«این فقط مادر مهدی طارمی نیست که اشک میریزد. خانواده بسیاری از ورزشکاران در کشوری که داعیه اخلاقمداریاش گوش فلک را کر کرده، بارها اشک ریختهاند… تنها… تلخ… همه ما در گناه هر قطره اشکی که این طور میریزد شریکیم. همه ما!»
فرهنگستان فوتبال : احسان محمدی در «فرهنگستان فوتبال» نوشت: «مردادماه سال ۹۴ هنگام خروج از ساختمان وزارت ورزش و جوانان با پسری جنوبی همکلام شدم؛ اهل بوشهر. گفت دوست مهدی طارمی است و با هم زندگی میکنند. گفت مهدی بعضی وقتها میرود جلوی آینه میایستد میگوید باورم نمیشود من دارم برای پرسپولیس بازی میکنم. تا چند ماه پیش در ایرانجوان بوشهر پول آژانس نداشتم بدهم بروم سر تمرین. حالا بازیکن پرسپولیس هستم. خدایا شکرت!
از سادگی مهدی طارمی خاطره میگفت و من هم کمی نصیحت جانسوز و جانگداز کردم که طارمی نیاز به مراقبت دارد و تهران اقیانوسی است که شناگرهای ماهرتر از او را هم قورت داده است.
دوشنبه شب وقتی در برنامه ۹۰ طارمی را دیدم که چطور راحت پرسپولیس را رها کرده، به هدایتی پیام داده که اینجا (ترکیه) ۵۰۰ میلیون خرج کردم حاجی! بعد برگشته و دست به یک دروغ توافقی با مدیران باشگاه زده و… یاد آن جوان افتادم که تعریف میکرد مهدی خیلی دل پاکی دارد… شاید منصفانه نباشد اما حالا به «بدمن» فوتبال ایران تبدیل شده است. او در روزهای اوج همزمان بهترین و بدترین گلزن پرسپولیس بود. گلهای خارقالعادهای میزد و توپهای بیمانندی را هدر میداد. طارمی مصداق ترانهای از محسن چاووشی است: ترکیبی از دو چیز: آبادی و خرابی!
پسر بوشهری فوتبال ایران به تنهایی مقصر همه اتفاقات پیشآمده نیست و دنیا هم این طور نمیماند. در فوتبال از این رفت و برگشتها زیاد دیدهایم. آنهایی که در میان بخار فحشهای فلفلدار رفتهاند و در حلقه اشک و گل بازگشتهاند اما سخن پایانیاش در برنامه ۹۰ هنوز در گوشم تکرار میشود: دو سال اشک مادرم را درآوردند و از خدا میخواهم اشک مادرشان دربیاید! اشک مادرم…
در جامعهای که مدام مردانش دم از «غیرت» و «تعصب» میزنند و مدعی هستیم که باور داریم «بهشت زیر پای مادران است» ورزشگاههای ما لبریز از کثیفترین واژههای جنسی خطاب به خانواده بازیکنان است. سالهاست که این اتفاق میافتد و مادر و همسر و خواهر و دختر بسیاری از فوتبالیستها که هرگز حتی فرصت ندارند در ورزشگاهها حاضر شوند، آماج چندشآورترین واژهها قرار میگیرند. چرا؟
این چه جامعه و فضایی است که مدام مراقب حرمت خانوادههای خودمان هستیم اما به راحتی به بانوان یک ورزشکار که هیچ گناهی در خلال یک مسابقه ورزشی مرتکب نمیشوند این همه فحاشی میکنیم؟ چطور به این درجه از دونمایگی خو کردهایم؟ چطور مدعی هستیم بهترین تماشاگران دنیا را داریم وقتی دهان بسیاری از آنها بوی واژههای حقیر جنسی میدهد؟ همان تماشاگری که روی سکوها عربده میکشد اگر بغل دستیاش یکی از همان فحشهای خانوادگی را نثارش کند با چاقو شکمش را پاره میکند و در دادگاه حق به جانب و احتمالاً با افتخار میگوید: آقای قاضی! به ناموسم فحاشی کرد! من شرف دارم. از ناموسم دفاع کردم.
بارها در ورزشگاهها وقتی عده زیادی به زن و فرزند یک فوتبالیست فحاشی کردهاند، به او نگاه کردهام. به دویدنش، به تلاشی که برای «نشنیدن» و بیتفاوت بودن به خرج میدهد، به قلبش که مچاله میشود… و فکر کردهام واقعاً شهرت و ثروت میارزد به این فحشهای تلخ؟ … پس چرا به خودش حق میدهد این رفتار را در قبال کس دیگری انجام دهد؟
برخی میگویند ای آقا! فحاشی در همه جای دنیا وجود دارد و به هر حال این اتفاقات در فضای ورزشگاهها طبیعی است. میشود پرسید در همه جای دنیا هم مسابقات ورزشی با قرائت قرآن مجید شروع میشود؟ در همه جای دنیا هم دم از اخلاق تختی و الگو گرفتن از علی (ع) میزنند؟ در همه جای دنیا این همه ناموسپرستانه با زن برخورد میشود؟
در به وجود آمدن این فضا همه ما مقصر هستیم. از بازیکنانی که تن دادهاند به این خفت تا مدیران فرهنگی و ورزشی و رسانههایی که انگار این قاعده فحاشی به مادر و همسر و دختر بازیکنان را پذیرفتهاند!
اگر توهینهای قومیتی دردناک است که هست، اگر جسارت به خلیج فارس تلخ و جانسوز است که هست، خانواده یک ورزشکار هم به همان اندازه برای او اهمیت دارند و سزاوار نیست وقتی حتی حق ندارند، پا در ورزشگاه بگذارند درشتترین فحشها را به جان بخرند. چرا؟ به چه گناهی؟
این فقط مادر مهدی طارمی نیست که اشک میریزد. خانواده بسیاری از ورزشکاران در کشوری که داعیه اخلاقمداریاش گوش فلک را کر کرده، بارها اشک ریختهاند… تنها… تلخ… همه ما در گناه هر قطره اشکی که این طور میریزد شریکیم. همه ما!»