حالا خاکی نشسته به سر رویش و در کنار بنز قدیمی که شاید روزگاری شبها با هم میزدند به دل خیابان و لابد گَز میکردند و عروس یکه تاز شبهای تهران میشدند. اما اینروزها خسته و رنجور در پارکینگ طبقاتی محله ما خفته است و گاهگداری سینهای صاف میکند. آرام و ساکت خیره میشود به لنز دوربین و چلیک…
اینجا پارکینک طبقاتی منطقه ۱۷ در قلب بازار پر طمطراق یافت آباد شرقی تهران است. پارکینگ طبقاتی امروز، روزگاری زمینی خاکی بود که پسربچههای محله در گوشهای از آن با توپ پلاستیکی دو لایه، گل کوچک بازی میکردند.
شاید آن روزی که بچههای پر شر و شور محله آذری و محلات اطراف آن در آن زمین فوتبال بازی میکردند، تصور این را هم نداشتند که روزی چنین ساختمان پر رفت و آمدی در این زمین خاکی سر بر آورد.
روزگاری گوشه دیگری از این زمین، آوردگاه خاکی ماشین هایی بود که خودنمایی می کردند، ویراژ میدادند و گرد و غبارشان در هوا پخش می شد. ماشین شاهین آریای «تهران الف» با آن سرعت و صدای وسوسه انگیزش دلبریشان را میکرد. اما حالا خسته و مهجور در طبقه دوم این ساختمان آرام گرفته است. فاعتبروا یا اولی الابصار…