چندی پیش خانم روانشناسی به پلیس رفت و از خواستگارخود و خانوادهاش شکایت کرد. او گفت: مدتی قبل در اینستاگرام با فتانه آشنا شدم و در نهایت او به من پیشنهاد داد تا با برادرش ازدواج کنم. بالاخره چند روز قبل فتانه و برادرش همراه خانواده به خواستگاری من آمدند. من برای آوردن لیوان آب به آشپزخانه رفتم و بعد از چند لحظه برگشتم. وقتی شربتی را که برای خودم آورده بودم خوردم از هوش رفتم.
به هوش که آمدم خودم را دست و پا بسته داخل اتاق پذیرایی یافتم بعد متوجه شدم ۷۰ میلیون تومان پول و چک ۵۰ میلیون تومانی و چند کارت عابر بانکم را از داخل گاوصندوق سرقت کرده بودند.
فتانه که منکر سرقت بود، گفت: مدتی بعد از این خواستگاری برادرم به سراغم آمد و واقعیتهایی را برملا کرد. شهناز گفته بود هم سن و سال برادرم است اما او ۴۷ سال داشت. یعنی خیلی از برادرم بزرگتر بود .به خاطر دروغهایی که گفته بود برادرم از ازدواج با او صرف نظر کرد. بعد از آن نیز کلاً با شهناز قطع رابطه کردم و هیچ خبری ندارم تا اینکه امروز پلیس به سراغم آمد.
این بار خانم روانشناس واقعیت را برملا کرد. او گفت: باید از فتانه و برادرش انتقام میگرفتم. زمانی که برادرش از ازدواج با من منصرف شد کینه او را به دل گرفتم. میخواستم با این شکایت او را وادار به ازدواج کنم | روزنامه ایران