بیژن امکانیان ستاره دهه شصت در گذر زمان. وی متولد بیست و هفتم مرداد ماه سال ۱۳۳۲ در شهر زیبای آبادان می باشد.
نخستین تجربه حرفه ای او در سال ۶۰ با حضور در فیلم سینمایی آفتاب نشین ها به کارردانی مهدی صباغ زاده رغم خورد، این فیلم در اولین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد.
بیژن امکانیان زاده ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ در آبادان بازیگر تئاتر، سینما، تلویزیون ایرانی می باشد.
ستاره دهه ۶۰ سینمای ایران که این روزها بیشتر از هر زمان دیگری در سکوت خبری و کمرنگ شدن در عرصه بازیگری فرو رفته است در زمانی نه چندان دور مرد همیشه ستاره سینمای ایران بود و همیشه منتظر عکسش روی پرده سینماهای کشور بودیم .
مرد آرام و بی حاشیه ای که بر خلاف همه هیاهوهایی که امروز دامن اهالی سینما را گرفته است چه در گذشته و چه در حال با لبخندی همیشگی تنها به باورپذیری نقشش برای ما مخاطبان فکر کرده است و با بازی های محکم و قوی خود نقش هایش را برای همیشه در یادمان حک کرده است .
بیژن امکانیان، ستاره دهه شصت سینمای ایران در سال های در اوج بودنش فیلم های تجاری بسیاری بازی کرده و به موقعیتی رسیده بود که بسیاری از بازیگران جوان آرزویش را داشتند اما ناگهان در اوج موفقیت چند سالی از بازیگری کناره گرفت تا اینکه با دیدگاه و روند کاری متفاوتی نسبت به قبل برگشت.
این بار امکانیان گزیده کارتر از همیشه شد. دیگر برای او جذابیت بازیگری فقط چالش هایی بود که نقش ها برایش بوجود می آوردند.
نقش هایی سخت که در محدودیت های اجرایی باید به بهترین نحو به نمایش درمی آمدند.
یکی از همین نقش ها آقای صادقی بود، نقش اصلی یک تله فیلم به کارگردانی آیدا پناهنده که عنوان بهترین بازیگر مرد همین بخش را در جشنواره جام جم برای او به همراه داشت.
موفقیت این تله فیلم در بخش های بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه و همچنین ارزشی که کارگردان این فیلم برای اثر خود هنگام کار قائل بود باعث شد بیژن امکانیان سومین تله فیلم او یا عنوان «ناهید» را تهیه کند.
بیژن امکانیان فارغ التحصیل بازیگری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال ١٣۵٨ می باشد.
جوایز و افتخارات
برنده تندیس بهترین نقش دوم مرد برای فیلم تقاطع / جشن خانه سینما (۱۳۸۵)
کاندیدای بهترین نقش دوم مرد برای فیلم تقاطع / جشنواره فیلم فجر (۱۳۸۴)
کاندیدای بهترین نقش دوم مرد برای فیلم سربازهای جمعه / جشن خانه سینما (۱۳۸۲)
آثار بیژن امکانیان / سینما و تلویزیون
نام فیلم | سال |
رخ دیوانه | (۱۳۹۳) |
قصه پریا | (۱۳۸۹) |
زیر آب | (۱۳۸۸) |
تقاطع | (۱۳۸۴) |
قلقلک | (۱۳۸۴) |
غروب شد بیا | (۱۳۸۳) |
سربازهای جمعه | (۱۳۸۲) |
آخرین نبرد | (۱۳۷۶) |
خفاش | (۱۳۷۶) |
قاعده بازی | (۱۳۷۶) |
فرار از جهنم | (۱۳۷۵) |
نابخشوده | (۱۳۷۵) |
حسرت دیدار | (۱۳۷۳) |
دیوانه وار | (۱۳۷۳) |
راه افتخار | (۱۳۷۳) |
سالهای بیقراری | (۱۳۷۳) |
راز گل شب بو | (۱۳۷۲) |
لبه تیغ | (۱۳۷۱) |
آواز تهران | (۱۳۷۰) |
در آرزوی ازدواج | (۱۳۶۹) |
صنوبرهای سوزان | (۱۳۶۸) |
شب حادثه | (۱۳۶۷) |
سیمرغ | (۱۳۶۶) |
صعود | (۱۳۶۶) |
گمشدگان | (۱۳۶۶) |
دبیرستان | (۱۳۶۵) |
گلهای داوودی | (۱۳۶۳) |
پرونده | (۱۳۶۲) |
سناتور (فیلم) | (۱۳۶۲) |
آفتاب نشینها | (۱۳۶۰) |
در شب میلاد مولی الموحدین علی (ع) برنامه دورهمی رنگ و بویی زیبا گرفت.
