دوشنبه , ۳ ام دی ماه سال ۱۴۰۳ ساعت ۶:۵۱ قبل از ظهر به وقت تهران

گفتگو با گلر ابی پوشی که فکر می کند واکاشیزوما است!

روزنامه خبر ورزشی گفت و گوی جالبی را با سیدحسین حسینی، دروازه بان شماره دو اتقلال تهران انجام داده است که در ادامه مشاهده می کنید.

%postname%

سیدحسین حسینی را بر سر زبان‌ها انداخت؛ حسینی‌ای که در دو مرحله جانشین مرد شماره یک استقلال شد که اتفاقاً عملکرد قابل قبولی هم به نمایش گذاشت.

کاکوی شیرازی استقلال کم حرف و البته بلندپرواز است. به قول خودش چشمانش را می‌بندد و در رؤیاهایش هدف‌های بزرگ می‌بیند. حضور در استقلال یکی از همان رؤیاهایی بود که حسینی در دوران نوجوانی آرزویش را داشت. ما میزبان دروازه‌بان شماره ۲۲ استقلال بودیم. گفت‌وگوی بدی نشد. امیدواریم از خواندنش خسته نشوید.

 

 خوش آمدی مرد جوان!

ممنون از دعوت‌تان.

 

 چرا این‌قدر با تأخیر؟

مسیر را اشتباه رفتم، گم شدم. ببخشید دیگه.

 

 خواهش. از آخر به اول برمی‌گردیم. از بازی با ذوب‌آهن شروع کن.

هنوز شروع نشده استرس گرفتم. (با خنده)

 

 راحت باش…

بازی سختی با ذوب‌آهن داشتیم. به هر حال آنها با اینکه در هفته‌های اخیر نتیجه نگرفته بودند اما جزو تیم‌های خوب فوتبال ما محسوب می‌شوند. البته ما ۵ سال نتوانسته بودیم در فولادشهر این تیم را ببریم و همین مسئله انگیزه ما را بیشتر کرد تا طلسم‌شکنی کنیم.

 

 به هر حال بازی بعد از شهرآورد کمتر از خود شهرآورد حساس نیست!

برخی‌ها تصور می‌کردند غرور بازیکنان استقلال را می‌گیرد و مقابل ذوب‌آهن به مشکل برخواهیم خورد اما خدا رو شکر این اتفاق نیفتاد و تیم یکدست و بدون هیجان، نتیجه لازم را گرفت.

 

 در بازی با ذوب‌آهن همه چیز برای تو ۴ بار بود.

برای خودم هم جالب شده بود. ۴ بازی، ۴ برد و چهارمین حضورم در این فصل.

 

 بازی‌های سختی هم به میدان رفتی!

قبول دارم اما خودم هم از چالش‌های بزرگ خیلی خوشم می‌‌آید. هیجان زیاد به من انرژی می‌دهد.

 

 بیرون زمین به تو استرس وارد نمی‌شود؟

به هر حال چون جانشین آقا مهدی شده‌ام طبیعی است فشارهایی روی من باشد ولی چون از چند سال قبل دوست داشتم در چنین شرایطی قرار بگیرم این شور و اشتیاق باعث می‌شود فشار کمتر شود.

 

 در کل هر بار جانشین مهدی شدی کلی استرس داشتی؟

هفته اول لیگ امسال هم با کلی فشار درون دروازه ایستادم. یک سری می‌گفتند مصدوم است و به درد استقلال نمی‌خورد اما بعد از بازی نظر همه عوض شد. چهار سال پیش به هر دلیلی بازی به من نرسید اما این فصل خیلی امیدوار بودم تا بالاخره بتوانم فرصت بازی به دست بیاورم. راستش به مسائل حاشیه‌ای زیاد توجهی نمی‌کنم.

 

 در کل اصفهان برای تو خوش‌یمن بوده؟

فقط یک بار در ملوان بودم که به ذوب‌آهن باختیم وگرنه در بقیه بازی‌ها موفق بودم.

