنند خواهان خوشبختی فرزند خود نیستند. متاسفانه در یک دوره جامعه ما بشدت تجملگرا شدند و همان دوره بود که چشم و همچشمی بر سر مهریه هم بالا گرفت. مهریه در هیچ دوره‌ای دختری را خوشبخت نکرده و نخواهد کرد. همین مهریه‌های بالا باعث شده که برخی دختران ازدواج را با نوعی کاسبی اشتباه بگیرند. مهریه‌های سنگین آمار ازدواج ما را پایین آورده است، اما باز هم من والدین را مقصر می‌دانم که در تربیت فرزندشان کم گذاشته‌اند. پدر و مادران بسیاری را می‌شناسیم که از فرزندشان فقط درس خواندن را می‌خواهند و او را در اتاق حبس می‌کنند و به آن هرنوع خدمتی ارائه می‌دهند تا او تنها درس بخواند. آن نوجوان خوب می‌خواند و بهترین رشته را در بالاترین دانشگاه قبول می‌شود. ظاهرا شغل خوبی هم در آینده در انتظار اوست درحالی که ذره‌ای مهارت زندگی یاد نگرفته است. اگر این جوان ازدواج کند به دلیل این‌که چیزی از اصول زندگی یاد نگرفته به‌راحتی تن به جدایی می‌دهد. چرا دختری که در دانشگاه درس می‌خواند هنوز آشپزی بلد نیست و کارهای خانه را انجام نمی‌دهد؟ مگر او در سن ازدواج نیست؟ پسران ما هم همین طورند. والدین باید مهارت‌های زندگی را به فرزندشان یاد بدهند و تمام مشکلات را گردن جامعه نیندازند.

آیا تاکنون به زندان رفته‌اید تا با زندانیان ملاقات کنید؟

بله رفته‌ام. اخیرا هم فیلم تکان‌دهنده‌ای از مهرداد اسکویی تماشا کردم به نام رویاهای دم صبح که راجع به کانون اصلاح و تربیت است و تماشای آن را به همه توصیه می‌کنم. نوجوانانی را نشان می‌داد که قتل و دزدی کرده بودند. مثلا یکی صد فقره دزدی کرده بود، اما وقتی حرف می‌زد باز هم معصومیت در چهره‌اش موج می‌زد. او راه را اشتباه رفته بود، اما بررسی شرایطش نشان می‌داد که این کار با میل قلبی نبوده و مشکلات او را به این مسیر کشانده است. پسری پدرش را دیده بود که مادرش را کتک می‌زند و برای نجات مادرش پدر را کشته بود. یا دختری که از طرف زن پدر خود طرد شده بود و به‌همین دلیل به دزدی پناه آورده بود. ما نباید تمام تقصیر را به گردن آن نوجوان بیندازیم و باید قضیه را ریشه‌ای نگاه کنیم. والدین باید احساس مسئولیت کنند و محیطی خوب و مناسب برای بچه‌ها شکل بدهند تا کار به اینجا نکشد.

لیلا رعیت – چاردیواری

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *