برنامه امشب ماه عسل ۹۷ میزبان همسر شهید سید علی اقبالی از محلات بود که از اخرین دیدار و چشم انتظاریها برای شهید گفت.
این زن محلاتی و همسر شهیدش اهل رودبار بود.
شهید اقبالی با همسرش در یک عروسی آشنا شد و پس از دوسال پس از خواستگاری و تحقیقاتی که در مورد علی انجام شد همواره از خوبیهای او گفته میشد بنابراین بعد از اشنایی و شناخت مفید همسر شهید توکل بر خدا میکند و جواب بله را به او میدهد و ازدواج میکند.
شهید اقبالی استاد شهید بابایی و عاشق کارش بود و برای همسرش عکسی با هواپیما فرستاد به این منظور که کارش خلبانی است و باید با این شرایط او را بپذیرد.
همسر شهید بازنشسته آموزش و پرورش است و در کنار شهید از لذت بردنش میدید و با این که میترسید، اما با او همراه بود، چون همسر شهیدش از دنیای عجیب در آسمان برای او و این که خدا نزدیک اوست میگفت.
همسر شهید اقبال از جسارت، شجاعت، آگاهی و نبوغ و درایت اقبالی گفت. پسرش افشین ۴ سالش بود و او و پدرش بسیار به هم وابسته بودند. او پسرش را نگاه میکند و به همسرش نگاه کرد و با اشاره به همسر و مادرش گفت که او نمیتواند بغلش کند و او را بغل کنید و این آخرین دیدار او و همسر و خانواده اش بود.
همسرش از اعتقاد شهید اقبالی مبنی براین که صدام نمیتواند غلطی در قبال ایران بکند گفت.
در روز عملیات ۱۴۰ فروند جنگندههای ایرانی وارد خاک عراق شده و عراق را بمباران کردند و صدام اصلا انتظار چنین قدرت و صحنه آرایی را نداشت.
همسر شهید از عاشقانه و عاقلانه انتخاب کردن شهادت توسط سید علی اقبالی گفت.
او هر روز بعدازظهر بعد از پروازها تماس میگرفت، اما یک روز هر چه همسرش منتظر ماند تماسی گرفته نشد و همسر این بار با علی تماس گرفت، اما کسی جواب نمیداد و هیچکدام از نیروها جواب نمیدادند تا این که یکی از آنها جواب داد و گفت: در حال صرف شام است. آنجا بود که فهمید اتفاقی افتاده است. چرا که تا با او صحبت نکند کاری نمیکند.
وقتی موتور هواپیمای علی اقبالی آتش میگیرد در جایی بین ایران و عراق بوده است. او رجکت میکند با چتر در جایی نزدیک به مرز ایران فرود میآید.
در ادامه برنامه کلیپی از خانواده شهید اقبالی نشان میدهد و این که مادرش از دوری او فوت میکند و قبل از فوت وصیت میکند عکس پسرش علی را روی سینه اش بگذارند و کسی هم برای او سیاه نپوشد و گریه نکند.
همسر شهید اقبالی گفت: خلبانان شجاعانی هستند که با رشادتها از خاک ایران عاشقانه و عاقلانه دفاع کردند و هر چه از آنها بگوییم کم است و به آنها مدیونیم.
همسر شهید از ارتباطات با خانواده و پیامهای شهید در زندگی به آنان گفت و به داستانی اشاره کرد که قرار بود لباس هایش را به مردی دهد. آن مرد به سوی همسر شهید آمد و گفت که سه شب است خواب شهید علی اقبالی را میبیند و به او میگوید که تو هر روز صبح همسرم را میبینی. به او بگو که من جایم راحت است و آرامش دارم. این اتفاق ۱۵ سال پس از رفتن شهید روی داد و خانواده هنوز هم چشم انتظار او بودند.
در ادامه برنامه مهمانانی از مشهد که در عرصه تئاتر فعال هستند در استودیو حضور پیدا میکنند.
این گروه نمایشی را با موضوع شهیداقبالی و حضرت علی اکبر روی صحنه میبرند.
همسر شهید از نگاهش در تصور شهید در خانه گفت و این که در ذهنش از سفر با علی اقبالی به مشهد گفت و این که کاش میشد باز سفری داشتیم.
سه روز بعد تماس گرفته شد و از او دعوت شد تا نمایش با موضوع شهید اقبالی را ببینند و این گونه به مشهد عازم شد.
علیخانی در ادامه گفت: این نمایش به سختی محقق شد و مجوز صحنه گرفت در حالی که درباره رشادتهای شهدا بود و به سفارش جایی و کسی هم نبود و باید از این آثار حمایت شود.
همسر شهید اقبالی در پایان گفت: از خانواده همسرم تشکر میکنم که در کنارم پای گریهها و دلتنگیهای من و پسرم ایستادند. آرامش ایران و ایرانی در نتیجه اشکها و دلتنگیهای خانواده شهداست.