 

 این قابلیت را در خودت می‌بینی گلر یک استقلال بشوی؟

اول فصل خیلی انتقاد کردند که چرا به عنوان دروازه‌بان لیگ برتری به استقلال آمدی. من هدف‌های زیادی دارم که برای رسیدن به آن باید بجنگم. برای رسیدن به گلر اول شدن خیلی باید تلاش کرد.

 

 فکر می‌کنی مربی بعدی تو را نگه دارد؟

من در عرض ۵ دقیقه با استقلال قرارداد سه ساله‌ام را تمدید کردم. با سبک و سیاق مربیان شاغل در استقلال آشنایی کامل دارم. باید خوب باشم تا بمانم و امیدوارم از این فرصتی که برای من مهیا شده نهایت بهره را ببرم.

 

 حتی به تیم ملی هم فکر می‌کنی؟

چرا که نه؟

 

 منصوریان هفته پیش گفته بود تو کم از بیرانوند نداری… 

به اعتقاد خودم ۲ بر صفر از فوتبالم عقب هستم. علی‌آقا هم روی همین حساب این حرف را زد. هنوز خودم به آن چیزی که می‌خواهم نرسیدم البته این نتیجه مختص این فصل نیست. باید ۳ بر ۲ بیفتم جلو…

 

 چقدر برای خودت این شانس را قائل بودی که مهدی را نیمکت‌نشین کنی؟

راستش هیچ شانسی قائل نبودم. روز اولی که به استقلال آمدم هیچ‌کس من را نمی‌شناخت. علی آقا من را به همه معرفی کرد. خیلی تحویلم می‌گرفتند و همین مسئله باعث تعجب خودم هم شده بود. بازی با دیناموکیف در همان سال اول اسم من را در دهان‌ها انداخت.

 

 می‌توانستی سربازی‌ات را به تأخیر بیندازی؟

بله ولی گفتم بروم سربازی بهتر است تا اینکه با شرایطی بد بمانم. ملوان تجربه خوبی بود. آنجا هم کم از سرخابی‌ها تماشاگر و حساسیت ندارد، حتی به تیم ملی هم دعوت شدم و جزو ۴ گلر هم قرار گرفتم.

 

 جلوی استقلال هم بازی کردی؟

بله زمان ملوان دو بار مقابل استقلال بازی کردم. بازی اول از ترکیب گذاشتنم بیرون. ناراحت شدم و به ناهار تیم نرفتم. بعداً از زبان مربی دروازه‌بانان تیم شنیدم سرمربی تیم فکر می‌کند به استقلال راه بدهم. خلاصه روی نیمکت نشستم و در آن بازی ایمان صادقی ایستاد و سه گل خورد و سرمربی ملوان برکنار شد.

 

 ولی گلی استثنایی از امید خوردی!

استثنایی بود. هنوز هم به امید می‌گویم بدجور آبروی ما رو بردی. خیلی محکم زد.

 

 بازی دوم هم که مقابل استقلال قرار شد به میدان بروی چه داستانی شد؟

قبل از بازی رفتم سمت تماشاگران استقلال و یک قلب نشان دادم. بازی را ۲ بر صفر باختیم. از شما پنهان نباشد چه داستان‌هایی برای من که درست نکردند. گفتند این عمدی گل خورده و باید از ملوان اخراجش کنید. البته مصاحبه خودم هم بهانه شد. گفتند یک دیوار دفاعی جلوی امید ابراهیمی کم گذاشتی. به خدا این موضوع صحت نداشت و کم نگذاشتم.

 

البته بعد از این ماجراها نیمکت‌نشین شدم. چند بازی گذشت تا اینکه از شانس من دوباره در بازی با استقلال فیکس شدم. از ترس اینکه حرف و حدیثی پیش نیاد سمت طرفداران نرفتم و بعد از خوش و بش با آقای مظلومی زود دویدم سمت تیم تا اینکه حرف و حدیثی نشود.

