هیملر “دایره جادوگران اساس” را تأسیس کرد که در دوران جنگ جهانی دوم در شرق اروپا به دنبال شواهدی بودند که نشان دهد “زنان خردمند توتن” {توتن ها بر پایهٔ نوشتههای کهن تاریخنگارانیونانیورومی،ژرمنتبارانیبودند که درشبه جزیره ژوتلندمیزیستهاند} در تفتیش عقاید یهودی- کاتولیک کشته و سوزانده شده بودند و نشان دهد تمام این اقدامات برای مبارزه بافرهنگ و نژاد آلمانی بوده است.
در سال ۱۹۳۹، “یوزف گوبلس” تا پاسی از شب بیدار ماند و پیشگوییهای “نوستراداموس” را مطالعه کرد. در پایان، این پیشگوییها را برای “پیشوای” مشتاق نشانهای از شکست زودهنگام انگلیسیها تعبیر کرد.
مسلماً نمیتوان به تولیدکنندههای فیلمهای هالیوودی یا نویسندههای کتابهای کمیک برای داشتن چنین افکاری ایراد گرفت. اما موارد بالا حقیقت محض هستند که بخشی از اسناد یافت شده از نازیها و علاقه آنها به ماورالطبیعه است که “اریک کورلاندر” پس از هشت سال تحقیق و جستجو آنها را کشف کرده است.
انگلیسیها برای پیدا کردن کشتیهای آلمان از رادار استفاده میکردند؛ نیروی دریایی آلمان هم یک موسسه “یابنده با آونگ” داشت. در این موسسه، نقشهای بزرگ از اقیانوس اطلس را روی میز پهن میکردند و یک کشتی جنگی کوچک را نیز روی آن قرار میدادند. یک متخصص پیشگویی در برابر چشمان متحیر دریاسالاران آلمانی، آونگ فالگیری را روی نقشه نگاه میداشت. اگر آونگ در حین عبور از روی کشتی “واکنش” نشان میداد، بدین معنا بود که یک کشتی جنگی واقعی از سوی بریتانیا به آنها نزدیک میشود.
آلمانها خود را متقاعد کرده بودند که انگلیسیها به همین روش کشتیهایشان را ردیابی میکنند. پس از سرنگونی موسیلینی، ۴۰ ستارهشناس باتجربه، فالگیران ورقهای تاروت، جادوگران و طالعبینها از اردوگاههای کار اجباری آزادشده و تحت نظارت جادوگر بزرگ “ویهلم ولف” در ویلایی در برلین مستقر شدند.
به آنها دستور داده میشد: “دوک را پیدا کنید!” جادوگران هم قبل از آغاز کار میزان زیادی غذای لوکس، نوشیدنی و تنباکو درخواست میکردند. نقشه بزرگی از ایتالیا پهن میشد و در تلاش برای یافتن دیکتاتور ایتالیا آونگهایشان را روی نقشه تکان میدادند. درنهایت کماندوهای “اتو اسکورتسنی” دوک را پیدا کردند و او را نجات دادند. اما “ولف” که ادعا میکرد با جادو موسیلینی را پیدا کرده، دیگر به اردوگاه کار اجباری “زاخسنهاوزن” نرفت و از آن به بعد دستیار و طالعبین شخصیِ هیملر شد.
در رأس اعتقادات و باورهای نازیها، نظریه “World Ice Theory” قرار داشت که در سال ۱۹۱۲ توسط “هانس هوربیگر” منتشر شد. بر اساس این نظریه، سفیدپوستان آریایی از نسل میمونها نیستند، بلکه از نژاد برتری هستند که توسط شهابسنگها به زمین آورده شدهاند. آنها بهتدریج به ابر انسانهای خدا گونهی تمدن باستانی آتلانتیس- تورل تبدیل شدند که افسانههایی مانند “تور” (Thor) و چکشش ازآنجا نشئت میگیرد.
هیتلر، هس، هیملر و دیگر مقامات نازی به این نظریه اعتقاد داشتند. “جولیوس استریچر” متقاعد شده بود که یهودیان بوی خاصی همانند جادوگرهای قرونوسطایی میدهند. هیملر تلاش کرد در دانشگاههای آلمان این نظریه را جایگزین نظریهی تکامل داروین کند.
کرلندر معتقد است وابستگی نازیها به سحر و جادو سبب توسعه سلاحهای تعجببرانگیزی مانند موشکهای V1 و V2 شد. این موشکها غیرنظامیان زیادی را کشتند، اما تأثیری بر نیروهای متفقین نداشتند.
انگلیسیها از نقطهضعف نازیها در مسائل جادویی اطلاع داشتند و نسخههای جعلی از مجلات نجومی را بر سر راهشان قرار میدادند که حاوی افسانههای بدبینانهای برای هیتلر و معاونانش بود.