مدیری در این برنامه به سراغ ضرب المثلها رفت. ضرب المثلهایی که معانی آنها گاهی بسیار عجیب و دور از ذهن هستند.
مدیری گفت: قبول دارید که نسل قدیم به دلیل آگاهی از معانی و حکمت ضرب المثل ها، خیلی بیشتر از آنها استفاده میکردند، بنابراین وظیفه ماست که از برخی ضرب المثلها ابهام زدایی کنیم. نمونههایی که خنده حضار را بلند کرد.
پس از این بخش مدیری از امیر تاجیک برای حضور در صحنه دعوت کرد و تاجیک با اجرای آهنگی حال و هوای متفاوتی به برنامه داد.
بعد از اجرای تاجیک مدیری موضوع را اینگونه ادامه داد: ضرب المثل ها، چون از دل حکایتها و داستانها واقعی بیرون میآیند معمولا در اکثر زمانها و زمینهها صدق میکنند، اما در عرصه سیاست و اقتصاد دو زار ارزش ندارند، مثلا میگویند بار کج به منزل نمیرسد، اما من بار کجی نشان شما میدهم که کج کج تا کانادا رفته است؛ و با همین بار کج در صافترین مناطق سکنی گزیده است! مثالهای مدیری کنایه جالبی به برخی مفسدان اقتصادی این روزها داشت.
دقایق بعدی برنامه با هنرنمایی سروش جمشیدی کمدین برنامه سپری شد. جمشیدی به تبعیت از مدیری ضرب المثلهایی آورد که با صدای خنده حضار همراه شد. جمشیدی حتی ضرب المثلی هم برای مدیری ساخت؛ با دوستان مروت با دشمنان مدیری!
سپس مدیری از بیژن امکانیان، مهمان امشب برنامه دورهمی برای حضور در برنامه دعوت کرد.
امکانیان پس از سلام و احوالپرسی و تبریک روز پدر گفت: من همیشه روز پدر از قبل تاکید میکنم که من را فراموش نکنید.
اولین سوال مدیری در مورد سن امکانیان بود، سوالی که به شیوهای جالب مطرح شد، مدیری گفت: واقعا راز جوانی شما چیست؟ ازگلهای داوودی سال ۶۲ تا امروز تکان نخوردهای! امکانیان در جواب گفت: میترسم چشم بزنند، ۶۵ سالهام و جوانی من راز خاصی نداره، خیلی اهل خانواده هستم، وفادارم به خانوادم و معتقدم به این وفادری.
بعلاوه اینکه من سالهاست که باشگاه میروم و حقیقتا ورزش سلامتی استرس و اضطرابها را دور میکند، در یکی از فیلمهایم با همین باشگاه رفتن در عرض یک ماه هشت کیلو وزن کم کردم، آن زمان گریم به شکل امروزی نبود، و من در یک فیلم حدود ۸ کیلو اضافه وزن پیدا کردم و دقیقا بعد از آن اتفاق برای پایین آوردم اضافه وزنم بصورت مداوم و برنامه ریزی شده به ورزش روی آوردم.
تایید حرفهای امکانیان با این شوخی مدیری همراه شد که گفت: همین الان به لحاظ فیزیک طوری هستی که میتونی بری خواستگاری.
امکانیان در خصوص روند زندگیش گفت: متولد آبادان هستم، پدرم کارمند شرکت نفت بود و ما بنا به شغل پدرم به شهرهای مختلف منتقل میشدیم. در آن سالها در مسابقات سراسری بازیگری استان کرمان مقام اول و سپس در سطح استان خراسان مقام اول بازیگری تئاتر را کسب کردم، جذب تئاتر شدم و در کنکور دانشگاه تهران پذیرفته شدم.
هدفم از اول سینما بود و بازیگر فیلمهای کوتاه شدم، در همان زمان صفحه انتقادات روزنامه اطلاعات منتقد میخواست، مطلبی نوشتم و در کمال ناباوریم منتقد سینما هم شدم.