 

در مورد بازی با سپاهان بگو. از چه زمانی می‌دانستی قرار شده جایگزین سید‌مهدی شوی؟

تا صبح بازی نمی‌دانستم. البته در رسانه‌ها می‌خواندم اما تا زمان جلسه فنی نمی‌دانستم. با یعقوب هم‌اتاقی بودم. از یعقوب پرسیدم به نظرت بازی می‌کنم که او هم مدام می‌گفت نه بابا…  وقتی علی آقا اسم من را برد خوشحال شدم و از آقا مهدی هم رخصت گرفتم. تا لحـظه آخر هم حـاج‌مهـــــدی نمی‌دانست ذخیره می‌شود.

 

مهدی چقدر در پیشرفت تو تأثیر داشته؟

تجربیات آقا‌مهدی خیلی به کارم آمده. به هر حال یک زمانی گلر اول تیم ملی بوده.

 

اگر شماره یک استقلال گلر دیگری بود به نظر خودت می‌توانستی رقابت را از او ببری؟ مثلاً طالب‌لو یا فروزان…

نمی‌دانم چه بگویم.

 

ولی گل بهنام برزای در بازی با سپاهان کلی آرامت کرد!

هنوز هم به بهنام می‌گویم چقدر خوب کار کردی. بعد از گل آنقدر دویدم و شادی کردم که خودم هم متوجه نمی‌شدم.

 

بعد از بازی هم که داماد شدی!

دو روز بعد از بازی با سپاهان همه اتفاقات خوب یک‌جا رخ داد و ازدواج کردم.

 

پدر همسرت استقلالی است؟

نه، پرسپولیسی دو‌آتشه هست. البته همسرم استقلالی است. بعد از بازی با ذوب‌آهن پدرخانمم هم به من زنگ زد و گفت برای اولین بار از بردن استقلال خوشحال شدم. حتی یک‌بار از پدر خانمم پرسیدم اگر شهرآورد من گلر استقلال باشم هم دوست دارید پرسپولیس برنده شود؟ که گفت استثنائاً این بازی مساوی شود بهتر است.

 

در مورد شهرآورد چه اعتقادی داشت؟

گفت شما خیلی شانس آوردید.

 

نظر خودت در مورد شهرآورد چیست؟

علی‌آقا گفته در مورد شهرآورد حرفی نزنید. گفت دیگر کری نخوانید.

 

راز موفقیت استقلال در نیم‌فصل دوم را چه می‌دانی؟

رفاقت منصوریان با بازیکنان اصلی‌ترین عامل این موفقیت است.

 

با اختلاف ۱۰ امتیاز امید به کسب قهرمانی دارید؟

راستش پنالتی نبود که برای پرسپولیس گرفتند. قرار بود در مورد پرسپولیس حرفی نزنم، بگذریم. ما امیدوار به کسب مقام قهرمانی هستیم.

 

در بازی با سپاهان قبول کن اشتباه بدی داشتی؟

اعتماد به نفس کاذب داشتم. احساس کردم واکاشیزوما شدم و می‌توانم بگیرم اما دست چپم کم آورد. حیف شد. بعد از بازی هم علی‌آقا به من گفت ایرادی ندارد.

 

از محرومیت رحمتی خوشحالی؟

به هیچ عنوان. شاید به من شانس دوباره داد اما ناراحتم. البته هنوز نمی‌توانم خودم را به خاطر بازی استقلال خوزستان ببخشم.

 

راستی تو تا حالا ساختمان پلاسکو رفته بودی؟

نه.

 

زیاد اهل مارک و تیپ نیستی؟

اهل قر و فر نیستم. دنبال شیک پوشیدن هستم. زیاد خرج نمی‌کنم.

