زینب پاشا شیرزن تبریزی در اواخر دوره ناصرالدین شاه بود که با حمله به انبار غله محتکران در روزگار قحطی, هر آنچه انبار شده بود را بین محرومان تقسیم می کرد!
زینب پاشا از جمله زنان مبارز تبریزی است که نامش در نهضت مبارزه با واگذاری امتیاز تنباکو آمدهاست. او با شرکت کردن در نهضت تحریم توتون و تنباکو و در گشودن انبارهای محتکران تبریز در زمان قحطی نان پیشگام بودهاست.
زینب پاشا زنی تنومند و قوی هیکل بود که دو گوشه چادر خود را به کمر میبست. در آن زمان که در تبریز بیشتر خانمها روبندی به صورت خود میزدند؛ این خانم با صورت باز و بدون روبند؛ رفتوآمد میکردهاست. قبل از مشروطیت و در دوران استبداد؛ چون در ایران نظم و امنیتی وجود نداشت، لذا محتکران در تابستان غله سالانه مردم را به قیمت ارزان خریده و در انبارها نگه میداشتند و در فصل زمستان قحطی مصنوعی، به وجود آورده و کالای احتکار شده خود را به چندین برابر قیمت، به مردم فقیر میفروختند.
تقریباً در سال ۱۳۱۳ هجری قمری و در دوره سلطنت ناصرالدین شاه این قحطی مصنوعی که توسط عدهای محتکر به وجود آمده بود، به اوج خود رسیده بود و افراد فقیر شهر در تنگنای بزرگی گرفتار شده بودند، تا جایی که قیمت یک من نان از ۱۲ شاهی به ۱۵ شاهی ترقی کرده بود. در چنین شرایط سخت اجتماعی، «زینب پاشا» چماق خود را که پوشیده از میخ و فلز بود، به دست گرفته و عدهای از زنان را به دور خود جمع کرده و علیه محتکران با سلاح سرد خود قیام نمود.
زینب پاشا غیر از بستن بازار و حمله به مقر حکومت و سنگباران کردن آن، عدهای از بقالهای محتکر و نانوایان گرانفروش را نیز به زیر چماق خود انداخته بود.
شهرت زینب پاشا از واقعه رژی توتون به بعد بودهاست. موقعی که ناصرالدین شاه امتیاز توتون را به انگلیسها داده بود در آذربایجان مردم از اجرای این امتیاز مانع شده بودند. در آن ایام حاجی میرزا جواد مجتهد معروف و روحانی سیاسی مریدان خود را به بازار اعزام و مردم را دعوت کرده بود که دکاکین خود را ببندند و مردم هم اطاعت کرده بودند.
پس از چند روز دولتیان مردم را مرعوب نموده و عرصه را به آنان تنگ نموده بودند در چنین روزگاری یک مرتبه عده زنان مسلح و با چادر نماز که گوشههای او را به کمر بسته بودند در بازار ظاهر شده دست به اسلحه برده و بازار را مجدداً بستند.
پس از این واقعه هر وقتی که ظلم و ستم حکومت جابر از حد میگذشته دسته زنها به سرپرستی زینب پاشا خروج کرده و کانون فساد را ویران نموده و پس از آن از نظرها پنهان میشدند و کسی هم به هویت آنان پی نمیبرد.
گفته میشود که نظام العلما از شاه اجازه داشت که غله خود را هر وقت دلش خواست بفروشد. زینب پس از شناسایی محل انبار، نقشه حمله را از پیش آماده میکند.
و در موقع حمله «زینب باجی» چادر خود را از سر برمیدارد و از آن علمی میسازد و پیشاپیش مردم حرکت میکند، خانه و انبار انباشته از گندم نظام العلما را گرفته و به مردم گرسنه میدهد»
آخرین خبرهایی که از زندگی و سرنوشت «زینب پاشا» در دست است به زمانی بر میگردد که او همراه با کاروانی عازم زیارت کربلا میشود وی در این وقت با آن که زنی سالخورده محسوب میگردید، اما روحیه مبارزه جویانه خود را از دست نداده بود.
«زینب باجی» با عدهای زوار به کربلا میرود و در خانقین عساکر عثمانی که برای تفتیش زوار آمده بودند، سختگیری میکنند، «زینب باجی» از این رفتار آزرده شده و دست به عصیان میزند و دیگران را هم به دنبال خود میکشاند؛ به عساکر حمله میکند و آنها ناگزیر به فرار میشوند و این خانم با قافله به کربلا میرود.
به نوشته اکثر منابع بعد از این واقعه از «زینب پاشا» دیگر خبری به دست نیامدهاست به نظر میرسد که «زینب پاشا» در این آخرین سفر خود؛ جان به جان آفرین تسلیم نمودهاست و پیکرش نیز هیچگاه به شهرش تبریز و زادگاهش «عموزین الدین» منتقل نشده و در کربلا دفن شدهاست.