مدیری گفتگو با امکانیان را با این سوال ادامه داد: چرا گلهای داوودی آن زمان آنقدر گرفت؟ فیلم در زمان خودش ملودرامی نو بود، از سینمای اشک انگیز هندی فاصله گرفته بود، بخش مهمی از این افتخار نوشته فریدون جیرانی و حاصل کار صدر عاملی بود. صدر عاملی خیلی به احساسات بازیگرها بها میداد. برای مثال در یکی از کارهایمان رسول از من خواست برای اجرای نقش داخل چشمم لنز بگذارند، اما نابینایی من با نقش مقابلم که واقعا نابینا بود شبیه شد و تصمیم گرفتیم بدون لنز و کاملا طبیعی نابینایی را بازی کنم، تمرینهایی بسیار سخت که در نهایت جواب خوبی داد.
مدیری با ذکر خاطرهای جالب این طور صحبتهای امکانیان را ادامه داد: من اوایل دهه شصت برای بازی در نقش یک کوری، چشمهام را چسب زدم روی آن عینک دودی زدم و از تجریش تا تئاتر شهر پیاده آمدم؛ واکنشهای مردم و رفتارهای خودم خیلی عجیب بود.
سوال بعدی در خصوص عصبانیت بود، مدیری پرسید: وقتی عصبانی میشوی چه میکنی؟ حالم خیلی بد میشه و زیر لب بد و بیراه میگویم. حرفهای. میزنم، نمونش هم همین چند وقت پش بود که در ترافیک وقتی یک راننده جلویم پیچید همین رفتار را کردم که ناگهان راننده مقابلم جلو آمد و گفت: از شما انتظار نداشتم. قبلا چیزی کنار دستم بود میشکاندم، اما خب بعدها که بزرگتر شدم آرامتر شدم و خودم را بیشتر کنترل بیشتر میکنم.
آخرین بار کی عصبانی شدی و چیزی شکاندی؟ آخرین بار چند وقت پیش بود که رفتم برای کمک به همسرم ظرف بشویم، دو سه ظرف را شکستم که خانومم گف بیا کنار نمیخواهد.
مدیری در ادامه پرسید یک دوره از سینما فاصله گرفتی، چرا؟ هم خود خواسته و بود هم ناخواسته. نمیتونم دروغ بگم دوری خیلی سخته، اما اواسط دهه هفتاد با ورود جوانها فیلمای دختر پسری باب شد و من فقط ولایت عشق را بازی کردم. تا اینکه با سربازهای جمعه و نقش منفی بعد از دو دهه نقش مثبت در سینما، منفی بازی کردم، خیلیها گفتند این کار را انجام نده نکن، ولی من ساختار شکنی کردم و البته هم مطرح شدم و کاندید شدم.
امکانیان در خصوص اوضاع فعلی سینما گفت: تماشاگران سرمایههای اصلی سینما هستند. با تحمل همه کوتاهیها استقبال خوبی دارند، به اینده سینما امیدوارم و اگه لطف بیشتری در مورد سینما و سورهها بشه فضا بازتر خواهد شد.
سوال جالب همیشگی مدیری از مهمانها با بیان شیرین امکانیان پاسخ داده شد.
مدیری پرسید عاشق شدی؟ امکانیان در پاسخ گفت: دوبار؛ زمان دبستان در آبادان همسایهای داشتیم که پسرشان رفتار خوبی با من نداشت، مدام زور میگفت:. تااینکه بالاخره یک روز بلندش کردم و زدمش زمین. پسرک گریه کرد و دو ساعت بعد با مادر و خواهرش برای دعوا به خانه ما آمدند، من همانجا محو خواهر شدم، باور کنید نه قیافه داشت نه خوش تیپ بود (یه جورایی سیا سوخته بود). بعد از آن روز خیلی سعی کردم به برادرس نزدیک شم حتی میگفتم فری جون بیا منو بزن!
بار دوم عاشق همسرم شدم، اردیبهشت ۵۸ ازدواج کردیم. دو دختر دارم که مجردند، یلدا و دنا دخترهای خوبی هستن، ولی نسل جدید نمیدونم چرا ابه ازدواج بها نمیدهند. دختر برزگم فارغ تغدیه است؛ و دومی در کار تدوین.
در این لحظه صدای پخش شده دختران امکانیان اشک او را درآورد، امکانیان گفت: واقعا غافل گیر شدم؛ و سخن پایانی امکانیان: دلم میخواهد در جامعهای زندگی کنیم که آدمهای آن دورو نباشند. یک جورهایی دوست دارم همه اطرافیانم شاد باشند. از خنده دیگران خوشحال میشوم.
امکانیان به دورهمی یک دوربین سوپر هشت هدیه داد.