 

تو هم مثل بیرانوند در نوجوانی کار سخت زیاد کردی؟

کار کردن عار نیست. من هم کار می‌کردم و درس می‌خواندم. سختی زیاد کشیدم و خوشحالم که باعث افتخار خانواده‌ام شده‌ام. همه زندگی من خانواده‌ام هستند و الان هم همه تلاشم را می‌کنم تا در زندگی مشترکم موفق باشم. حتی یکی از معلم‌های دوران مدرسه‌ام من را الگوی هم کلاسی‌هایم کرده بود.

 

اسم معلمت را یادت هست؟

آقای برهانی…

 

به نظرت خدا خیلی دوستت دارد؟

خیلی. من اول هافبک بودم. خانواده‌ام نمی‌گذاشتند پست دیگری بازی کنم. آقای راستی من را درون دروازه قرار داد و خوب هم کار کردم. حتی خودش خانواده‌ام را متقاعد کرد، شدم گلر سوم برق شیراز. هیچ اتفاق جدیدی برایم رخ نمی‌داد. همه چیز یکنواخت شده بود. عصبی شده بودم. رفتم خونه گریه کردم و افتادم به قرآن خواندن. خیلی حس خوبی به من داد. دو روز بعد یکی از دوستانم به من زنگ زد که آقای علی دوستی‌مهر آمده شیراز برای استعدادیابی. من گفتم برو بابا. دو دقیقه بعد مربی دروازه‌بانان تیم زنگ زد. مجبور شدم بروم سر بازی. شانس من دو تا گلر‌ها نیامدند و فیکس شدم. هرچه توپ آمد گرفتم.

 

گفتند بعد از ظهر هم بیا سر تمرین تیم ملی. رفتم و در آن بازی هم هرچه توپ آمد گرفتم. سرتان را درد نیاورم انتخاب شدم برای تیم ملی. ۱۰ روز بعد زنگ زدند گفتند بیا برای اردوی تیم ملی در تهران. رفتم تست دادم تا اینکه سر از جام جهانی‌ درآوردم. ببینید کار خدا را. شانس من آرزو داشتم از بچگی بروم دبی. زد و اولین اردو هم رفتیم دبی. خودمم باورم نمی‌شد.

 

هنوز هم آن قرآن را داری؟

بله دارمش. البته بعد‌ها به خاطر یک شوخی و بازی مسخره در استخر از تیم ملی خط خوردم. پدر بزرگم اصرار می‌کرد بروم مکانیک شوم.

 

چرا؟

باز هم همه چیز برای من تمام شده بود. هیچ اتفاقی نمی‌افتاد تا اینکه از طرف علی‌آقا برای بازی تیم ملی امید دعوت شدم. یک شب به من زنگ زد و گفت بیا اتاقم کارت دارم. به من گفت استقلال می‌روی؟ من شاخ درآوردم. خلاصه نفهمیدم چه شد که تا صبح به علی‌‌آقا گفتم با سر به استقلال می‌آیم.

 

اولین قراردادت چقدر بود؟

۹۰ میلیون. یعنی حدود ۶ تا ۲۰۶٫ البته بعد از تحریم‌ها شد پول دو تا پژو ۲۰۶٫

 

پولی هم برای خانواده می‌فرستی؟

از پول قراردادم مقداری برای خودم برمی‌دارم و بقیه‌‌اش را می‌فرستم شیراز.

 

اولین عکسی که از تو چاپ شد کجا بود؟

اولین روزی که سر تمرین رفتم اسمم را در گوگل سرچ کردم کلی ذوق مرگ شدم.

 

الان شرایط زندگی در تهران را داری؟

تلاش می‌کنم.

 

آخرین دریافتی که داشتی چه تاریخی بود؟

دو ماه پیش.

 

چقدر سرمایه زندگی‌ات است؟

الکی بنویس میلیاردرم.

 

خلاصه شماره یک می‌شوی؟

تو را خدا ول کنید (با خنده).

امتیاز دهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *