عباس جدیدی و حسین رضازاده ورزشکاران معروف و مدال اوری که با حضور در انتخابات روی هم رفته نزدیک به پانصد هزار رای آورده اند. یعنی مردم تهران پانصدهزار بار به هوش آنها برای مدیریت پایتخت اعتماد کرده اند.
هنوز دارد از ساختمان پلاسکو دود به آسمان ایران می رود. هنوز غبارها فرو ننشسته و زخم های کسی التیام نیافته است. کم کم می شود تاریخ «مدیریت ایرانی» را به قبل از فرویختن پلاسکو و بعد از فرویختن پلاسکو تقسیم کرد. گرچه به شخصه اعتقاد دارم نه فقط عبرت نمی گیریم که چند روز بعد موجی از راه می رسد و فراموشش می کنیم. درست مثل منا، مثل تصادف قطار سمنان، مثل کشته شدن سربازها، مثل فروریختن ساختمان سعادتآباد که هفده کارگر دفن شدند، مثل آتش سوزی خیابان جمهوری که دو زن پائین پریدند و مُردند… چرا راه دور می رویم؛ مثل گورخواب ها!
در این میان مثل همیشه گروه های سیاسی به جان هم افتاده اند و رخت چرک های هم را در میان خرابه های پلاسکو می شویند. عباس جدیدی یکی از سوژه های این ماجرا است. او دیروز در صحن شورای شهر تهران به خشم آمد و گفت: شما که ادعا می کنید هنرمند هستی و حتی نمی توانی در سناریوهایت دو تا شاخ بز را از هم جدا کنی! چرا در مورد مدیریت شهری نظر می دهی و دخالت می کنی؟
این حرف های او را واکنش به سخنان رضا کیانیان قلمداد کردند که مثل میلیون ها ایرانی دیگر نقدهایی را به عملکرد مدیران وارد کرده بود و در اینستاگرامش نوشت که به او هم پیشنهاد داده بودند کاندیدای شورای شهر شود اما چون تخصصی در مدیریت شهری و شهرداری نداشت، نپذیرفت.
حالا در کنار نام عباس جدیدی که او را به واسطه درخت کن ها و زیر دو خم گرفتن های جانانه و کتاب در حوزه نماز نوشتن و البته تن ندادن به رای داوران در دوران اوج می شناسیم، اصطلاح «شاخ بز» هم ذکر می شود.
جدیدی با همه خویشتن داری که در ماه های گذشته از خود نشان داد مثل بعضی دیگر از اعضای شورای شهر عصبانی است. ماجرا بیشتر از روزی شروع شد که عکسش در کنار تخت مرحوم منصور پورحیدری در فضای مجازی منتشر شد و امان از فضای مجازی که یک گلوله برف را می تواند به بهمن تبدیل کند.
نسل جدید که بی پروا نقد می کند آن عکس و زُل زدن او به دوربین را «متظاهرانه و به نیت خودنمایی» تفسیر کرد و عکس های فتوشاپی عباس جدیدی در کنار پیکر چه گوارا، در کنار فیدل کاسترو، در کنار ترامپ، در کنار ناپلئون بناپارت و … منتشر شد. فشاری خُردکننده که فقط یک کُشتی گیر سنگین وزن می توانست تا دیروز تاب بیاورد.
بعد از فروریختن پلاسکو هم این موج ادامه پیدا کرد و برخی به صراحت نوشتند شورای شهر ناکارآمد با حضور ورزشکاران نتوانسته روی عملکرد شهرداری تهران نظارت داشته باشد و باز هم در شبکه های مجازی به طعن برخی از تخصص های بعضی از اعضای شورای شهر تهران را ذکر کردند:
۱)عباس جدیدی: زیر دو خم
۲)علیرضا دبیر: بار انداز
۳)حسین رضا زاده:دو ضرب
۴)هادی ساعی: دیت چاگی(تی چاگی): چرخش بدن و ضربه با پاشنه ی پا به صورت.
عباس جدیدی و حسین رضازاده که هدف بیشترین شوخی ها قرار گرفته اند البته می توانند بگویند که در «انتخابات» شرکت کرده اند و هر دو نزدیک به پانصدهزار رای آورده اند. یعنی مردم تهران پانصدهزار بار به هوش آنها برای مدیریت پایتخت اعتماد کرده اند و گناهی مرتکب نشده اند و می توانند صریح تر بپرسند آیا باقی اعضای شورای شهر تهران جمله فرهیختگان شایسته و مدیران برجسته شهری هستند یا الهه راستگو و عبدالحسین مختاباد و حبیب کاشانی و … را هم می شود در این دسته قرار داد که اصولاً کارنامه درخشان مدیریتی ندارند و بیش از بیست عضو دیگر که حتی اگر در خیابان انقلاب راه بروند بعید است پنجاه شهروند تهرانی آنها را بشناسد!
زمانی که در رسانه ها اهل قلم فریاد می زدند که شورای شهر را جدی بگیرید و از ظرفیت های آن غافل نشوید چنین روز و روزگاری را پیش بینی می کردند. این فقط شورای شهر تهران نیست که به این آفت گرفتار شده، کافیست سری به شهرستان ها بزنید و ببینید حتی میزان زیبارویی برخی کاندیداها و البته مناسبت های فامیلی چه ها که نکرده است!
می دانم شورای شهر معجزه نمی کند اما تقلیل دادن یک نهاد نظارتی تا سرحد یک زورخانه ورزشکاران ظلم به یک شهر است. کار آمریکا هم نیست، نتیجه همدستی همه مان است. از عقلای سیاسی؟! که آنها را در لیست قرار می دهند تا عزیزانی که الان دارند برای جدیدی جوک می سازند اما به او رای دادند و آنها که گفته می شود از همین الان رفته اند سراغ امثال علی کریمی که وسوسه اش کنند بیاید و کت و شلوار بپوشد و عضو شورای شهر تهران! و حتماً بیخ گوشش می خوانند علی کریمی چه کم از جدیدی و رضازاده دارد؟
باور کنیم که مدیرانی با بهره هوشی و ادبیاتی در حد جدیدی و رضازاده کم نداریم. آنها فقط روی صندلی داغ نمی نشینند و در سکوت و انزوا موریانه وار کارشان را پبش می برند و راهشان را می می روند. هزار فریاد از این دسته که فقط وقتی تشت شان از بام می افتد و اختلاس شان فاش می شود به شهرت می رسند. اینها هزار بار عملکردی بدتر از امثال جدیدی دارند و تیشه به ریشه باورهای مردم می زنند. فقط بافت های فرسوده خطرناک نیستند، مدیرانی از این دست خودشان «آوار» هستند!