زنی جوان که از فرط گرسنگی از شاگرد طباخی کمک خواسته بود، پس از ورود به مغازه ، به طرز فجیعی سلاخی می شود.
رکنا : زن گرسنه ای که کمک می خواست توسط شاگرد طباخی به طرز فجیعی سلاخی شد
اوایل آبان ۹۳ در حال بررسی پروندهای در پلیس آگاهی غرب استان تهران بودم که مردی سراسیمه وارد اداره جنایی پلیس آگاهی شد.
او خیلی مضطرب بود و بریده بریده حرف میزد. کمی که او را آرام کردم از ماجرای جنایتی پرده برداشت و گفت: در یکی از محلههای شهریار مغازه طباخی دارم.
امروز وقتی به مغازه آمدم متوجه غیبت ناگهانی کارگرم شدم. با طولانی شدن غیبت او به موضوع مشکوک شده و تصمیم گرفتم فیلم دوربین مداربسته مغازه را بازبینی کنم که با صحنه هولناکی روبهرو شدم. این فیلم نشان میدادکه او زن ناشناسی را به مغازه آورده و وی را خفه کرده است. با دیدن فیلم شوکه شد. با تلفن همراه کارگرم تماس گرفتم که پاسخگو نبود و ساعتی بعد هم تلفن او خاموش شد.
زمانی که گفتههای این مرد را در برگههای مربوط به تحقیقات ثبت کردم، همراه گروهی از ماموران جنایی و تیم بررسی صحنه جرم به مغازه او رفتیم تا ماجرا را بررسی کنیم. ابتدا دوربین مداربسته مغازه را بازبینی کردیم. معلوم شد گفتههای مرد مغازهدار با فیلمی که در این دوربین ثبت شده مطابقت دارد و کارگرش زنی را به قتل رسانده است. ماموران زمانی که مغازه را جستوجو کردند، با لکههای خون که در قسمتهای مختلف مغازه بود، رو به رو شدند. همه جا را جستوجو کردیم، اما ردی از جسد نبود. به نظر میرسید عامل جنایت بعداز خفه کردن زن باید ضربههای چاقویی به وی زده باشد که لکههای خون روی زمین ریخته بود. در تحقیقات اولیه این فرضیه قوت گرفت که عامل جنایت بعد از قتل، جسد را از مغازه به گونهای بیرون برده که دوربین مداربسته به درستی نتوانسته تصویر خروج او را ثبت کند.
اطلاعاتی از هویت مقتول نداشتیم و در بانک اطلاعاتی پلیس که نام افراد گمشده در آن ثبت شده بود را جستوجو کردیم تا شاید نامی از او به دست بیاوریم که هیچ کدام از آن تصاویر با مقتول مطابقت نداشت.
همچنان در جستوجوی قاتل فراری بودیم تا اینکه یک هفته بعداز این جنایت مطلع شدیم متهم به قتل فراری برای سرکشی به اطراف مغازه طباخی آمده و در آن حوالی پرسه میزند. با اطمینان از حضور وی در آنجا، همراه تیمی از ماموران اداره جنایی به مغازه مورد نظر رفتیم و متهم فراری را که به محض دیدن ماموران قصد فرار داشت، شناسایی و بازداشت کردیم.
زمانی که او به اداره جنایی منتقل شد، مدعی بود قتلی مرتکب نشده و به دلیل مشکلاتی که با صاحب مغازه طباخی پیدا کرده بدون این که تسویهحساب کند، مغازه را ترک کرده است. کارفرمایش دروغ میگوید و زن کشته شده را نمیشناسد.
متهم همچنان با گفتههای دروغین سعی میکرد خود را بیگناه جلوه دهد تا اینکه فیلم به دست آمده از صحنه جنایت را برایش پخش کردیم که او با دیدن فیلم در حالی که شوکه شده بود به گریه افتاد و سکوت خود را شکست. باورش نمیشد این فیلم صحنه جنایت او را ثبت کرده و دیگر نمیتواند این راز را پنهان نگه دارد و سرانجام به قتل زن غریبه اعتراف کرد و گفت: مدتی بود ماده مخدر شیشه مصرف میکردم، اما صاحب مغازه از این موضوع خبر نداشت.
یک روز در مغازه طباخی خواب بودم که متوجه شدم زن جوانی در خیابان ایستاده و کمک میخواهد. وقتی در را باز کردم و علت حضورش را پرسیدم از من خواست کمی غذا به او بدهم. دلم برایش سوخت و او را به مغازه راه دادم. از حرف هایش متوجه شدم بهخاطر اعتیاد از سوی خانوادهاش طرد شده و کارتن خواب است.
پس از آن که با هم غذا خوردیم، شیشه کشیدیم. ساعاتی بعد زن جوان که خودش را نازنین معرفی کرد، از من خواست ۵۰۰ هزار تومان به او بدهم و تهدیدم کرد اگر پول ندهم با داد و فریاد همسایهها را متوجه حضورش در مغازه میکند. این کار او میتوانست باعث شود که همسایهها متوجه ماجرا شوند و خبر حضور این زن را به مرد مغازه دار بگویندو او نیز مرا اخراج کند و بیکار شوم.
به او حمله کردم و با دستانم آنقدر گلویش را فشار دادم که خفه شد. چند ساعت بعد که به خودم آمدم متوجه شدم او را کشتهام. به دنبال راهی برای خلاصی از جسد بودم و مانده بودم با جسد چه کنم. اگر جسد را در همان جا رها میکردم همه متوجه میشدند که من او را کشتهام و دیر یا زود صاحبکارم باخبر میشد. از ترس این که همسایهها متوجه شوند، جسد را نمیتوانستم از مغازه خارج کنم. همان جا نشسته بودم که ناگهان متوجه دوربین مداربسته مغازه شدم. فکر نمیکردم صحنه جنایت را ثبت کرده باشد. میخواستم دوربین را تخریب کنم که نشد. بنابراین آن را دستکاری کردم که دیگر صحنهها را ثبت نکند. سرانجام فکری به ذهنم خطور کرد. تصمیم گرفتم جسد را تکه تکه کرده و به بهانه اینکه زبالههای مغازه را خارج میکنم آن را بیرون ببرم تا کسی به من شک نکند. جسد او را کشان کشان به سمت دستشویی مغازه کشاندم. چاقو برداشتم و جسد را تکه تکه کردم. بعد چند کیسه برداشتم و بخشهای مختلف بدن را داخل زبالهها گذاشتم. وقتی خیابان کمی خلوتتر شد، کیسهها را یکی پس از دیگری از مغازه بیرون آوردم.
موتور دوستم را قرض گرفتم و کیسهها را با قرار دادن روی موتور به خارج از محل و در مکانی که نخالههای ساختمانی در آنجا نگهداری میشد منتقل کردم.
بعد به محل کارم بازگشتم، کمی از لکههای خون را پاک کردم، اما از ترس این که کارفرمایم سر برسد، نظافت آنجا را نیمهکاره گذاشتم و فرار کردم.
بعد از چند روز دچار عذابوجدان شدم و میخواستم خودم را تسلیم کنم که ترس مانع شد و سرانجام روزی که برای سرکشی به طباخی رفتم، بازداشت شدم. زمانی که گفتههای او را ثبت کردیم، به همراه متهم به قتل به محل رها کردن جسد مثلهشده زن جوان رفتیم. اطراف و محل رها کردن نخالههای ساختمانی را جستوجو کردیم تا اینکه پس از چند ساعت بخشی از بقایای جسد را کشف و به پزشکی قانونی منتقل کردیم.
پس از آن در تلاش برای یافتن خانواده مقتول بودیم که خانوادهای به اداره آگاهی آمدند و اعلام کردند جسد متعلق به دختر آنهاست که به دلیل اعتیادش خانه را ترک کرده و مدتی است از وی خبری ندارند. باورشان نمیشد که چنین سرنوشت تلخی برای دخترشان رقم خورده و این گونه به قتل رسیده است